سه‌شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴ - ۰۴:۱۶
  راز عزت و سربلندی در دعاي روز ششم‏

حوزه/ فاصله گرفتن از حق، همه حالات انسانى را به نابودى مى‏كشاند و از وجود انسان، حيوانى خطرناك می‌سازد كه جز زيان، ضرر، خسارت و خطر چيزى براى خود و ديگران به بار نمى‏آورد.

  سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه» شرح و توضیح دعاهای روزانه ماه رمضان را به قلم  حجت الاسلام والمسلمین محمد امینی گلستانی منتشر می کند.

اللَّهُمَّ لاَ تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ وَ لاَ تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ‏ وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِين‏ [1]

خداوندا مرا در اين روز به واسطه ارتكاب عصيانت خوار مساز و به ضرب تازيانه قهرت كيفر مكن  و از موجبات خشم و غضبت دور گردان، به حق احسان و نعمت هاى تو به خلق اى منتهاى آرزوى مشتاقان.

گناه؛ عامل خواری انسان

در این دعا به مسائل مهمی متوسل و متمسک می شویم و از خدا می‌خواهیم تا ما را در این روز از نافرمانی خدا محفوظ بدارد و خوار نشویم، این جمله اشاره بر این است که گناهکاران و معصیت کاران موجب خشم خدا و مورد خواری در نظر خدا و رسولش خواهند شد، یعنی کسانی که گناهکارند، همیشه مورد غضب و مورد خذلان و خواری در پیشگاه خداوند عالم هستند.

بلعم باعورا نمونه ای از خوار شدگان

بلعم باعورا، عالمى از بنى‏اسرائيل است كه اسم اعظم را مى‏دانست و مستجاب‏الدعوه بود، ولى مورد فريب فرعون قرار  گرفت و با حضرت موسى(ع) به دشمنى پرداخت و اين امر موجب گرفته شدن اسم اعظم و ساير عنايات الهى از او شد.

در قرآن مى خوانيم: براى آنان سرگذشت آن كس را بخوان كه آيات خود را به او داديم، ولى او از اين مقام كنار گذاشته شد و از گمراهان گرديد و اگر ما مى خواستيم مى توانستيم اورا با اين آيات بالا ببريم ولى او به زندگى اين دنيا چسبيد و پيرو هواى نفس خود شد[2]

اين آيه از دانشمندى سخن مى گويد كه به مقامات معنوى بسيار بالا رسيد ولى سرانجام پيرو شيطان شد وساقط گرديد.

بلعم باعورا بر اثر تمايل به فرعون از راه حق منحرف شد و همه مقامات معنويش از دست رفت واز مخالفان حضرت موسى گرديد.

خداوند عالم در سوره اعراف مثل این شخص را اینگونه بیان می کند :« فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ» پس داستانش چون داستان سگ است [كه‏] اگر به او هجوم برى، زبان از كام بيرون مى‏آورد، واگر به حال خودش واگذارى [باز هم‏] زبان از كام بيرون مى‏آورد. اين داستان گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ پس اين داستان را [براى مردم‏] حكايت كن، شايد [نسبت به امور خويش‏] بينديشند.

آرى؛ فاصله گرفتن از حق، همه حالات انسانى را به نابودى مى‏كشاند و از وجود انسان، حيوانى خطرناك مى‏سازد كه جز زيان و ضرر و خسارت و خطر چيزى براى خود و ديگران به بار نمى‏آورد.

یعنی شخصی که دارای اسم اعظم بود در نهایت مورد ذلت و خواری معصیتی شد که اقدام نمود.

عبودیت راز عزت و سربلندی

در برابر امثال بلعم باعوراء  کسانی را در تاریخ می‌بینیم که حضرت موسی(ع) به کوه طور مراجعه می‌کردند مردی آنجا بود که ششصد سال عمر کرده بود، کنار راه افتاده بود و حتی به خرج روزش هم محتاج بود. حضرت موسی(ع) که از آنجا عبور می‌کرد، به حضرت موسی(ع) گفت: یا موسی می‌گویند خدایی هست و تو با او حرف می‌زنی، تو به او بگو: خدایا آن شخص می‌گوید من تو را به خدایی نمی پذیرم، و روزی تو را هم نمی خورم.

حضرت بعد از مناجات قصد برگشت کرد، از درگاه خداوند عرضه شد یا موسی چرا امانت بنده من را نرساندی؟ عرض کرد من خجالت می‌کشم حرف او را بگویم، عرضه شد بگو، گفت او گفته من تو را به خدایی نمی پذیرم و روزی تو را هم نمی خورم روزی من را نده، خداوند فرمود: به او بگو اگر من را به خدایی قبول نداری من تو را به بندگی قبول می‌کنم، و اگر روزی من را نمی خواهی ولی من روزی تو را می‌دهم، در برگشت آن شخص گفت یا موسی پیام من را به خدایت رساندی؟ خدایت چه گفت؟ موسی گفت: خداوند فرمود: اگر من را به خدایی نمی پذیری من تو را به بندگی می‌پذیرم، اگر روزی من را نمی خوری، من روزی تو را می‌دهم، گفت موسی خدای تو خدای خوبی است .او هم هماندم ایمان آورد و در همانجا وفات کرد، نه نمازی خواند؛ نه روزه ای گرفت نه کاری کرد، اما عاقبت به خیر شد، او با آن وضع مورد رحمت خدا قرار گرفت اما شخصی که اسم اعظم را می‌دانست خداوند عالم با کلمه کلب او را مثال می‌زند، لذا می‌گوییم خدایا در این روز با معصیت کردن من را خوار نکن، وبا تازیانه های غضب و خشمت تنبیه ام نکن.

از موجبات غضب الهی دوری کنیم

در فراز دیگری از این دعا می خوانیم:« وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ » خدایا من را از آن عملهایی که موجب سخط توست دور بدار افراد زیادی بودند  اقدام به آن اعمال نمودند و بیچاره شدند، در مقابل برخی افراد از آن اعمال کنار رفتند و بار کنار رفتن خودشان، از مقربین درگاه خداوند عالم شدند. این است که ما هم از خدا می‌خواهیم ما را از آنهایی قرار بدهد که به درگاه خودش نزدیک کرد.

علی بن یقطین الگوی کارگزاران

على بن يقطين نخست وزير عصر هارون الرشيد كه به اجازه موسى بن جعفر عليهما السلام پست نخست وزيرى را قبول كرده بود، يك بار فقط يك شيعه را راه نداد، گفت من وقت ندارم، بگوييد يك وقت ديگر بيايد.

وقتى با لباس مبدل به مكه آمد و اعمال حجش را انجام داد، با اينكه در روايات آمده،  حاجى وقتى اعمالش تمام مى‏شود مانند روزى است كه از مادر متولد شده، ديگر هيچ گناهى در پرونده‏اش نيست، ولى اين نخست وزير حج انجام داده، وقتى آمد مدينه، سحر كه مأمورين هارون الرشيد هم او را نبينند، درب خانه موسى بن جعفر عليهما السلام را زد، حضرت آمد پشت در و گفت من وقت ندارم تو را ملاقات كنم.

سه شبانه روز در زد و گريه مى‏كرد و گفت من چه كردم كه مرا را راه نمى‏دهيد؟

فرمود: ابراهيم جمال را چرا در اداره راه ندادى؟ وقت ندارم يعنى چه؟ چرا روى صندلى نخست وزيرى كسى را كوچك ديدى و بى ارزش و قرب راهش ندادى مگر كيستى؟

علی بن یقطین گفت من چه کار کنم که از این خجالت بیرون بیایم، حضرت فرمود رضایت او را جلب کن تا من به تو اجازه بدهم، گفت او در مدینه است و من در مکه هستم، حضرت فرمود بعد از اذان مغرب به قبرستان بقیع برو، در فلان محل شتری خوابیده آن شتر تو را به کوفه و منزل آن شتربان می‌رساند از او حلیت بطلب و برگرد، علی بن یقطین این کارها را انجام داد، به منزل شتربان رسید، وقتی شتربان خواست به او احترام بگذارد، اجازه نداد و به زمین افتاد و گفت پایت را به صورت من بگذار، قبول نکرد، علی بن یقطین گفت باید این کار را انجام بدهی چرا که به خاطر تو امام مرا در مدینه نپذیرفت، با زحمت و اصرار شتربان پایش را به صورت علی بن یقطین گذاشت، علی بن یقطین گفت پایت را تکان بده و صورت من را به زمین بمال، بعد سوار شتر شد و خدمت حضرت رسید، و حضرت او را پذیرفت، بعد از وفاتش مقاماتی برای او قائل شدند.[3]

 

 


[1] - إقبال‏الأعمال ص : 130

اللهم لا تخذلني فيه [في هذا اليوم‏] بتعرض معصيتك [معاصيك‏] و لا تضربني [فيه‏] بسياط [و أعذني فيه من سياط] نقمتك و مهاويك و زحزحني [و ازجرني‏] فيه من [عن‏] موجبات سخطك بمنك و أياديك يا منتهى رغبة الراغبين [برحمتك يا أرحم الراحمين‏]

[2] -اعراف آيه 176-  175

[3] - بحار الأنوار: 48/ 85، باب 4، حديث 105؛

 

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha