سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ |۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 26, 2024
آیت‌الله سبحانی

حوزه/ يكى از مشخصه ها و مميّزاتى كه مى تواند حكومت اسلامى را در زمان غيبت از ديگر حكومت ها جدا كند اين است كه در ديگر حكومت ها، رسيدن به مقام و امتيازات اجتماعى، هدف است در حالى كه از نظر قرآن، حاكم مسئول است كه قوانين اسلام را اجرا نمايد.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه» دیدگاه حضرت آیت الله سبحانی دربارۀ تفاوت حکومت در اسلام با دیگر مکاتب و ادیان را مورد بحث و بررسی قرار می دهند.

* تأكيد بر مكتبى بودن چرا؟!

از ويژگى هاى حكومت اسلامى، مكتبى بودن حكومت است، حكومت فرانسه و آلمان حكومت مردم بر مردم است اما مكتبى نيست.

عده اى مى گويند در جمله «جمهورى اسلامى» تناقض وجود دارد چون «جمهورى» يعنى رأى مردم و «اسلامى» يعنى قوانين الهى كه اين دو با هم سازگار نيست.

اين مطلب درست نيست چون «جمهورى» يعنى رأى مردم اما رأى مردم مشروط بر اين است كه از حدود و قوانين الهى بيرون نرود و لذا هر نوع برنامه ريزى در مجلس بايد در حدود قوانين اسلامى باشد؛ يك چنين التزام، شگفت آور نيست، امروز تمام كشورها ملتزم هستند كه مصوبات آنان مخالف حقوق بشر نباشد و يا نمايندگان حق ندارند بر خلاف قانون اساسى حرف بزنند و قانونى تصويب كنند.

برخى تلاش مى كنند جمهورى اسلامى را از جنبه الهى و اسلامى جدا و تهى كنند؛ لذا اصل ولايت فقيه را مورد هدف قرار داده و مى گويند: اگر ولايت فقيه باشد حكومت، استبدادى مى شود. در حقيقت هدف اين گروه اين است كه حكومت را از قرآن و سنت جدا كنند تا تبديل به حكومت غربى شود.

در حالى كه اگر بخواهيم يك حكومت اسلامى داشته باشيم حتماً بايد مشروعيت آن احراز شود، و آن با نظارت ولىّ فقيه انجام مى پذيرد؛ وى با نظارت و كنترل قواى سه گانه، نگهبان اين حكومت است تا همۀ ما را به سوى خدا رهنمون شود؛ كه ثمرۀ اين حكومت الهى، جارى شدن نعمت هاى خداوند است.

هدف حكومت اسلامى اين است كه جامعه، جامعۀ پاكى باشد تا رحمت حق بر همگان فرود آيد؛ و الاّ اگر بخواهيم ولىّ فقيه را برداريم و نظارت از بين برود، ثمرۀ آن حكومت غربى خواهد بود كه ارزش قرآنى ندارد و بنابراين بايد به سخن امام خمينى(ره) كه بیان داشتند: «جمهورى اسلامى نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد» (1) پايبند باشيم.

* حكومت در اسلام، مسئوليت است

حكومت در اسلام، مسئوليت است نه اينكه براى انسان يك مقام مادى و اجتماعى باشد؛ اگر چه اينها لازمه حكومت است؛ اما متن حكومت، همان مسئوليت حاكم است كه قبل از اين كه به حكومت برسد هيچ مسئوليتى نداشت اما الآن مسئول است. بر خلاف حكومت در جاهاى ديگر كه رياست جمهورى و نخست وزيرى در حقيقت يك مقام اجتماعى و مادى است كه به آن مى بالند و براى آن مبالغ زيادى را هزينه مى كنند؛ تا به اين مقام اجتماعى برسند ولى از اين آيه شريفه «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِى الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الأُمُورِ» (2) استفاده مى شود كه همانطور كه پدر، مسئول فرزندانش و طبيب مسئول بيمار است، حاكم هم مسئول اين جماعت و مملكت مى باشد تا نسبت به برپايى نماز و پرداخت زكات به فقرا و امر به معروف و نهى از منكر نظارت داشته باشد و جلوی فساد اخلاقى را بگيرد.

* تفاوت حکومت در اسلام و دیگر مکاتب

بنابراين يكى از مشخصه ها و مميّزاتى كه مى تواند حكومت اسلامى را در زمان غيبت از ديگر حكومت ها جدا كند اين است كه در ديگر حكومت ها، رسيدن به مقام و امتيازات اجتماعى، هدف است در حالى كه از نظر قرآن، حاكم مسئول است كه قوانين اسلام را اجرا نمايد.

ابن عباس مى گويد: ما از مدينه به بصره براى سركوب عهدشكنان در ركاب اميرمؤمنان علی علیه السلام حركت كرديم اما هنوز به بصره نرسيده بوديم در منطقه اى به نام «ذى قار» اميرمؤمنان (ع) در چادر خود نشسته بود گروهى از رؤساى قبايل آن منطقه آمدند كه با امام على(عليه السلام) ديدار كنند. من به محضر حضرت مشرّف شدم در حالى كه ايشان مشغول دوختن كفش خود بود به ايشان عرض كردم: مردم منتظر شما هستند. امام على (عليه السلام) فرمودند: اى ابن عباس! قيمت و ارزش اين كفش پاره چه قدر است؟. من گفتم: ارزشى ندارد. امام فرمودند: به خدا قسم! ارزش اين حكومتى كه الآن بر دوش من است به اندازه اين كفش پاره مى باشد؛ مگر اينكه بتوانم حقى را به پا دارم يا باطلى را از بين ببرم.

بين حكومتى كه اسلام مطرح مى كند با حكومتى كه الآن در دنيا رايج است، تفاوت فراوانى وجود دارد. در دنيا احزاب پول مى ريزند تا يك نفر را بر سر كار و از او استفاده كنند در حالى كه حكومت اسلامى از ريخت و پاش دور است.

اميرمؤمنان (عليه السلام) در نامه اى به اشعث بن قيس مى نويسد: «حوزه فرمانروايى ات طعمه تو نيست، بلكه امانتى است بر گردن تو، و از تو خواسته اند كه فرمانبردار كسى باشى كه فراتر از توست. تو را نرسد كه خود هر چه خواهى رعيت را فرمان دهى. يا خود را درگير كارى بزرگ كنى، مگر آن كه دستورى به تو رسيده باشد. در دستان تو مالى از اموال خداوند عزّو جلّ است و تو امانتدار آن هستى تا آن را به من تسليم كنى». (3)

* راه مكتبى شدن حكومت

ولى فقيه، ولايت خود را از سه راه اعمال مى كند از طريق شوراى نگهبان در مجلس شوراى اسلامى; و رئيس قوه قضائيه در دادگسترى، و رئيس جمهور در قوه مجريه; و همگان چشم ولى فقيه مى باشند تا نظام از مسير اسلامى خود بيرون نرود بنابراين اين كه مى گويند حكومت اسلامى استبدادى است تهمت و دروغ محض مى باشد.

برخى براين عقيده اند: در هر كشورى اقليتى وجود دارد كه اين اقليت نه به قانون رأى داده نه به مجلس و نه به رئيس جمهور در عين حال بايد قوانين اين كشور و اين نظام بر آن اقليت حكومت كند كه اين حكومتِ اكثريت بر اقليت است و يك نوع ظلم و تحميل مى باشد.

* تعریف متفاوت جامعه از منظر فلاسفه و جامعه شناسان

پاسخ آن روشن است: جامعه از نظر فلاسفه يك معنى و از نظر علماى حقوق معنى ديگرى دارد.

جامعه از نظر فلاسفه يك امر موهوم و اعتبارى است و آنچه كه واقعيت دارد تك تك افراد جامعه مى باشند.

به عنوان مثال شما اگر ده نفر را براى ضيافت دعوت كنيد ده نفر را دعوت كرديد كه اين ده نفر جامعه را تشكيل مى دهند و اين گونه نيست كه فرد يازدهمى به نام جامعه وجود داشته باشد. اما از نظر جامعه شناسان، جامعه يك نوع واقعيتى دارد غير از واقعيت فرد فردِ افراد.

بنابراين جامعه را از دو نظر فلسفى و جامعه شناسى مى شود مورد بررسى و مطالعه قرار داد كه از نظر فلسفى، جامعه واقعيت ندارد؛ اما از نظر جامعه شناسى، جامعه براى خودش روح، فرهنگ و آثارى غير از آثار فرد دارد.

جامعه شناسان مى گويند: كسانى كه زندگى اجتماعى دارند اينها در حقيقت با يكديگر قرارداد مى بندند كه حقوق و شرايط يكديگر را رعايت كنند. به عنوان مثال؛ اگر شما در شهرى زندگى مى كنيد كه احتياج به خيابان دارد و اتفاقاً خانۀ شما مزاحم خيابان باشد بايد اجازه دهيد خانه را خراب كنند؛ چون زندگى در ميان جامعه يك نوع اتفاق نظر بر اين است كه بايد شئون جامعه حفظ شود زيرا همگان متعهّد شده اند كه شئون جامعه را حفظ كنند و آن را عملاً

امضاء نموده اند هر چند به زبان نياورده اند.

اصولاً زندگى اجتماعى بدون يك اتفاق نظر ممكن نيست و اين جزء لوازم زندگى اجتماعى مى باشد و كسى كه به زندگى اجتماعى تن دهد، لوازم آن را هم بايد بپذيرد. بنابراين آن اقليت به حكم اين كه زندگى اجتماعى را پذيرفته است بايد به رأى اكثريت تن دهد در غير اين صورت يا بايد اقليت بر اكثريت حكومت كند و يا اين كه جامعه بدون حكومت باشد و هيچ يك از اين دو قابل پذيرش نيست.

بنابراين اشكالى ندارد اقليتى در جمهورى اسلامى زندگى كنند و در عين حال در كسب و كارشان آزاد باشند. اگر گفته شود جزيه و ماليات گرفتن از آنها يك نوع تحقير و تحميل و تجاوز به حقوق است؛ در پاسخ گفته مى شود: فرقى بين مسلمان ها و اهل كتاب نيست و لكن مسلمان ها به عنوان زكات و خمس، و مسيحيان به عنوان جزيه، ماليات پرداخت مى كنند؛ حتى مالياتى كه مسلمان ها به دولت اسلامى مى دهند بيش از مالياتى است كه اقليت هاى مذهبى تحت عنوان جزيه به دولت اسلامى مى پردازند.

* تفاوت برخورد با اقلیت ها در کشورهای مسلمان و کشورهای غیرمسلمان

غربى ها در رسانه هاى خود معترف هستند، اقليت ها در دولت هاى اسلامى در كمال رفاه هستند؛ برخلاف اقليت مسلمان در دولت هاى كافر كه در نهايت فشار و سختى مى باشند؛ مؤيد اين مطلب فرمايش اميرمؤمنان (عليه السلام) است كه چون شنيدند سپاهى از طرف معاويه مأمور شده و به شهر انبار رفته و غارتگرى كرده است مى فرمايند: به من خبر رسيده مهاجمى از آنان بر زن مسلمان و زنى كه در پناه اسلام زندگى مى كند، تاخته و خلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او را به يغما برده، و آن بينوا در برابر آن غارتگر جز كلمه استرجاع و طلب رحم راهى نداشته، آن گاه اين غارتگران با غنيمت بسيار بازگشته اند، در حالى كه يك نفر از آن ها زخمى نشده و اَحدى از آنان به قتل نرسيده است. اگر بعد از اين حادثه مسلمانى از غصه بميرد جاى ملامت نيست، بلكه مرگ او در نظر من شايسته است. (4)

در جمهورى اسلامى مسيحيان در روز يكشنبه آزادند كه اعمال خودشان را در كليسا انجام دهند اما در فرانسه دخترى كه مى خواهد ناموس خودش را حفظ كند و با حجاب باشد اجازه رفتن به مدرسه را ندارد.

بنابراين هيچ مانعى ندارد كه اقليتى در عين حال كه معتقد به اسلام نيستند در جمهورى اسلامى زندگى كنند و آزاد باشند البته مشروط بر اينكه احترام قوانين اسلامى را داشته باشند و تظاهر به محرّمات نكنند و علناً شراب نخورند و ميگسارى نكنند.

اميد است اين بررسى ها براى كشف حقيقت، مفيد و سودمند باشد و مسلمانان پس از چهارده قرن، پى به حقيقت برده و به ريسمان وحدت كه همان كتاب و عترت است، تمسك بجويند و از هر نوع انحراف از اين دو چراغ فروزان، خوددارى نمايند.

پاورقی:

1- امام خمينى (ره) صحيفه نور، ج6، ص 465ـ 457.

2-حج: 41، ترجمه: (آنان كه خدا را يارى مى كنند)  آنهايى هستند كه اگر در روى زمين به آن ها اقتدار و تمكين دهيم نماز به پا مى دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و  (از هيچ كس جز خدا نمى ترسند چون مى دانند كه)  عاقبت كارها به دست خداست.

3-و من كتاب له(عليه السلام) إلى اشعث بن قيس و هو عامل آذربيجان: وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَة، وَ لَكِنَّهُ فِى عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعىً لِمَنْ فَوْقَكَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِى رَعِيَّة، وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلا بِوَثِيقَة وَ فِى يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ وَ لَعَلِّي أنْ لا أَكُونَ شَرَّ وُلاَتِكَ لَكَ، وَ السَّلاَمُ. (نهج البلاغه، نامه 5)

4-دشتى، صبحى صالح، فيض الاسلام، نهج البلاغة، خطبه 27. وَ لَقَدْ بَلَغَنى اَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْاَةِ الْمُسْلِمَةِوَ الاْخْرَى الْمُعاهَدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَها وَ قُلْبَها وَ قَلائِدَها وَ رِعاثَها، ما تَمْتَنِعُ مِنْهُ اِلاّ بِاِلاْسْتِرْجاعِ وَ الاِسْتِرْحامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وافِرينَ، ما نالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلا اُريقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ اَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفاً ما كانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كانَ بِهِ عِنْدى جَديراً.

منبع: کتاب سقيفه؛ زمينه ها، معيارها و پيامدها، ص، 129-120

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha