جمعه ۱۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۱
تحلیلی از رابطه فقه و اخلاق

حوزه/ برای متدیّنان به دین، اخلاق از آن حیث اعتبار دارد که مبدل گزاره ‌های اخلاقی به گزاره ‌های فقهی است. اخلاق هم مانند فقه دستور ترجیحی، مرجوحی یا دستور به اباحه می ‌دهد.

خبرگزاری «حوزه»، گزیده ای از مباحث «اصول و روش‌ های تربیتی» که توسط آیت الله علیرضا اعرافی در قالب کرسی خارج فقه با عنوان «فقه تربیتی» برای طلاب حوزه علمیه قم تدریس می گردد را منتشر می کند.

اشاره به مباحث قبل:

بعد از مقدمه چهارم به چند اصطلاح در فقه تربیتی اشاره کردیم و وارد بحث رابطه اخلاق و فقه شدیم.

* تحلیل رابطه فقه و اخلاق

عرض شد که علیرغم اینکه اخلاق می ‌تواند چیزی غیر از فقه باشد، اما بر اساس تحلیلی که ارائه کردیم؛ در منطق متدینان به دین اسلامی، اخلاق بدون فقه، بی‌ خاصیت و فاقد پشتوانه اعتباری می ‌شود و اگر اخلاق دارای اعتبار باشد، از مبانی حجیت فقه است. علم اخلاق طبق تحلیل‌ هایی که بیان شد، چگونه می ‌آید؟ آیا این‌ ها همیشه هست؟

در گزاره ‌های اخلاقی مانند اینکه صداقت خوب است، تکبر بد است و ... این‌ گزاره ‌ها خروجی اخلاق دارد که بر مبنای حکم عقل یا عقلاء به آن رسیده است. سؤال این است که این گزاره ‌ها حجت و معتبر است یا خیر؟ اگر معتبر نیست، که ارزشی ندارد و اگر معتبر است، حتما از مبادی فقه است. برای متدیّنان به دین، اخلاق از آن حیث اعتبار دارد که مبدل گزاره ‌های اخلاقی به گزاره ‌های فقهی است. اخلاق هم مانند فقه دستور ترجیحی، مرجوحی یا دستور به اباحه می ‌دهد.

* انواع گزاره‌ های اخلاقی

در گزاره‌ های اخلاقی، عین گزاره ‌های فقهی پنج حالت تصور دارد:

گاهی گفته می ‌شود، فعل اخلاقی خاص، بد است که خود دو قسم است:

 1) صددرصد بد است که نشانگر حکم حرمت در فقه است،

 2) گاهی بد و نسبی است.

فعل خوب هم درجات دارد؛ گاهی حسن و قبح به معنای خاص نیست یا جهات حسن و قبح کمرنگ است و گاهی توازن بین خوبی و بدی برقرار است، شبیه اباحه اقتضایی و اباحه لا اقتضایی.

* انواع سه گانه اباحه

اباحه چند قسم است:

* اباحه به معنای اینکه در فعل نه مصلحت وجود دارد و نه مفسده، به این می ‌گویند «اباحه لا اقتضایی». بنابراین اباحه لا اقتضایی به دلیل عدم وجود مصلحت و مفسده در فعل است.

* اباحه به این مفهوم است که مصلحت در آزادی بنده و مکلف است، یعنی به جهاتی لازم است که بنده آزاد باشد. به این «اباحه اقتضایی» گفته می ‌شود. اباحه اقتضایی، به دلیل وجود مصلحت مبنی بر آزادی مکلف خودنمایی می‌ کند.

* گاهی اباحه به خاطر فقدان مصلحت و مفسده نیست بلکه بین مصلحت و مفسده توازن برقرار است و با کسر و انکسار و اینکه رابطه آن دو از نوع رابطه تساوی است و هیچکدام بر دیگری ترجیح ندارد، لذا حکم به اباحه می ‌شود. پس در صورت تزاحم بین مصلحت و مفسده که در مقام عمل با کسر و انکسار و برقراری توازن بین دو طرف، حکم به اباحه می ‌شود.

عین همین بحث اباحه و اقسام آن در اخلاق هم مطرح است. در اخلاق داوری های ترجیحی وجود دارد که بر اساس قانون ملازمه، جنبه‌ فقهی هم پیدا می‌ کند. البته ما در قانون ملازمه، نگاه اخباری داشتیم اما در نتیجه‌ آن، دیدگاه ما با اخباری ‌ها متفاوت است. قانون ملازمه را می‌ توان با این نگاه (اگر فرصت شود) تکمیل کرد.

پس علم اخلاق غیر از علم فقه است، تفاوت موضوعی و تفاوت محمولی دارد. بنابراین اخلاق معتبر از مبادی فقه است.

* تفاوت محمول فقه و اخلاق

سؤال: اگر بین محمولات فقه و اخلاق تفاوت باشد، شاید رابطه بین آن دو از نوع رابطه عموم و خصوص من وجه باشد؟.

پاسخ استاد: اینگونه هست اما ارزش ندارد. شما برای حکم عقلی اخلاقی نمونه بیاورید که هم اخلاقی باشد و هم معتبر باشد که فقهی نباشد. اگر اخلاقی معتبر بود، حتما فقهی هم هست.

سؤال: قاعده ملازمه عمومیت ندارد، سلسله مراتب طولی مباحث عقلی و عقلایی اخلاقی وجود دارد مانند حکم عقلی و اخلاقی «اطیعوا الله و رسوله».

پاسخ استاد: در حوزه اخلاق که قبل از حکم شرع و فقه، چنین حکمی باشد که فقه نداشته باشد، اگر مثالی پیدا کردید، من به شما جایزه می ‌دهم.

گاهی می ‌شود حکم رجحان، اشتراک بین دو علم دارد. ممکن است دریافت ‌های عقلی و عقلایی تا حدودی پیش ‌آید و ترجیح را برساند اما الزام به فعل و الزام به ترک را نرساند. وقتی وارد شرع شدیم جنبۀ الزامی یا غیرالزامی بودن معین می ‌شود.

اگر به عنوان مثال، عوامل و علل کبر خوب تحلیل شود، به خوب یا بد بودن آن می‌ رسیم که این مطلبی است که قبلا گفتیم در گزاره‌ های توصیفی بحث از این تحلیل ‌ها است.

* انواع دانش دینی

عوامل و نتایج و ... چیست؟ کتب اخلاقی از جمله جامع السعادات هم بر همین منوال نوشته شده است. این ها بحث ‌های نظری دینی است یا نه؟ سال گذشته این ‌ها را بحث کردیم. عرض شد که دینی بودن سه نوع است:

* دینی ذاتی؛

* دینی تبعی؛

* دینی عرضی.

آنچه حضرت استاد آیت الله جوادی آملی بیان می ‌کنند در باب دینی بودن فعل خدا (در برابر دینی بودن کلام خدا) این از نوع دینی عرضی است نه ذاتی. بخشی از امور دینی تبعی، بخشی عرضی و بخشی دیگر ذاتی است. این نتیجه بحث در افعال است.

* فقه تربیتی و فقه الصفات

اما در اوصاف مانند حسن سخاوت و قبح عداوت؛ در این نوع مباحث اخلاقی، فقهی شدن این مباحث، با یک واسطه است و داوری اخلاق اگر معتبر و حجت باشد، بلافاصله فقه حاضر است و نظر فقهی مبنی بر خوبی یا بدی می ‌دهد. خوبی و بدی عقلی یا عقلایی را با نگاه فقهی، حکم به یکی از احکام خمسه تکلیفی می ‌نماید. هر جا فعل اختیاری باشد، فقه حاضر است و سریع نظر می ‌دهد. در افعال، فقه به انجام یا ترک فعل دستور می ‌دهد.

اما در صفات در بخش اکتساب و اجتناب آن، فقه نظر می ‌دهد مبنی بر اینکه آیا باید اکتساب شود و یا اجتناب شود. از حیث واژه «فقه» چند اصطلاح بحث و بررسی شد.

* مفهوم شناسی تربیتی

از حیث واژه تربیت؛ گاهی به معنای عام (اعم از خودسازی و دیگرسازی) است، این فقه تربیتی شامل فقه اخلاق و دیگرسازی هم می‌ شود. گاهی تربیت به معنای خاص و در مقابل مفهوم خودسازی است، این معنی از فقه تربیتی درباره فعالیت ‌های دیگرسازی داوری می ‌کند.

پس تربیت عام (اعم از خودسازی و دیگرسازی) شامل اخلاق هم می‌ شود، اما تربیت به معنای خاص (دیگرسازی)، در برابر اخلاق قرار می ‌گیرد.

* معانی فقه

بنابراین فقه دو معنی داشت:

* معنای عام؛ ناظر به بررسی معارف توصیفی و تجویزی بود.

* معنای خاص؛ ناظر به گزاره ‌های تجویزی است.

ما معنای دوم از فقه را ترجیح دادیم.

در این بحث هم، تربیت هم دو معنای عام و خاص داشت، ما معنای خاص تربیت را ترجیح دادیم. می ‌خواهیم مرز دانش ‌ها روشن باشد زیرا جمع کردن همه این بحث‌ ها در یک دانش معقول نیست. اصطلاحات را باید روشن کرد.

* اصطلاحات فقه تربیتی

اگر بحث دیروز و امروز را باهم ببینیم در یک جمع ‌بندی، باید تعریف متناسب با فقه تربیتی را چنین عرض کنیم:

* اصطلاح عام العام؛

در این اصطلاح فقه به معنی:

الف: گزاره‌ های مربوط به فقه تعلیم و تربیت؛

ب: گزاره‌ های توصیفی فلسفه تعلیم و تربیت.

تربیت هم اعم از خودسازی و دیگرسازی است که شامل اخلاق هم‌ می‌ شود. این فقه تربیتی، شامل فلسفه تعلیم و تربیت، فقه الصفات و فقه الاخلاق و همچنین فقه تربیتی به معنای خاص (فقه تربیت دیگرسازی) می ‌شود.

* تفکیک علوم مرتبط

این مباحث گسترده است، لذا باید از همدیگر تفکیک شود، مرزهای بین هر کدام با دیگری روشن شود و چند دانش پدید آید. از طرفی ارتباط مسایل با موضوع حقیقی است، اما برش زدن و مرزبندی کردن که مسأله اعتباری است، برای فهم و آموزش و ... بهتر است. چنانچه در دانش ‌های دیگر این تفکیک انجام شده است همانند روان ‌شناسی که به روان ‌شناسی آموزشی، رشد، صنعتی، خانواده و ... خرد شده است. مبنای ما در تفکیک علوم، حجم مباحث است.  مجموعه علوم فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه اخلاق، فقه الصفات، فقه التربیه و ... را می ‌توان یکی دانست یا با تفکیک، علوم موازی را سامان داد.

* اصطلاح دوم:

در این اصطلاح فقه عام باشد و تربیت خاص؛ این هم خوب نیست چون فلسفه و توصیفیات حجم زیادی دارد.

* اصطلاح سوم:

تربیت عام (اعم از خودسازی و دیگرسازی) و مراد از فقه افعال مکلفین باشد. طبق این تعریف فقه صفات و اخلاق از فقه تربیتی خارج می ‌شود.

* اصطلاح چهارم:

فقه یعنی «تحصیل الحجة التفصیلیه علی الحکم الشرعی لافعال المکلفین» و تربیت یعنی فرایند بین معلم و مربی از طرفی و متعلم و متربی از دیگر سو، بر اساس این تعریف فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه اخلاق و فقه الصفات از دایره فقه تربیتی خارج می ‌شود و فقط یک مورد می‌ ماند تحت عنوان فقه تربیتی. طبق این اصطلاح حجم مسأله کم می ‌شود. حجم مسأله ایجاب می ‌کند که مباحث مرتبط به هم، از یکدیگر تفکیک شود. گرچه مسأله اعتباری است و شما می ‌توانید به گونۀ دیگر اعتبار کنید.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha