یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۰
مهندسی تحول در علوم انسانی؛ بایدها و نبایدها

حوزه/ بحث تحول در علوم انسانی امروز ذهن بسیاری از پژوهشگران را به خود مشغول ساخته، از یک طرف با منبع غنی از دستاوردهای فلسفی، کلامی مواجهیم که می توانند در مسیر این تحول چراغ راه باشند و از سوی دیگر با علوم وارداتی مواجه هستیم.

به گزارش خبرگزاری«حوزه»از تهران، مساله تحول در علوم انسانی دغدغه ای است که امروز ذهن بسیاری از پژوهشگران را به خود مشغول ساخته است، از یک طرف با منبع غنی از دستاوردهای فلسفی، کلامی مواجهیم که هرکدام می توانند در مسیر این تحول چراغ راه باشند و از سوی دیگر با علوم وارداتی مواجه هستیم که حاصل جامعه دیگری است که از اساس با جامعه ما سازگاری ندارد، اما با این وجود دستاوردهای علمی آن در حوزه های مختلف به ویژه علوم انسانی وارد بدنه علمی کشور شده است، طبیعتا نمی توان آنچه که اکنون در اختیار داریم را به طور کل کنار بگذاریم، اما باید به تدریج و بر مدار حرکتی علمی در راه تحول علوم انسانی گام برداریم.

در راستای بررسی وضعیت فعلی علوم انسانی و بایدها و نبایدهای مساله تحول در این علوم، حجت الاسلام والمسلمین احمد رهدار، رئیس موسسه فتوح اندیشه در گفتگو با طلیعه، با کالبدشکافی ضرورت این بحث پرداخته که حاصل آن در ادامه می آید:

*از نظر شما آیا علم قابل مدیریت هست؟ اساسا مدیریت تحول به چه معناست؟

 در بسیاری از کشورهای دنیا لااقل در چند دهه اخیر رشته ای بنام سیاست گذاری علم در دانشگاه ایجاد شده است، اینکه دانشگاه ها و عقلانیت آکادمیک دنیا به این نتیجه رسیده است که رشته ای بنام سیاست گذاری علم داشته باشد پیش فرض دارد و آن پیش فرض آن است که علم را می توان مدیریت کرد و اگر چنین چیزی امکان نداشت، این رشته رشته ای بیهوده بود.

 بنده نیز معتقدم که می توان علم را مدیریت کرد، وقتی که می گوییم علم، منظور ما نهاد علم است نه ضرورتا محتوای علم، نهاد علم چیزی فراتر از محتوای علم است، یعنی بخش ساختاری، روشی، لجستیکی و البته بخش محتوایی. ممکن است کسی نظرش این باشد که بحث محتوای علم چندان قابل مدیریت نیست، من هم تا اندازه ای میل دارم با این قضیه همراهی کنم، منتهی علم بیش از آنکه پروژه باشد پروسه است. اما وقتی که می گوییم نهاد علم یا وقتی که دغدغه مدیریت تحول علم مطرح می شود ضرورتا این ماموریت ناظر بر محتوای علم نیست، بلکه ناظر بر نهاد علم است. مثلا بدون اینکه فردی در رشته ای تخصص داشت باشد می تواند نهاد علم را از طریق ایجاد ساختارهای کارآمد، تغییر در روشها، از طریق سیستم ارتباطاتی که در میان نخبگان آن رشته ایجاد می شود مدیریت کند.

این موارد هرچند که ضرورتا مساوی با محتوای علم نیستند، ولی مربوط به محتوا هستند یعنی محتوا روی دوش ساختارها، روش ها و سیستم های ارتباطی تاثیر می گذارد. مثلا هدف نهادی مثل حکومت از کلید زدن پروژه مدیریت تحول علمی ضرورتا دیکته کردند محتوای علم به عالمان نیست، اما می توان نهادها و ساختارها و روشهایی را مهندسی کرد که آنها فرایند فهم را تسریع کند و یا جهت دهد و اولویت بخشی کند. منظور من هم از بحث مدیریت و مولفه تحول علم چنین چیزی است لذا معتقدم که می شود علم را مدیریت کرد.

  *ذیل این مباحث که عنوان کردید آیا وقتی که از مدیریت تحول صحبت می کنیم آیا این تغییر و تحول به معنای تولید و رسیدن به علوم اسانی اسلامی می تواند باشد؟

 قطعا، این رویکرد در واقع حرکت به سوی علوم انسانی جدیدی خواهد بود، ولی می خواهم بگویم که رسیدن به علوم انسانی جدید تنها نیازمندی اش تولید مثلا تکست متفاوت و محتوای متفاوت نیست و این تنها یکی از نیازمندی های پروژه تحول است.

 از سوی دیگر این پروژه خودش نیازمندی هایی دارد از جمله تربیت نیروی انسانی؛ در چشم انداز مثلا بحث علوم انسانی قطعا مطلوب این است که علوم انسانی به وجود بیاید که بتواند نسبت به علوم موجود مساله ها و نیازهای روی میز انقلاب اسلامی را پاسخ گو باشد، برای اینکه دغدغه را مدیریت کنیم باید جدولی از نیازمندی ها برای نیل به این دغدغه فراهم کنیم.

