به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حجتالاسلام والمسلمین محمدباقر تحریری در ادامه شرح فقرات دعای افتتاح در این فراز از دعا به فلسفه بیان وقایع مستکبرین در قرآن و نحوه شکلگیری روحیه استکباری در انسان می پردازد.
وَ يَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَ يَضَعُ الْمُتَكَبِّرِينَ [الْمُسْتَكْبِرِينَ]
ظهور کمالات الهی در آفاق و انفس
بحث در توضیح این فرازها از دعای شریف افتتاح بود که خدای متعال را به این جهت که این عنایات و کمالات را برای زندگانی فردی و اجتماعی انسان ظهور و بروز میدهد و میخواهد خودش را به بشر نشان بدهد، بهطور مطلق ستایش میکنیم. هر یک از این کمالات خدای متعال آیاتی از پروردگار متعال در آفاق و انفس هست.
آیات انفسی ابعاد گوناگونی دارد. آن دسته از اموری که به نفس انسانی متقوم است و خدای متعال خواسته است از طریق نفس انسانی ظهور پیدا کنند آیات انفسی هستند. یکی از آن آیات یا کمالات الهی همین است که میفرماید: «وَ يَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِينَ» خدای متعال انسانهای به استضعاف کشیده را بالا میبرد.
توضیحی بر معنای استضعاف و انواع آن
استضعاف دو گونه است.
الف- استضعاف مادی:
این نوع استضعاف که به لحاظ محروم نگهداشتن عدهای از امکانات و وسایل مادی و وسایلی که انسان در حد زندگانی متعارف دنیایی به آن نیاز دارد می باشد و اگر کسانی به جهت استکبار و غلبه کردن بر دیگران بخواهند از امکانات کسانی که با آنها مرتبط هستند یا زیردست آنها هستند جلوگیری کنند، یا از جهت فکری مانع آنها بشوند تا حق قیام برای ایفاء حقوقشان برای خودشان قائل نباشند، اینیک نوع استضعاف مادی است که از طریق فکر میآید وعدهای از مستکبرین از این طریق وارد میشوند قرآن کریم راجع به فرعون میفرماید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ/زخرف 54» فرعون قومش را استخفاف کرد و به آنها گفت شما عرضه ندارید که خودتان را اداره کنید، مستکبرین عالم نوعاً از این طریق وارد میشوند و باعث استضعاف دنیایی افراد میشوند، این نحوه استضعاف تنها منحصر برای مستکبرین خیلی ظاهر و بارز نیست، هرکسی در ارتباط با دیگران ممکن است یک نوع مسئولیتی نسبت به دیگران داشته باشد یا خیر مسئولیتی ندارد و بعداً میخواهد از این طریق بر آنها مستولی بشود، گاهی هم اینطور نیست و استکبار جنبههای گونانی دارد، شخصی میخواهد فقط خودش دیده شود و شخص دیگری بالا نیاید، بنابراین شروع بهتحقیر دیگران میکند، اگرچه بهحسب ظاهر ارتباطی باهم نداشته باشند اما برخی افراد در برخورد با دیگران اینگونه هستند، هر سه نحوه استضعاف برای انسانها مذموم است و برای انسان حالت استکبار پیش میآورد، این استضعاف بهگونهای به جنبههای مادی بازگشت میکند، که شخص از جهت استفاده از مواهب مادی که خدای متعال برای او مقرر کرده است محروم بماند.
ب- استضعاف فکری و معنوی:
استضعاف دوم از جهت ایمانی و فکری است، عدهای یک اعتقاد باطلی دارند که میخواهند بهگونهای این اعتقاد باطلشان حاکم بشود و لذا افرادی را که با آنها مرتبط هستند را در ناآگاهی قرار میدهند، به این استضعاف، استضعاف فکری و معنوی میگویند، وقتی انسانها نسبت به عنایاتی که خداوند از جهت فکری و قوای جسمانی به آنها داده است درکی پیدا کردند، حق ندارند تحت تبلیغات مستکبرین قرار بگیرند و نباید به برنامههایی که آنها برای به استضعاف کشاندن آنها آماده کردهاند تن بدهند که این کار بهگونهای اعانه بر ظلم است.
استضعاف ظلم است و اگر کسی اختیاراً تحت این ظلم برود، اهل انظلام میشود، و انظلام این افراد به این خاطر است که خواستهاند خودشان را تحت سایه دیگران قرار میدهند تا به خیال خودشان بهراحتی زندگی کنند یا خودشان هم در استکبار و ظلم کردن به دیگران با آن ظالم شریک بشوند، به هر صورت که باشد چنین کسانی در خط مستکبرین هستند؛ لذا در روایات فرمودهاند: اگر کسانی نبودند که قلم و دوات برای بنیامیه بیاورند و چیزهایی که آنها خواستند تدوین و تثبیت کنند، هیچگاه حق ما اهلبیت (ع) غصب نمیشد. یکی از علل غصب شدن حق انبیاء و اولیاء (ع) از جانب ظالمین، همین کسانی بودند که ظلم ظالمین را پذیرفتند، این استضعاف نهتنها هیچ مدحی ندارد بلکه نکوهش هم میشود.
فلسفه بیان وقایع مستکبرین در قرآن
قرآن کریم در آیاتی سخن مستضعفین با مستکبرین را بیان میکند و اینها همان مستضعفینی هستند که به استکبار مستکبرین کمک میکردند و به مستکبرین میگویند: اگر شما نبودید ما راه حق را پیدا میکردیم و مستکبرین میگویند: ما چهکاره هستیم، شما اختیار داشتید، اینها در جهنم باهم درگیر میشوند و آیاتی سخن اینها را بیان میکند. اساساً قرآن کریم وقایع مستکبرین را برای بیدار کردن انسانها بیان میکند و اینطور نیست که قصه نقل کند.
نحوه شکلگیری روحیه استکباری در انسان
در هر کتاب آسمانی به این مطالب توجه دادهشده است چراکه یکی از راههای مسدود شدن هدایت بر انسانها، سلطه مستکبرین است. بههرحال حالت استکبار در انسان وجود دارد، وقتی انسان به خودش توجه میکند و میخواهد به مواهبی برسد، قهراً اگر دقت نکند کمکم حالت استکبار در برابر دیگران برایش پیش میآید و استکبار اول از تکبر پیش میآید که انسان خودش را بهگونهای بر دیگران ترجیح میدهد و بزرگ تخیل و تلقی میکند و کمکم به اینجا میکشد که این بزرگی خیالی خود را به رخ دیگران بکشد، «استکبار» یعنی «طلب کبر کردن» شیطان برای خودش بزرگیای خیال میکرد که مخفی بود، زمینهای پیش نیامده بود وقتی زمینهاش پیش آمد، آن امر مخفی ظاهر شد که بر فرمان خدای متعال استکبار کرد، «قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ /ص 75» [خدا] فرمود: اى ابليس! تو را چه چيزى از سجده كردن بر آنچه با دستان قدرت خود آفريدم بازداشت؟ آيا تكبّر كردى يا از بلند مرتبهگانى؟
استکبرت، یعنی این فرمانی که به تو داده شد و تو تحت این فرمان قرار نگرفتی، این تحت فرمان قرار نگرفتن دو جهت دارد یکی اینکه فرمان شاملش نمیشود که راجع به شیطان اینطور نبود «أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ» آیا تو از موجوداتی بودی که برتر از این بودی که این فرمان شامل تو بشود؟! که اینگونه نبود در روایت «عالین» را عدهای از ملائک میگویند که اینها اصلاً متوجه فرمان الهی نشدند یعنی اینها جدای از این فرمان غرق در توجه بهحق و خضوع در برابر ذات مقدس الهی بودند و ملائکهای که فرمان را فهمیدند، از فرمان اطاعت کردند «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ * فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ / سوره ص آیات 72-74»
عبارت «إِلاَّ إِبْليسَ» استثناء منقطع است، که او جزو ملائکه نبوده است اما تحت فرمانی بوده است که ملائکه هم به آ ن امر شده بودند و خودش را بین این ملائکه جا داده بوده است شاید برای ملائکه هم قبل از اینکه این فرمان بیاید شبهه افتاده بوده است که این هم شاید از ملائکه است چون شیطان از جن است و جن یک موجود جسمانی رقیقی است و بهگونهای به ملائکه شبیه است، گر چه مادی است و ملائکه مجرد هستد، تفاوت بین اینها خیلی لطیف است.
