آیت الله محسن مجتهد شبستری، نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی که از مبارزان دوران انقلاب اسلامی است، در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در تبریز، به بیان خاطراتی از آن دوران پرداخته که حاصل این گفتگو در ادامه می آید.
آغاز مبارزه در تهران
پس از انتقال به تهران فعالیت بنده در جامعه روحانیت چشمگیر بود و همچنین در مسجد طلاچیان، مابین خیابان سهروردی و اتابک نیز حضور می یافتم. در زیر زمین مسجد جلساتی برگزار می شد و دانشجویان نیز به آنجا می آمدند و به آن ها درس تفسیر و نهج البلاغه می گفتیم. البته چند مسجد دیگر در منطقه ما (منطقه ۶) وجود داشت، اما مرکزیت فعالیت ها مسجد طلاچیان بود و هنگام راهپیمایی ها نیز حرکت خود را از همین مسجد شروع می کردیم.
اجرای دستور امام
در شب ۲۲ بهمن (شام ۲۱ بهمن)، شبی که امام دستور داده بودند حکومت نظامی شکسته شود، از همین مسجد حرکت خود را شروع کردیم، اما قبل از آن مردم به خانه ما آمدند و قبل از نماز مغرب و عشا قدری در خیابان راهپیمایی کردیم و سپس به مسجد برگشته و نماز جماعت را اقامه کردیم. عده ای بودند که می گفتند هر چه سخنرانی و شعار گویی داریم در همین مسجد انجام بدهیم و بیرون از مسجد نرویم، اما من گفتم این دستور امام است که فرموده به خیابان ها بیایید. آنها مجبور شدند تا تبعیت کنند و همگی به خیابان ها آمدیم. به تدریج بر تعداد جمعیت حاضر در خیابان ها افزوده می شد تا اینکه چندهزار نفر تا ۱۲ شب در خیابان مطهری و سهروردی و … راهپیمایی کردند.
احتمال بمباران مردم!
در آن شرایط هرآن احتمال داشت که هواپیمای رژیم جمعیت راهپیمایان را بمباران کند اما مردم شجاعت به خرج دادند و تا ۱۲ شب در خیابان ها بودند. صبح آن شب خبر رسید که پادگان ها، کلانتری ها، صدا و سیما و ارگان های دیگر به دست انقلابیون و مردم افتاده است. بدین ترتیب در یوم الله ۲۲ بهمن انقلاب به پیروزی رسید.
تشکیل جلسات سیار
گاه جلسات جامعه ی روحانیت به صورت سیار تشکیل می شد و مکان مشخص و ثابتی وجود نداشت. در یکی از شبهای ماه رمضان سال ۵۶، حدود ۲۲ نفر از علما از جمله شهید مطهری، شهید بهشتی، آقای موسوی اردبیلی و آیت الله مهدوی کنی و دیگر آقایان که من هم در خدمتشان بودم، در غرب تهران جلسه ای برگزار کردند که قرار بود تا سحر ادامه داشته باشد. شهید بهشتی یا شهید مطهری (یکی از این دو بزرگوار) با امام(ره) تماس تلفنی برقرار کردند و در مورد حادثه اصفهان به امام خبررسانی کردند و گفتند رژیم پهلوی خیلی از مردم را در اصفهان به شهادت رسانده است. امام فرمود اعلامیه ای صادر و مردم را به استقامت دعوت کنید و مجلس ختم و مراسمی نیز برگزار کنید.
مامور تنظیم اعلامیه ها شدیم
من و آیت الله امامی کاشانی را مامور به تنظیم اعلامیه کردند تا به امضای شورای مرکزی و جمع خارج از شورا برسانیم. من همان جا متن مختصری را نوشتم تا با آیت الله امامی کاشانی تشکیل جلسه داده و آن را کامل کنیم.
نزدیک سحر دیدیم ماموران رژیم پهلوی با حدود ۲۰ یا ۳۰ کامیون و ۲۰۰ پلیس خانه را محاصره کرده اند. ماموران از هر دو طرف صفی تشکیل داده و ما را از خانه به سمت کامیون ها هدایت می کردند و هنگام عبور جیب هایمان را نیز می گشتند. وقتی نوبت به من رسید آن متنی را که در جلسه نوشته بودم از جیب من درآورند و مشتی هم به سمت من حواله کردند. فکر می کردم به خاطر مدرکی که از جیبم پیدا کردند، پای من گیر است و کارم سخت تر از بقیه است.
به هرحال ما سوار کامیون شدیم، اما چون کامیون ها سرپوشیده بودند، نمی دانستیم که ما را کجا می برند. جایی ما را پیاده کردند و داخل بردند که بعدا فهمیدیم آنجا کلانتری صبا بوده است.
جیب هایمان را خالی کردند و اشیا را از قبیل کلید و پول و … تحویل گرفتند. با تخلیه جیب هایمان ما فکر کردیم لابد مدت زندان طولانی خواهد بود.
جایتان خالی! وقت سحر به ما سحری نان و هندوانه دادند. نماز صبح را خواندیم و تا ظهر همان جا ماندیم.
تعطیلی نماز جماعت!
حدود ۲۰ نفر از آقایان حاضر ائمه جماعت تهران بودند و به خاطر دستگیر شدن آن ها، نماز جماعت آن روز تعطیل شد و خبر ماجرا به گوش مردم، حتی مردم تبریز هم رسید. من و مرحوم سید هادی خسروشاهی(پیرمردی انقلابی و امام جمعه مسجد شیخ عبدالحسین بازار) ترک زبان بودیم و دستگیری ما در تبریز منعکس شده بود و زمزمه های تعطیلی بازار تبریز به گوش می رسید. در تهران نیز چنین به گوش می رسید که بازاریان ممکن است به دلیل دستگیری علما و ائمه جماعت بازار را تعطیل کنند. بنابراین آنها مجبور شدند ما را آزاد کنند. تا اینکه ساعت چهار بعد از ظهر آمدند و به ما گفتند شما آزادید، اما بعد از این مراعات کنید و خطا نکنید.
خاطره ای از آیت الله مهدوی کنی
ما ترس و نگرانی آن ها را به وضوح دیدیم و مرحوم آیت الله مهدوی کنی گفت "این که خیلی کم شد! لااقل می گذاشتند چند روزی را در زندان می ماندیم تا اجرمان بیشتر باشد وگرنه فایده ای ندارد که به ۲۴ ساعت نرسیده ما را آزاد کردند". ایشان عمدا بستن بقچه اش را طول می داد و دیرتر از همه از زندان خارج شد تا اجرش بیشتر شود!.
آماده شهادت
برخی از علما همواره کفن هایشان را به همراه داشتند. به خاطر دارم مرحوم آقا سید مجید ایروانی جزء روحانیون مبارز و ترک هم بود؛ او همیشه بقچه ای با خود داشت که وقتی پرسیدیم آن چیست، گفت "این کفن من است، چون ما که در میدان مبارزه هستیم، هر آن احتمال شهادت وجود دارد".
کثرت امضای اعلامیه ها
بخشی از اعلامیه ها متعلق به خود امام بود و ایشان خود آن ها را نوشته و به ایران ارسال می کردند و ما و دیگر دوستان و همکاران آن ها را تکثیر می کردیم. برخی از اعلامیه ها نیز با الهام از امام به امضای جامعه منتشر می شد. برای اینکه امضاها محدود نباشد، در تهران امضاها به ۵۰ یا ۶۰ مورد هم رسیده بود هرچند که شورای مرکزی و تصمیم گیرندگان همان چند نفری بود که از آن ها نام بردم. امضاها با حروف تحجی نوشته می شد؛ مثلا امضای شهید مطهری که از هر لحاظ بزرگتر و ارجح تر از دیگران بود، در ردیف میم قرار داشت هرچند که برخی از افراد نه چندان مشهور که اسمشان با الف شروع می شد، در اول قرار داشتند. با کثرت امضاها خطر نیز کاهش می یافت، زیرا ساواک نمی توانست همه ی ۶۰ نفر را دستگیر کند.
یادی از مرحوم آیت الله عمید زنجانی
در نگارش اعلامیه ها بیشتر بنده و مرحوم آیت الله عمید زنجانی نقش داشتیم. بزرگان جامعه ی روحانیت تصمیم می گرفتند و دستور می دادند به تناسب ایام و اتفاقات اعلامیه نوشته شود. برخی از اعلامیه ها تحلیل، برخی برای اعلام تاسف و محکوم کردن جلادان رژیم پهلوی و … بود و به تناسب شرایط نوشته می شد.
انتهای پیام