به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه» آیت الله محی الدین حائری شیرازی راه غلبه بر عصبانيت و چگونگی تسلط شیطان بر انسان را تبیین نموده است.
متن گفتار این استاد اخلاق حوزه در ذیل می آید.
عصبانيت انسان مثل ديگي است كه آن را باز گذاشته و سر ميرود. اينجا بايد يكي از سهكار را انجام دهد، يا بايد آتش زير ديگ را كم كند، يا محتواي ديگ را كم نماید و يا از ديگ بزرگتری استفاده كند.
شرح صدر پيدا كردن براي انسان مثل ديگ عوض كردن است، معنای «رب اشرح لي صدري»؛ همين است. اگر انسان خودپسندي، ضعف و عجز خود را ببيند، مثل اين است كه آتش زير ديگ را كم كند.
ذهنيت انسان است كه اشياء را بزرگ جلوه ميدهد، نه بزرگ بودن اشياء وجود ذهني اشياء برای انسان را تحريك ميكند، نه وجود عيني آنها. بلکه ما بايد كاري كنيم اين چيزهايي كه در ذهنمان بزرگ است، كوچك ديده شود، براي اين كار بايد آسمان را نگاه كرد، وقتي انسان وسعت آسمان را ديد، زمين در نظرش كوچك ميشود. وقتي انسان ببيند زمين با همه وسعتش در مقابل آسمان چيزي نيست، به ضعف خودش پي ميبرد.
تو پنداري كز اين خشخاش چنگي پس آن گه بر غرور خود بخندي
انسان وقتي فقط زمين را ديد، قضايا در ذهنش بزرگ ميشود، اگر انسان فقط اين مسائل كوچك را ببيند ممكن است كارهاي خطرناكي انجام دهد.
تو پنداري جهاني غير از اين نيست زمين و آسماني غير از اين نيست
چو آن كرمي كه در گندم نهان است زمين و آسمان او همان است
شيطان وقتي بخواهد بر انسان مسلط شود، ابتدا او را به انسانهاي ديگر بدبين ميكند، انسان به خوبها بدبين و به بدها خوشبين ميشود، محدوده نظر انسان كوچك ميشود و تصميم غلطي ميگيرد.
هيچ كس غير از انسان نميتواند به او ضرر بزند. (البته بايد توجه كرد كه)ظلم غير از ضرر است.
به امام حسين عليهالسلام ظلم شد اما كسي نتوانست به ايشان ضرر بزند.
تعبير أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون در قرآن نيز نشان ميدهد انسان خودش به خودش ضرر ميزند. آدمی اگر هدايت شود، شيطان هم براي او مضر نيست و چيزي در عالم نيست كه براي او نافع نباشد، حتي ابليس.
چگونه ابليس نافع است؟
شما اگر بخواهيد ورزش كنيد، لوازم ورزشي گرانقيمت خريده و تمرين ميكنيد، خداوند لوازم سلوك را رايگان در اختيارتان قرار داده ابليس با شما ميجنگد، شما هم با او بجنگيد. مگر ميشود خداوند شيطان را مسلّح كرده باشد، ولي به انسان ابزار مقابله با آن را نداده باشد. اگر چنين كاري كرده باشد انسان ميتواند به خدا اشكال كند كه چرا چنين كرده است؟ چون چنين كاري تفاوت است در حالي كه خدا در قرآن ميفرمايد: مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ (ملک 3)
خداوند عقل را به انسان داده تا شيطان را زمين بزند. وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ ( یس 62).
انسان نميتواند شيطان را در عالم خارج از بين ببرد، چون وجودش براي خلق لازم است تا انسان آلودگيهاي دروني خود را ببيند و معالجه كند. شيطان در آدم فساد خلق نميكند، بلكه فساد او را كشف می نماید تا انسان درد خود را درمان كند.
اين عالم براي همين است كه انسان دردهايش معلوم شود و آن را علاج كند. به همه انسان ها يك اندازه فرصت ميدهد، برخي از اين فرصتها خوب استفاده ميكنند و مثل ميرزا جواد ملكي تبريزي ميشوند.
علامه طباطبائي نقل ميكند، سيوطي كه ميخواندم درس را نميفهميدم، تا جايي كه استاد گفت: تو به درد طلبگي نميخوري، نه خودت را معطل كن نه ما را! استاد كه اين را گفت، رفتم سر تپهاي عملي انجام دادم و استغاثه كردم و از آن موقع تا الآن هر مشكلي پيش بيايد، فكر ميكنم و به نتيجه ميرسم.
شيطان دروني كه راه را به روي ابليس باز ميكند، به اميرالمؤمنين عليهالسلام گفتند: چه كردي اينگونه شدي؟ فرمود: كنت بوّا بالقلبي، دربان قلبم بودم.
ماديون معتقدند، انسان مثل كسي است كه بر روي تختهاي نشسته و با حركت باد يا موج آب جابجا ميشود. انبياء و اولياء اين را قبول ندارند، ميگويند؛ انسان علاوه بر اينها بادبان دارد، هرجا باد موافق مسيرش بود، آن را باز ميكند. انسان دنياطلب وقتي بادبان را باز ميكند باد او را به سمت قدرت اجتماعي سوق دهد، كار به حلال و حرام ندارد. فقط ميخواهد به قدرت برسد. اما مؤمن قدرت و ديگر جلوههاي دنيا را ابزاري براي خدمت به خلق ميداند.
*پس چرا انسان بيشتر گمراهي را انتخاب ميكند؟
تعداد مرضها زياد است، ولي سلامت يكنوع و سالبه كليه مرضهاست. وقتي همه مرضها نبود، سلامت است. لذا معيوب شدن راحت است.
انسان به اندازهاي كه بتواند با باد مقابله كند، وسايل دارد و به اندازه تمييز جهت عقربه مغناطيسي دارد. عقربه مغناطيسي انسان قلب اوست؛ همانطور كه عقربه مغناطيسي تا رو به شمال يا جنوب نايستد، آرامش ندارد. قلب انسان تا به خدا نرسد، آرامش ندارد. انبياء هم به انسان نقشه راه را نشان ميدهند، اگر اينطور نباشد، خوبترين انسانها هم خطا ميكنند. حضرت موسي 70 نفر متقي از قوم خود را براي مشاهده تجلي خدا به كوه طور برد همه هلاك شدند چون از درون مشكل داشتند.
انسان فاصله خود با جهنم يا بهشت را با پاي خود انتخاب و طي ميكند، ما در كشف عيوب همديگر كارشناس هستيم؛ اما تا به حال نشده كسي بيايد عيوب خود را افشا كند، در حالي كه قرآن ميگويد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ، شهادت عليه خود بين ما تبديل به منكر شده است. اگر انسان لذت اين را درك كند، ميداند لذت آن از لذت افشاي عيب ديگران بيشتر است.
یعنی اعتراف به اشتباه تبديل به يك رويه شود.
نظر شما