خبرگزاری «حوزه»/ آنچه که امروز در جامعه علمی و آکادمیک ما تحت عنوان علوم انسانی مطرح و شناخته می شود اگر نگوییم به طور کامل اما بخش هایی قابل توجهی از آن حاصل فکر و اندیشه دانشمندان غربی است. به بیان دیگر برخی از شاخه های علوم انسانی که امروز در دست ماست، بومی کشور و فرهنگ ما نیست و طبیعتا وقتی چنین باشد با نیازهای فکری جامعه ما نیز تطابق و همخوانی ندارد، اما حقیقتاً برای ارایه علوم انسانی مبتنی بر شاکله دینی، فرهنگی، علمی جامعه ایران اسلامی باید چه کرد؟ آیا باید دستاوردهای گذشتگان را به دست فراموشی سپرد و دوباره از نو حرکتی را آغاز کرد و یا اینکه باید با حفظ تجربیات گذشته در حوزه مختلف علوم به ویژه علوم انسانی، دست به حرکتی منطقی و البته دقیق زد و به قول معروف طرحی نو در انداخت.
به نظر می رسد رویکرد دوم عقلانی باشد، چرا که ما امروز باید با اتکا بر داشته های فکری و فلسفی و سنت خودمان و با توجه به آرا و اندیشه های بزرگان مان دست به تحول در علوم انسانی فعلی زده و علوم انسانی اسلامی را در سطح جامعه علمی و البته در بطن جامعه و در میان مردم مطرح کنیم. این مهم نیازمند بررسی های دقیقی است که بتوان از ذیل آن به نتیجه گیری قابل قبولی دست یافت، اما همکاری نهادهای زیربط به ویژه حوزه و دانشگاه و تعامل میان این دو، عامل مهمی در شکل گیری این حرکت است و تعامل میان این دو نهاد می تواند گامی مهم در راستای تحول علوم انسانی باشد.
جامعه علمی حوزه و دانشگاه ذیل این تعامل دو جانبه به شاکله جدید فکری مبتنی بر دستاوردهای گذشتگان دست می یابند که همان علوم انسانی اسلامی است.
حجت الاسلام والمسلمین حمیدرضا شاکرین، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و از فضلای حوزه علمیه قم، در گفتگو با طلیعه به بررسی چرایی و کم و کیف مساله تحول در علوم انسانی، ضرورت تحول و ارایه علوم انسانی اسلامی، اقدامات مورد نیاز در نیل به این هدف و ...، پرداخته که حاصل آن در ادامه می آید.
*مدت مدیدی است که موضوع تحول در علوم انسانی و ضرورت تحول در این علوم در حوزه و دانشگاه مطرح و دیدگاه های مختلفی نیز ذیل این مساله بیان شده، پرسشی که مطرح می شود آن است که مگر علومی که در حال حاضر در دست داریم برای جامعه نافع نیستند، آیا این علوم هیچ دستاوردی نداشته اند، به بیان دیگر چرا نیازمند تحول در علوم انسانی فعلی هستیم؟
زمانی که بحث تحول علم مطرح می شود، مسایل گوناگونی به میان می آید. با طرح این پرسش که آیا این علوم فعلی که در حوزه علوم انسانی در اختیار داریم نافع هستند یا خیر، نمی توانیم جوابی درست ارایه کنیم.
معتقدم باید این مساله را طیف وار ببینیم به این مفهوم که این علوم فعلی ممکن است جنبه های نافعی برای ما داشته باشند و بلکه جنبه های مضر نیز داشته باشند و قطعا هم دارند، لذا وقتی صحبت از تحول می شود منظور این نیست که علوم انسانی موجود نفعی ندارند، بلکه می توانند نفع داشته باشند. باید نسبت به این مسأله سنجیده فکر کرد.
*مشکلات پیش روی تحول در علوم انسانی
مسأله آن است که ما در سیر تحول علوم انسانی با چند مشکل مواجهیم. یک مشکل این است که تا حدی برخی علوم انسانی که در کشور ما تدریس می شوند، روزآمد نیستند. یعنی گاهی مطالبی تدریس می شود که همین الان در کشورهای پیشرفته و در جوامع دیگر کاربردی ندارند. اکنون در بسیاری از ممالک غربی آرا و نظرات و دیدگاه های جدیدتری آمده است و مداوما بر دیدگاه های جدید مطالعه می کنند.
این مسأله یعنی تحقیق و تفحص بر رویکردهای نوین در حوزه علوم انسانی آن طور که باید جای خود را در کشور ما پیدا نکرده است و ما از این نظر تا حدودی دچار عقب ماندگی هستیم.
مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری از آنچه که در این علوم آموخته و تدریس می شود به تناسب شرایط اجتماعی، فرهنگی، ارزشی و محیطی که داشته در جوامع دیگر تولید و به جامعه ما سرازیر شده است و در دانشگاه های ما تدریس می شود، در حالی که ما این علوم را مورد بررسی قرار نداده ایم و اصلا مسأله ما نیست، لذا با این تفاسیر، این علوم بومی ما نیستند و پاسخگوی نیازهای جامعه مان محسوب نمی شوند.
اما مشکل دیگری که در علوم انسانی فعلی وجود دارد تعارض یک سری از این علوم با مبانی دینی ماست. کاربست برخی از این علوم در جامعه ما، مشکلات جدی و تعارضاتی را خواهد داشت و همین الان یکی از علل عدم موفقیت هایی که در برخی بخش های ناظر به مدیریت اجتماع بعد از انقلاب اسلامی داریم از این جهت است که جنبه اسلامی شدن محقق نشده است.
جامعه هنوز احساس می کند که انتظارات اش برآورده نشده، اگرچه علوم دینی نیز فعال هستند، ولی ترکیب این دو یعنی دو رویکرد فکری که یاد شد جامعه را گرفتار ناهماهنگی ها و ناکارآمدی ها کرده است. در نتیجه مشکل برخی علوم انسانی فعلی تعارض با مبانی دینی است و این مساله بسیار جدی است که ایجاب می کند که تحولی صورت بگیرد.
*با این تفاسیر و توصیفی که داشتید اسلامی شدن به چه معناست؟
البته اسلامی شدن باز یک مفهوم طیف وار است یعنی می تواند جنبه حداقلی و حداکثری داشته باشد. فارغ از این نگاه ها نکته اصلی وجود دارد و آن هم گام در جهت اسلامی سازی با نگاه تهذیبی است، یعنی بیاییم پیرایشگری کنیم و همین علوم موجود را تا آنجایی که احساس تعارض می کنیم حذف یا اضافه کنیم، این گام اولی است که انجام شده که در راس خودش هم ضرورت بود. این اقدام مسکن اولیه ای بود و هنوز هم این کار نیاز به ادامه دادن دارد.
ولی کار اساسی تر آن است که ما نگاه کنیم به این که ماهیت علم چیست و علم از چه مبانی اثر می پذیرد به خصوص این بحث در فلسفه علم جدی است که کار علمی صرف یک کار روساخت و ظاهر نیست، بلکه زیرساخت های نظری و بنیادین دارد و هر دانشمندی بخواهد یا نخواهد بداند یا نداند مبتنی بر یکسری مبانی و زیرساخت های نظری کارش را دنبال می کند و جلو می رود و علم به شدت متاثر از آن زیرساخت های متافیزیکی و مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی، جهان شناختی و انسان شناختی است، لذا کار اساسی آن است که از اساس تحول علم صورت گیرد، یعنی مبانی نظری بررسی شود و از مسیر زیرساخت های نظری شالوده های اساسی طراحی شود و براساس آنها تولید علم صورت گیرد، اگر این کار صورت گیرد که البته کار دشوار و زمان بر و بسیار پیچیده و فنی به حساب می آید آن وقت می توان تحول اساسی که مورد انتظار است را به دست آورد. البته این کار شروع شده است، ولی طبیعی است که زحمات و تلاش های زیادی می خواهد تا بتواند ثمرات خود را نشان دهد.
*شما چه پیشنهاداتی برای تحقق تحول در علوم انسانی دارید؟
فکر می کنم ما نیاز به نقشه جامع مدیریت تحول در کشور داریم، این رویکرد به صورت منسجم و نظام مند ما را در مسیر تحول علوم انسانی یاری خواهد کرد البته ستادهایی وجود دارد که هر کدام از آنها در این عرصه خدماتی دارند اما این مساله باید در ابعاد کلان مدیریت شود تا شاهد کارایی روزافزون علوم انسانی اسلامی در جامعه باشیم.