چگونه ریشه روحیه مستکبرانه در خود قطع کنیم؟
بههرحال غرض این است که ریشه استکبار تکبر است، ما باید دقت داشته باشیم که هر چیزی که برای ما تکبر میآورد و توجه متکبرانه به آن را قطع کنیم، اگر مال است توجه متکبرانه به مال را قطع کنیم، اگر علم است همینطور، برخی از تکبرها خیلی مخفی و رقیق است و علم اینچنین است، چون «علم» موجود مجرد و لطیفی است و وابستگی به موجود مجرد و لطیف و دیدن آن و جلو چشم آمدن آن، خیلی لطیف است و لذا انسان در اوایل طلبگی خیال میکند خیلی چیز میفهمد، استاد ما میفرمودند: طلبه اوایل کار ادعای خدایی میکند، یعنی خیلی طالب علم است، در دانشگاه هم شاید همینطور باشد، همینطور که جلوتر میآید میفهمد که خیلی از مسائل را نمیداند، به پیامبری تنزل پیدا میکند و بعد امامت تا درنهایت بعد از سیسالگی میفهمد فقط یک طلبه است، بههرحال انسان باید همواره توجه داشته باشد که باتربیت نفسانی همراه باشد.
خدای متعال مستضعفین را بالا میآورد، مستضعف مادی و مستضعف فکری دو گونه هست و این بیانگر این است که خدای متعال این کار را به گونه ای در دنیا انجام میدهد، اساس این کار در عالم آخرت است، کمال ظهور این صفات در عالم آخرت است، اما بههرحال این صفات را در دنیا ظهور میدهد و داده است و انسانها همواره باید از ظهور دادن آنها درس بگیرند و اینکه در جهت رفع استضعاف اقدام کنند چراکه «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ/رعد 11» خدای متعال مظاهر جامعهای را تغییر نمیدهد مگر اینکه افراد جامعه بخواهند تغییری در آن سیستم حاصل کنند که مهمترین مظهر جامعه حکومت است، حالا هر نوع تغییری را که جامعه خواستار آن باشد به همان نحو عمل میشود، مثلاً اگر مردم در جامعه کمونیستی طالب کمونیسم باشند حکومت کمونیستی ایجاد میشود، مگر اینکه این مسئله با استکبار بیاید و این حکومت موقتاً برخلاف مسیر فطرت بشر حرکت کند، وقتی اینگونه شد، میفرماید: «وَ يَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَ يَضَعُ الْمُتَكَبِّرِينَ» خداوند مستضعف در هر قومی را بالا میآورد و بازهم باید بخواهد که از این تنگنا بیرون بیاید اما آنچه را که خداوند متعال خواسته است این است که مسیر جامعه انسانی در جهت حکومت الهی باشد که انبیاء الهی (ع) از خود بشر هستند و از جهت روحی خودشان را در جهت کمال انسانها قرار دادهاند، در دستوراتشان یک نقطه استکبار وجود ندارد در مقام تبلیغ هم یکذره حالت استکبار ندارند، با منطق عقل جلو میآید «قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني یوسف 108» و «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ /نحل 125» و همینطور این دعوتها به گونههای مختلف هستند تا بشر به خودش بیاید، بعدازآن فرمود: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي/بقره 256» مراحل گوناگون دعوت انجام میگیرد و درنهایت اگر کسانی خواستند با زورگویی در برابر این دعوت حق ایستادگی کنند، خداوند در اینجا میفرماید: اینها را از سر راه بردار، اگر خواستند مقابله کنند اینها را بردار و حقیقت جنگها هم اینگونه بود و بهنوعی میشود گفت این جنگها دفاعی بود، پیامبر دعوت میکرد خوب شما چهکاری دارید بگذارید مردم گوش بدهند، اما مستکبرین اجازه نمیدهند چراکه اگر مردم تحت تعلیم دعوت انبیاء قرار بگیرند قطعاً استکبار از بین میرود ازاینجهت لازم است برای خام کردن مردم تبلیغات سوء هم علیه پیامبران انجام بدهند و یکی از راههای استضعاف همین است، به مردم میگویند: اگر در این راه قدم بگذارید منافعتان از بین میرود همانطور که اطرافیان فرعون همواره این مطالب را به مردم میگفتند.
جایگاه اهل تکبر در جهنم است
بنابراین تکبر یا در برابر دینی الهی است که از جانب خدای متعال آمده است یا در برابر حقوق متعارف مردم است و کسانی که با این حالت از این عالم برود، جایگاهش جهنم است «أَ لَيْسَ في جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرينَ / زمر 60» آنوقت قرآن کریم وعده داده و خدای متعال میفرماید این وعده را ما در عالم پیاده کردهایم و به نتیجه رساندهایم، دقت کنید، در رابطه با قوم حضرت صالح میفرماید: «قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ *قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ *فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلينَ* فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في دارِهِمْ جاثِمين * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحينَ /اعراف 75-79»
ترجمه: اشراف و سران قومش كه تكبّر و سركشى مىورزيدند به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: آيا شما يقين داريد كه صالح از سوى پروردگارش فرستادهشده؟ گفتند: به طور يقين ما به آيينى كه فرستادهشده مؤمنيم * مستكبران گفتند: ما به آيينى كه شما به آن ايمان آورديد كافريم! * پس آن ماده شتر را پى كردند، و از فرمان پروردگارشان سرپيچى نمودند و به صالح گفتند: اگر از پيامبران هستى عذابى كه همواره به ما وعده مىدهى بياور.* پس زلزلهاى سخت آنان را فرا گرفت، و در خانههايشان [به رو درافتاده] جسمى بىجان شدند!* پس صالح از آنان روى گرداند و گفت: اى قوم من! قطعاً من پيام پروردگارم را به شما رساندم، و برايتان خيرخواهى كردم، ولى شما خيرخواهان را دوست نداريد.
اینیک دسته از آیات و دسته مهم تر قضیه حضرت موسی و فرعون است که آیات زیادی در رابطه با حضرت موسی و فرعون داریم چراکه فرعون و فرعونیان برخوردهای گوناگونی با حضرت موسی داشتند و حضرت موسی برای احقاق حقش از راههای گوناگونی اقدام کرد که یکی از این راهها اعجاز بود، قرآن کریم در این باره میفرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمين / اعراف 133» پس ما توفان و هجوم ملخ و شپش و قورباغه و آلوده شدن وسايل زندگى را به خون كه عذابهاى گوناگونى بود بهسوی آنان فرستاديم، بازهم تكبّر و سركشى كردند آنان گروهى مجرم و گناهكار بودند.
و در آیه 137 سوره انفال میفرماید: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي بارَكْنا فيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَني إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُون» و به آن گروهى كه همواره ناتوان و زبونشان شمرده بودند، نواحى شرقى و غربى آن سرزمين را كه در آن [از جهت فراوانى نعمت، ارزانى و حاصلخیزی] بركت قرار داده بوديم بخشيديم؛ و وعده نيكوتر پروردگارت بر بنىاسرائيل به [پاداش] صبرى كه [بر سختىها و بلاها] كردند تحقّق يافت، و آنچه را كه همواره فرعون وفرعونيان [از كاخ و قصرهاى مجلّل] و سايهبانهاى خوشنشين مىافراشتند نابود كرديم.
«وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ*قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ/اعراف 127- 128»
اشراف و سران قوم فرعون گفتند: آيا موسى و قومش را رها مىكنى تا در اين سرزمين فساد و تباهى كنند و تو و معبودهايت را واگذارند؟ گفت: به زودى پسرانشان را به صورتى وسيع و گسترده به قتل مىرسانيم و زنانشان را زنده مىگذاريم و ما بر آنان چيره و مُسلّطيم * موسى به قومش گفت: از خدا يارى بخواهيد، و شكيبايى ورزيد، يقيناً زمين در سيطره مالكيّت و فرمانروايى خداست، آن را به هر كس از بندگانش بخواهد مىبخشد، و سرانجام نيك براى پرهيزكاران است.
خدای موسی کسانی را که مستعضف شدند را بالا میآورد اما باید خودشان حرکتی بکنند هر موقع حرکت جدی و قوی باشد بالا رفتن اینها زودتر است، قوم حضرت موسی به خاطر حالات خاصی که داشتند دیر به نتیجه رسیدند، درجایی حضرت موسی را مسخره کردند و گفتند خودت برو و باخدایت با دشمنان بجنگ، این کار سرگردانی میآورد، چهل سال سرگردان بودند، بعد فهمیدند چه اشتباهی کردند و همینطور، این آیه میفرماید بعد که از همه این مشکلات که خواستند از مشکلات خارج شوند، خدای متعال آنها را از مشکلات خارج کرد و حضرت موسی و حضرت هارون هم از خدای متعال خواستند تا فرعون را نابود کند قرآن میفرماید: «قَدْ أُجيبَتْ دَعْوَتُكُما / یونس 89» دعای شما اجابت شد، یعنی اجابت قطعی است اما بهسرعت انجام نمیشود و در روایت هست که بین اجابت دعای حضرت موسی و انجام آن چهل سال فاصله افتاد، باید آمادگی لازم ایجاد شود.
لازمه خروج از استضعاف صبر است
برخی افراد میخواهند زود از استضعاف بیرون بیایند، خداوند میفرماید: بسمالله، در استضعاف فکری و همه انواع استضعاف این امکان موجود است و این بستگی به این دارد که ما چه میزان زمینهها را فراهم کنیم، «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَني إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ /اعراف 137». همه ما مستضعف و ضعیف هستیم، اما اگر کسی بخواهد از استضعاف بیرون بیاید باید صبر داشته باشد، نباید عجله کند، عجله یعنی دستبهکار شدن نسبت به کاری بدون تحصیل مقدمات آن، اما اگر مقدمات وجود داشته باشد فرمودهاند سرعت مطلوب است، هر چیزی موقعی دارد و موقعشناسی در هر امری مانند تحصیل علم و کسب مال و امثال اینها بسیار مهم است، «وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ» میفرماید با یک ورود در آب همه را نابود کردیم، آب بدون هیچ مانعی قطع و باز شد و موسی و بنی اسرائیل وارد شدند و عبور کردند و فرعونیان هم به خیال خودشان فکر کردند راه باز است و میتوانند عبور کنند، جالب است که همه این معجزات را دیدند و ایمان نیاوردند، این دیگر آخرینمهلت بود، خداوند خواست همه اینها وارد آب بشوند و بعد آبی که به اراده الهی بهصورت دیواره کشیده شده بود، این دیواره برداشته شد، حالا فرعون فریاد میزند: وَ جاوَزْنا بِبَني إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ/یونس 90» که دیگر فایده نداشت.
نظر شما