سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، در پی بررسی رسالت خواص نسبت به جامعه و نقش آنها در هدایت بخشی افراد جامعه به بیان ویژگی های خواص در جامعه پرداخته است.
در طول تاريخ ثابت شده كه خواص، نقش بسيار مهمي در عزت بخشيدنِ جامعه يا به ذلت كشيدن آن دارند؛ لذا جا دارد به بررسي رسالت خواص نسبت به جامعه پرداخته شود كه اگر نخبگان و فرهيختگان به وظايف خود عمل كنند، جامعۀ ارزشي و بر مدار حق به وجود خواهد آمد و خواص جامعه نیز در نزد خداوند داراي جايگاه و منزلت ويژهاي خواهند بود.
قرآن کریم می فرماید: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ». (1)
خداوند درجاتی به مؤمنان و صاحبان علم را ميبخشد.
اما چنانچه خواص به وظايف خود عمل نكنند، نه تنها خود را خوار و ذليل کرده بلكه جامعه را هم به ذلت ميكشانند.
خواص چه كسانياند؟
خواص به گروهي گفته ميشود كه دانا، بينا و برخوردار از توانايي تحليل و ارزيابي مسائل اجتماعي و سياسي هستند، تمام تصميم هاي آن ها براساس آگاهي و بصيرت است؛ آن ها كساني هستند كه در جامعه اثرگذار ميباشند، البتّه لزومي ندارد كسي كه اين خصوصيات را دارا می باشد از قشر تحصيل كرده باشد.
ويژگي هاي خواص:
- تقوي:
يكي از ويژگيهاي خواص، خداترسي و تقوي است كه هركس اهل تقوی باشد، خداوند هم عنايت خود را شامل حال او خواهد كرد، قرآن کریم در آيات بسياري تقوي را جزء صفات مؤمنين قرار داده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ...».(2)
- بصيرت:
خواص، اهل بصيرت دارای تحليل و عمق فكري ميباشند، موضع گيري هاي آن ها بر اساس بينش است، قرآن درباره كافران و دنياپرستان ظاهربين ميفرمايد: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»،(3) تنها ظاهري از زندگي دنيا را ميبينند و از آخرت غافلند.
اين خصلت بصيرت، همان افتخاري است كه پرچمدار كربلا، اباالفضل عليه السلام داراي آن بود، امام صادق علیه السلام درباره ابوالفضل عليه السلام فرمودند: كان عمّنا العباس نافذ بصيرة،(4) عموي ما ابوالفضل عليه السلام بصيرتي عميق داشت.
اين بصيرت ابوالفضل عليه السلام بود كه وقتي از همه طرف به ایشان حمله ميكنند، دستان او را از بدنش جدا ميكنند ولي باز هم سخن از حمايت امام زمان خود ميزند و ميفرمايد: من از امامم كه يقيناً صادق است و فرزند پيامبر امين صلي الله عليه و آله حمايت ميكنم. (5)
امّا در مقابل يكي از ضعف هاي عمر سعد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود. زيرا ابن زياد با سوء استفاده از اين كمبود فكري و تحليل او، فردي فرومايه و هزار چهره به نام شَبَث بن ربعي را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند، او كوشيد تا به عمر سعد القاء كند كه حسين عليه السلام (نعوذبالله) كافر حربي، قتلش واجب و قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد. (6)
پس گروهي در كربلا داراي بصيرت و تيزبيني بوده و با انتخاب بهترين راه، مسیر شهادت و آزادگي را پيمودند.
امّا گروهي ديگر چون اين ويژگي را نداشتند راه هوي و هوس را انتخاب كردند، پس خواصي كه داراي اين خصلت باشند هم ميتوانند خود را به اوج عزت و سربلندي برسانند و هم جامعه را به اين مسير سوق دهند.
- تصميمگيري و موضعگيري به موقع:
خواص در موقع لازم تصميم مناسب را ميگيرند، اگر تصميمي به موقع گرفته نشود، يا اصلاً اثر ندارد و يا اثري، بسيار كم خواهد داشت؛ در جريان حضرت موسي علیه السلام و ساحران وقتي كه ساحران در مبارزه با حضرت موسي عليه السلام سِحر عجيب خود را پيش آوردند و به چشم خود ديدند كه عصاي موسي عليه السلام اژدهايي عظيم شد و همه آن ها را بلعيد، باور كردند كه اين معجزه خدايي است، در اينجا بود كه با شجاعت و در بهترين زمان، تصميم گرفتند كه ايمان بياورند، «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسي». (7)
پس ساحران به سجده افتادند و گفتند كه به پروردگار هارون و موسي ايمان آورديم... .(8)
اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد تصميم به جا و مناسب ميفرمايد: من الخُرق المعالجةُ قبل الامكان و الاناهُ بعد الفرصة، (9) اقدام كردن پيش از امكان و كوتاهي هنگام فرصت از ناداني است،
در جريان كربلا، گروهي از خواص بودند كه به موقع، تصميم نگرفتند. زيرا وقتي كه مسلم بن عقيل، قصر عبيدالله را محاصره كرد، تنها بود، كسي او را همراهي نكرد، اين افراد حتي در كربلا هم حاضر نشدند، امّا بعد از واقعة كربلا به اشتباه خود پي بردند و نهضت توابين را تشكيل دادند و شروع به قيام كردند، امّا اثري كه قيام توابين در تاريخ گذاشت، کجا و اثر قيام كربلا کجا!. به علت این که به موقع تصميم نگرفتند، فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله شهيد شده بود.
