تا یک یا دو دهه پیش تلویزیون محلی بود که در آن فیلمسازان بزرگی رشد میکردند، کارگردانهایی که در ادامه به سینما راه پیدا کرده و در آنجا نیز به موفقیت دست مییافتند، اما این روزها دیگر در سیما چنین خصیصهای را نمیشود مشاهده کرد، در این میان نمونههایی نیز وجود دارد که توسط برخی فیلمسازان نسبتا مطرح ساخته میشود؛ اما توقع مردم از رسانه ملی بیش از اینهاست.
مثلاً «نفس گرم» یکی از تولیدات فیلمسازان جدید است که برای تلویزیون یک اثر شکست خورده محسوب میشود؛ حتی در جذب مخاطب عام هم ناتوان مانده است.
این کار داستان همسر یک روحانی است که با اتفاقات مختلفی در زندگی شخصی رو به رو میشود، اما این خواسته به هیچ وجه مطلوب از کار در نیامده است، به ویژه در انتخاب بازیگر. مرجانه گلچنین بازیگر نقش نخست «نفس گرم» با اینکه هنرپیشه خوب و توانایی است و اتفاقا تجربه نقش های جدی نیز در کارنامه خود دارد، اما چون اخیرا بازیهایی کرده در ژانر طنز بوده، به همین دلیل نتوانسته در «نفس گرم» برای تماشاگر باور پذیر باشد.
درباره مضمون سریال هم نباید نمرهای خوب به کارگردان داد، به ویژه مفاهیم اخلاقی و دینی کار که کاملا به صورت گل درشت به بیننده عرضه میشود. این روش غلط را با سریالی چون «پرده نشین» مقایسه کنید که جز به جز کار از چارچوب بسیار قوی بهره برده بود. نکته جالب اینجاست در آن کار هم بازیگر نقش نخست، کمدین بود ، اما آنچنان فیلمنامه خوب نوشته شده که فرهاد آئیس (بازیگر پرده نشین) کاملا در شخصیت مورد نظر داستان فرو رفته بود.
اما «معمای شاه» ساخته جدید محمدرضا ورزی که سعی دارد روایتگر زندگی محمد رضا پهلوی، در این کار ما شاهد تصاویر زیبا و دکورهای خوب هستیم، همچنین فیلمبرداری فنی به ویژه حرکت دوربین بسیار خوب است، ولی این امتیازات تنها به همین بخشهای فنی خلاصه میشود؛ اتفاقات خوب دیگری را در سریال به آن شکل که انتظار میرفت، نمیبینیم.
فیلمنامه «معمای شاه» با وجود داشتن المانهای جذاب در طول قصه نتوانسته جذابیت لازم را داشته باشد، حتی میتوان اشکالات تاریخی بسیاری از کار گرفت. مطلب دیگر اینکه وقتی میخواهیم زندگینامهای را در سریالی 80 قسمتی تصویر کنیم، نمی توانیم به شخصیت اصلی قصه نگاهی کاملا سیاه داشت باشیم، چون تماشاگر متوجه سفارشی بودن سریال میشود و به نوعی آن را پس میزند. اتفاقی که در کار قبلی ورزی (سالهای مشروطه) نیز روی داد.
درباره دیگر شخصیتهای اصلی هم چنین اتفاقی روی داده است. البته برخی محدودیتها نیز دست کارگردان را در ساخت این قبیل سریالها بسته که قابل درک است، اما میشد به نحوی قصه را روایت کرد که مخاطب آن را بپذیرد. برای درک بهتر مثالی از «مختارنامه» میزنم. در این کار شخصیتهایی چون عبیدالله و عمر سعد با وجود منفی بودن از کارکترهای جذاب سریال بودند، چون شخصیتپردازی درست در قبال آنان انجام شده و تماشاگر آن را میپذیرفت.
قضاوت و بررسی بیشتر سریال «معمای شاه» را میگذاریم برای زمانی که حداقل 10 قسمت از کار پخش شده باشد، سپس درباره آن اظهار نظر میکنیم.
اما موضوع اصلی که پیشی گرفتن شبکه نمایش خانگی از تلویزیون است. اخیرا سریالهایی از شبکه نمایش خانگی پخش میشود که دو تن از فیلمسازان خوب کشورمان داود میرباقری و حسن فتحی کارگردان آن هستند. «دندون طلا» و «شهرزاد» عنوان این دو کار است که توانسته در جذب مخاطب موفق باشند.
در این دو مجموعه کارگردان اجازه دارد داستان را با رعایت خطوط قرمز کشورمان به زیبایی روایت کند، اتفاقی که در سیما رخ نمیدهد، چون جدا از خطوط قرمز مورد نظر محدودیتهای دیگری هم در تلویزیون وجود دارد که باعث میشود کارهای تولیدی نتواند با مردم ارتباط برقرار کند.
«شهرزاد» داستان چند خانواده در دهه 30 است که روابط حاکم بر آنها داستان را شکل میدهد. در این سریال شخصیت پرقدرت قصه که نقشش را علی نصیریان بازی میکند، هدایتگر زندگی افراد است و دو جوان اصلی کار سعی دارند خارج از خواستههای وی قدم بردارند، اما همین فرد پرنفود که به نوعی کارکتر منفی است کاملا خاکستری تصویر شده و همین خصییه باعث باور پذیری آن شده است.
«دندون طلا» هم که از امتیازات «شهرزاد» بهره برده است. سعی می کند در پس داستان آنچه در ایران در دهههای گذشته رخ داده، نشان داده شود. در «دندون طلا»، داستان در 5 قسمت نخست قبل از انقلاب رخ میدهد و به نوعی حکومت وقت در آن دوران نقد میشود، اما نکته جالب اینجاست، وقتی در ادامه دهه شصت تصویر میشود، نقدهایی هم درباره این زمان مطرح میشود، همین مسئله سبب میشود تماشاگر کاملا قصه را باور کند و با آن ارتباط برقرار نماید. اتفاقی که در کارهای تلویزیونی رخ نمیدهد. با این توضیحات میخواهم این نتیجه را بگیرم که سیاستهای نادرستی که در تلویزیون حاکم است، باعث شده تا کارگردانهایی که هر کدام قادرند، خالق کارهایی ماندگار در سیما باشند به شبکه نمایش خانگی پناه آورند. حسن فتحی که سریال ماندگاری چون «شب دهم» را در پرونده دارد و داود میر باقری که «امام علی(ع)» و «مختارنامه» وی، جز افتخارات تلویزیون محسوب میشود در کجای رسانه ها جای دارند؟
در انتها باید از مسئولان سیما پرسید آیا سیاستی که در پیش گرفتهاند میتواند ابزاری در جهت مبارزه با سریالهای رنگانگ ماهواره باشد؛ سریالهایی که هر کدام خانواده ایرانی را نشانه گرفته و ما از تاثیرات مخرب آن غافل هستیم، رسانه ملی نیازمند فیلمسازان خوش فکر است تا به جای کارهای ضعیفی چون «کیمیا» و «نفس گرم» شاهد آثار فاخری چون «مختارنامه» باشیم.