 یکی از باکس های این هرم نیروی انسانی است، دیگری ساختار، دیگری روش و نهایتا محیط یا پیرامون که در اینجا منظورم از محیط مجموعه عوامل غیرمعرفتی است که درتلاقی با عوامل معرفتی می تواند منجر به تولید علم شود، برای مثال اگر یک عالم و دانشمندی که ظرفیت تولید علم را دارد، اما به هر دلیلی فضای خانوادگی اش دچار تزلزل شد آن وقت این شخص با اینکه مساله ای غیرمعرفتی برایش ایجاد شده است، اما همین جریان روی مساله معرفتی تاثیر می گذارد، استادی که در خانواده آرامش ندارد و پروسه چندساله ای را در درون خانواده طی می کند تا نهایتا منجر به طلاق یا از دست دادن مدیریت فرزندان اش شود طبیعتا با مشکل مواجه می شود و این موارد مسایل غیر معرفتی است، اما مستقیما روی مساله تولید و مباحث مرتبط تاثیر می گذارد، می خواهم بگویم پروژه تحول علم و ومدیریت آن باید آن قدر جامع باشد که شامل مباحث معرفتی و غیر معرفتی باشد و هم شامل ساختار و روش ها شود.

 *آیا معرفت شناسی و روش شناسی موجود توان لازم را برای تولید علوم انسانی اسلامی دارد، در واقع چه قدر می توانیم در فرایند تحول از روش شناسی موجود بهره بگیریم؟

 تلویحا خیر، به این علت که معرفت شناسی و روش شناسی موجود را با وجود آن که سالها به کار گرفته ایم و نظام آموزشی دانشگاه و حوزه با آن کار کرده اند اما با این وجود خروجی هایش تراثی شده است که با چنگ زدن به این تراث نتوانسته ایم مسایل خودمان را پاسخ دهیم، اکنون مسایل بسیاری داریم که پاسخی برایشان نداریم، یا پاسخ هایی داریم که از آنها نتیجه مطلوب نگرفته ایم.

 ما به این نتیجه رسیده ایم که این روش شناسی و معرفت شناسی فعلی نتیجه کافی نداشته است، باید شیب گذار از این معرفت شناسی را ایجاد کنیم، دغدغه ای که در تولید علم و جنبش نرم افزاری داریم معطوف به ایجاد این شیب است.

 البته در کشور ما مراکز و نهادهایی ادعا کردند که معرفت شناسی جدیدی آورده اند این ادعا و محصولات این نهادها برای ما میمون و خجسته است ولی باز همان موارد نیاز به آن دارد که در کفه بیاید و تست شود، مثلا فرهنگستان علوم اسلامی قم که ادعا دارد روش شناسی جدید و منطق جدید آورده است را به فال نیک می گیریم، کتابهایشان را هم به فال نیک می گیریم ولی علم زمانی که درون  چرخ زیستی قرار می گیرد حداقل باید چند گذرگاه را طی کند، گذرگاه آزمایشگاه را طی کند و سپس وارد گذرگاه دانشگاه شود، سپس وارد گذرگاه کارخانه شود، بعد از آن وارد گذرگاه بازار و نهایتا خانه شود.

  در آزمایشگاه عنصر کشف، در دانشگاه تئوریزه، در کارخانه تولید، در بازار محصول و در خانه آن محصول استفاده می شود. تا زمانی که این روش شناسی و معرفت شناسی جدید این چرخه را طی نکند قابل اطمینان نیست ولااقل اگر قابل اطمینان شود عملا به کار گرفته نخواهد شد.

  البته این گذرهای پنج گانه که گفتم بیشتر نزدیک است به حوزه علوم فنی و مهندسی، ولی مساله اینجاست که علوم انسانی پشتوانه علوم فنی است و در دنیای غرب تحول نخستین تحول در حوزه علوم انسانی است و به تبع آن است که در حوزه علوم فنی و مهندسی تحولاتی شده است.

 شاید هم به این علت است که در کشور ما پذیرش تحول در علوم فنی و مهندسی با اقبال بسیار کندتری شکل می گیرد، ولی در حوزه علوم انسانی با وجود همه بی مهری هایی که به صورت فردی و نهادی، اقبال نخبگانی به مساله تحول در حوزه علوم انسانی بیشتر از اقبال نخبگانی در علوم فنی است و تا زمانی که علوم انسانی متفاوت تولید نکنیم. سخت است که ادعا کنیم علوم فنی و مهندسی متفاوتی می توانیم تولید کنیم، لذا علوم انسانی اکنون اولویت ماست، ولی باید در نظر داشته باشیم وقتی که علوم انسانی را تولید کردیم زمانی منجر به زیست جمعی متفاوت می شود که علوم انسانی به حوزه علوم فنی پل بزند و متناسب شرایط خودش تولیداتی داشته باشد.

 

 

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha