شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۴
حدیثی که شیخ مرتضی زاهد را پریشان کرد!

حوزه / گاهی اوقات آدمی آنقدر به خدا نزدیک می شود که گمان می کند از هر خطایی مصون خواهد بود در حالی که شیطان این دشمن قسم خورده بشر بیشتر سراغ این افراد می رود و در کار خود از شگرد های گوناگون استفاده می کند، همانطور که در قرآن کریم آمده است:

إنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ یوسف/5

همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است

حکایت؛

آیت الله شیخ مرتضی زاهد، برای نماز خواندن آماده شده بود، آن شب یکی از درسهای اخلاق وی برقرار بود، به طور معمول در این جلسات، ابتدا دوستان نمازهای مغرب و عشا را به امامت او می خواندند و بعد، سخنان و موعظه های آن عالم عارف از روی کتب حدیثی شروع می شد؛ اما آن شب، نمازهای او عادی نبود. به خوبی پیدا بود فکر و حواسش جمع و جور نیست؛ انگار چیزی فکر و اندیشه او را به خود مشغول کرده بود. این حالت، در منبر و در صحبت های او بیشتر مشهود بود، همه فهمیده بودند فکر و حواسش جای دیگری است.

آن جلسه تمام شد؛ اما پریشانی های ایشان حتی در خیابان هم،  ادامه داشت، دوستان و رفقای او نیز با نگرانی می گفتند: بیایید برویم دکتر، چرا این طور شده اید؟!

و آقا شیخ مرتضی فقط جواب می داد: نه، نگران نباشید؛ چیزی نیست.

چند روز بعد که دوستان دوباره آقا شیخ مرتضی را دیدند، حال ایشان هنوز خوب نشده بود که گفتند: برای شما مشکلی پیش آمده که چنین شده اید!؟ اما او باز هم در پاسخ می گفت: نگران نباشید.

یکی از دوستان با ناراحتی گفت: چه می فرمایید آقا! شما حواس پرتی پیدا کرده اید؛ ما را نگران کرده اید! ما حق داریم نگران باشیم و بدانیم چه شده است!

آقا شیخ مرتضی که چاره ای جز جواب دادن نداشت، با همان حال و هوای پریشان و نگرانش جواب داد: راستش چند روز پیش، حدیثی را خواندم؛ در آن حدیث، پیامبر خدا  صلی الله علیه و آله به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام  می فرماید: یا علی به اندازه ای که تو با خوبی ها و راه های هدایت آشنایی داری، شیطان نیز به همان اندازه با همه بدی ها و راه های گمراهی و ضلالت در زمین و آسمان آشنایی دارد...

و سپس آقا شیخ مرتضی زاهد با نگرانی و اضطراب، به آرامی و زیر لب گفت: «... و من با این شیطان چه کنم؟»

 

ای بر طریق باطل پویان تو روز و شب                  داده عنان خویش به شیطان ز ریمنی

مهر رسول مرسل و مهر علی و آل                    بر دل گمار و گیر به جنات ساکنی(2)

 

1.خاطره ی از شیخ تقی کرمانشاهی

2.سعدی

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۲
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • حسن IR ۱۰:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۳
    هیچی به این آقای زاهد می گفتند آدم شو تا شیطان طرفت نیاید خیلی ساده است ولی اگر بخواهی سر خدا کلاه بزاری و حرف خودت را بجای حرف خدا به مردم قالب کنی دیگر نمی شود از شیطان فرار کرد خیلی از بزرگان اینگونه فریب شیطان را خورده اند تصور کرده اند همه گمراهند و تنها او نماینده خدا روی زمین است توی همین انقلاب ایران این بزرگان تشریف داشتند و دارند یعنی بقیه را آدم نمی دانند
  • سلام علیکم FR ۱۳:۵۳ - ۱۳۹۹/۰۹/۰۳
    سلام علیکم سند این روایت کجاست؟؟ ما که گشتیم پیدا نکردیم. ممنون میشم بفرمایید کجاست؟؟؟