لذا مشاهده ميكنيم كه قيام عاشورا در طول تاريخ سرلوحه تمام نهضتها قرار گرفته است، مردم به امام حسين عليه السلام و ياران او، و به قيام او عشق ميورزند امّا نسبت به قيام توابين چنين احساسي وجود ندارد.
- در ابراز حق از سرزنش ديگران نترسيدن:
گاهي خواص، حق را تشخيص ميدهند ولي به خاطر ترس از رسوايي ظاهري دنيا، راه سكوت را پيش ميگيرند، لذا خواص از هيچ چيز و هيچ كس نبايد هراس و ترس داشته باشند، در تصميمگيري هاي خود بايد فقط رضاي خدا را مدّ نظر داشته باشند و الاّ بايد تن به ذلت و خواري دهند و به خاطر اين كه جامعه دنبال رو خواص هستند، آن ها را هم به ذلت ميكشانند «وَ لا يَخافُونَ في الله لَوْمَةَ لائِمٍ».(10)
خواص بايد در مقابل انحراف هايي كه در جامعه مي بينند بايستند و جلوي آن ها را بگيرند.
شُريح قاضي حق را ميشناخت، داراي موقعيت اجتماعي بود، امّا وقتي كه هاني بن عروة به زندان افتاده بود و سر و رويش را مجروح كرده بودند و افراد قبيلهاش اطراف قصر عبيدالله بن زياد را گرفتند، ابن زياد ترسيد به شُريح گفت: برو به اين ها بگو: هاني زنده است، شُريح ديد هاني مجروح است، هاني به شريح گفت: اين چه وضعي است پس قوم من كجايند؟ چرا به سراغ من نميآيند، شريح گفت: ميخواستم بروم و اين حرفها را به مردم بزنم امّا افسوس كه جاسوس عبيدالله آن جا ايستاده بود و من جرأت نكردم، لذا به مردم گفت: هاني زنده است و مردم را متفرق كرد و تاريخ را عوض نمود. (11)
- تعليم عوام:
يكي از رسالتهاي خواص، مبارزه با جهل و عوام زدگي مردم است. چون عدهاي بقاء خود را در جهل مردم ميبينند، لذا خواص بايد در موقع لازم علم خود را در اختيار مردم قرار دهند و از كتمان دانش خود پرهيز كنند. «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ» (12)
خداوند از اهل علم (صاحبان کتاب) پيمان گرفت که آن را برای مردم بيان کنند و کتمان نکنند.
بيمه اجتماع در مقابل انحرافات، تنها با آگاهي بخشيدن به آنان ميسّر است، هر اندازه مردم آگاه تر باشند، احتمال انحراف جامعه كمتر خواهد بود، لذا خواص بايد حق و معيارهاي آن را براي مردم بازگو كنند.
آفات خواص:
در طول تاريخ خواصي بودند كه به وظيفه خود عمل نكردند و از حق دوري گزيدند، قرآن درباره اين افراد ميفرمايد: «أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلي كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» (13)
آيا نديدي كساني كه بهره اي از كتاب (آسماني) داشتند به سوي كتاب الهي فراخوانده شدند تا در ميان آن ها داوري كند، پس گروهي از آنان (با علم و آگاهي) روي گردانند در حالي كه (از پذيرش حق) اعراض دارند؟.
امّا اين سؤال مطرح است چه چيز باعث شده كه خواص دست از ياري حق برداشتند؟.
آفات و عوامل دوري خواص از حق:
- دنيازدگي:
خواص نبايد دنيا طلب و دنيا زده باشند: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقي وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً» (14)
اي پيامبر! به مردم بگو: كاميابي دنيا اندك است و آخرت براي پرهيزكاران بهتر است، و به اندازه هستة خرمايي به شما ستم نميشود.
دنيا وسيله است امّا گاهي براي بعضي، هدف و معبود است و پيامبر صلي الله عليه و آله آن را اساس و اصل تمام نافرمانيها ناميده است (15)
هراس پيامبر صلي الله عليه و آله براي امت خود، همين دنيازدگي است، «اخوف ما اخاف علي امتي زهرة الدنيا و كثرتها» (16)
بيشترين ترس من براي امتم جلوههاي دنيا و زيادهخواهي آن است که دنیا زدگی هم یا در قالب ریاست طلبی سراغ انسان میآید یا ثروت اندوزی؛
از آثار بارز دنياطلبي، مسأله رياستطلبي است، خواص نبايد رياست طلب باشند كه اين خود يكي از آفات خواص و از عوامل دور شدن از حق است.
عمر سعد از جمله كساني بود كه جاه و مقام و رياست چنان او را سست كرده بود به طوري كه وقتی در روز عاشورا امام عليه السلام با او ملاقات و اتمام حجت كرد، باز از امام روي گردانيد. (17)
در تاريخ عدهاي از خواص به وسيله ثروت، از حق دور شدند، پول، چشم و گوش آن ها را كور و كر كرده بود، گاهي ثروت و مال دنيا آن چنان انسان را اسير ميكند كه دست به قتل امام معصوم ميزند مثل شمر كه در كربلا به خاطر رسيدن به جايزه و عطاي يزيد، امام را به شهادت رساند. (18)
- بي طرفي نسبت به جريان حق و باطل:
خواص نبايد در مقابل انحرافات و منكراتي كه در جامعه ميبينند، بيتفاوت باشند، اگر جامعهاي بخواهد عزيز و باعزت باشد، بايد همه مردم نسبت به جريان حق و باطل احساس وظيفه كنند، و در اين راستا وظيفه ي خواص سنگينتر است: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» (19)
شما بهترين امتي هستيد كه از ميان مردم پديد آمده كه امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد، به خدا ايمان داريد.
هرثمة بن سليم از ياران علي عليهالسّلام بود، ابتدا در لشكر عمر سعد قرار داشت، در روز عاشورا از لشكر كفر جدا شد و به ديدار امام حسين عليه السلام رفت و خاطرهاي را براي امام نقل كرد و گفت: هنگامي كه همراه با علي عليهالسّلام از صفين برميگشتم، در همين جا بعد از نماز صبح، امام مشتي از خاك برداشت و با صداي بلند فرمود: «واهاً لك ايتها التربة ليحشرن منك اقوام يرحملون الجنة بغير حساب»، من در آن روز چيزي نفهميدم امّا امروز آگاه شدم.
امام حسين عليهالسّلام فرمود: عاقبت كار بر من پوشيده نيست، تو چه كار ميكني؟، آيا از حاميان عمر سعدي يا از ياران ما؟. هرثمه گفت: هيچ كدام، فعلاً در فكر اهل و عيال خود هستم، امام فرمود: پس با سرعت از اين سرزمين بيرون برو. زيرا كسي كه در اين جا باشد و صداي ما را بشنود و ما را ياري نكند در دوزخ است. (20)
- غفلت
غفلت از ياد خدا باعث دوري از حق خواهد بود، خداوند نتيجه خدا فراموشي را، خود فراموشي قرار داده است «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (21)
شما مؤمنان مانند آنان نباشيد كه به كلّي خدا را فراموش كردند خدا هم نفوس آن ها را از يادشان برد.
مردم عصر امام حسين عليهالسّلام چنان در زندگي روزمره غرق شده بودند كه اهداف والاي دين و ارزش هاي متعالي و مكتب و رسالتي كه در قبال دين خدا بر عهده داشتند را از ياد برده بودند، دشمن هم از اين غفلت مردم سوء استفاد كرد و آن ها را از اطراف امام حسين عليهالسّلام جدا كرد.
-----------------
پاورقی:
1. مجادله: 11.
2. حديد: 28.
3. روم: 7.
4. شيخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 176.
5. همان، ص 177.
6. سید حسین اسحاقي، جام عبرت، ص 104.
7. طه: 70.
8. سید حسین اسحاقي، جام عبرت، ص 76.
9. نهجالبلاغه، حكمت 363.
10. مائده: 54.
11. سید حسین اسحاقي، جام عبرت، ص 107.
12. آلعمران: 187.
13. آلعمران: 23.
14. نساء: 77.
15. سید احمد خاتمي، رسالت خواص و عبرتهاي عاشورا، ص 244.
16. محمد محمدي ريشهري، ميزانالحكمه، ج 1، ص 155.
17. ابوالقاسم سحابي، زندگي خامس آلعباء، ج 2، ص 129.
18. ره توشه راهيان نور، ص 226.
19. آلعمران: 11.
20. ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 23،ص 169.
21. حشر: 19.
منبع: مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم