به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه» دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند و سال ها نیز به عنوان مشاور ملک فهد پادشاه عربستان فعالیت کرد، تا اینکه به دروغگو بودن محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه پی برد و با آشنایی با حدیث غدیر خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم یافت.
آنچه در ادامه می خوانید ترجمه گفتگوی شبکه الکوثر با این اندیشمند جهان اسلام و کارشناس وهابیت است. علی الشعیبی در این حلقه از گفتگو از حمله وهابی ها به کربلا و یمن و تخریب گنبد سیدالشهدا علیه السلام و کشتار مسلمانان کربلا و یمن سخن می گوید.
در این گفتگو می خواهیم درباره حمله وهابی ها به عراق صحبت کنیم. معروف است که عراقی ها به ویژه در دفاع از مقدسات، جنگجویانی قوی هستند. وهابی ها چگونه توانستند حرم امام حسین علیه السلام را تخریب کنند؟
وهابی ها در جنگ های خود به شیوه عرب جاهلی عمل می کردند و سیاست آنها این بود که می گفتند به سراغ ضعیفِ ترسو می روم و به او ضربه ای می زنم تا قلب انسان قوی و شجاع بلرزد. آنها در این راستا به تمام روستاهای کوچک حمله کردند و این روستاها را قتل عام و غارت کردند تا اینکه خونریزی و کشتن انسان ها به عادت و خوی آنها تبدیل شد و طبیعت آنها به گونه ای شد که قاتل و خونخوار بودند. آنها در این مرحله دیگر از حلال و حرام و تبلیغ اسلام گذشتند. وهابي ها چند بار به عراق حمله کردند و در تمام این حملات، "مطلق الجربا" شیخ قبیله شمّر در برابر آنها ایستاد، اما در نهایت توانستند با نیرنگ مطلق الجربا را به قتل برسانند. در آن زمان مردم جنوب عراق ثروتمند بودند و وهابی ها هم این را می دانستند و پیشروی آنها در عراق ادامه یافت تا اینکه به اطراف کربلا و قبر شریف امام حسین علیه السلام رسیدند و برای تصرف کربلا نقشه می ریختند و البته جاسوس هایی هم داشتند. این اتفاق در سال 1216 هجری بود. در آن زمان تعداد زیادی از مردم کربلا هم به نجف رفته بودند که همین باعث شده بود شهر کربلا توان مقاومت کمتری داشته باشد.
در آن زمان والی کربلا از امرای اتراک و وابسته به سلیمان پاشا بود و در کربلا باقی ماند و البته برخی روایت ها هم بیان می کند که همین والی کربلا با وهابی ها همکاری کرد و دروازه های کربلا را به روی آنها باز کرد و این به واقعیت نزدیک تر است، چون عراقی ها مردمان جنگجویی بودند که همیشه آماده نبرد و پیکار بودند و این خیانت ها باعث شد که وهابی ها بتوانند عراق و کربلا را تصرف کنند.
خلاصه اینکه آنها شبانه وارد کربلا شدند و مستقیما به ضریح مقدس حمله کردند و ابتدا همه چیز را در حرم غارت کردند و پس از آن گنبد را تخریب کردند و هیچ چیزی را باقی نگذاشتند. در آن زمان بر روی قبر مطهر یک فرش یا پارچه فاخر بوده که با جواهراتی مانند زمرد و مروارید و طلا تزئین شده بوده که آن را هم با خود بردند. در آن زمان در حرم مطهر هدایایی از زمان نادرشاه هم بود که نادرشاه این هدایا را به حرم مطهر امام حسین علیه السلام هدیه کرده بود که تمام این هدایا هم غارت شد. نسخه های نادر و کمیابی از قرآن هم در حرم بود که غارت شد و البته این قرآن ها را به خاطر اینکه کمیاب و مخطوط بود با خود بردند تا بفروشند وگرنه آنها در حمله خود به طائف با سم اسب ها روی قرآن ها تاختند و این چیز ها برای آنها مهم نبود.
آنها در حمله به کربلا هرکس را توانستند کشتند و روایت شده که بیش از 1500 نفر را در کربلا کشتند و تا ظهر روز بعد در کربلا باقی ماندند و بلافاصله کربلا را ترک کردند چون می ترسیدند گروه هایی از اهالی کربلا بازگردند و به آنها حمله کنند. وهابی ها جنگجو نبودند، بلکه دزدان و راهزنانی بودند که غارت می کردند و سپس فرار می کردند و جالب است بدانید تمام مطالبی که من می گویم از مورخان وابسته به وهابیت است و تاریخی است که خود آنها ثبت کرده اند.
- وهابی ها در کربلا یا در شهرهای دیگر فقط شیعیان را می کشتند یا اهل سنت را هم می کشتند؟
در ابتدا باید بگویم رسانه های جهان در انتشار جنایت های وهابی ها و معرفی آنها بسیار کوتاهی کرده اند به گونه ای که اگر این شبکه های ماهواره ای هرکدام از آنها روزی ده دقیقه از برنامه های خود را به معرفی این فرقه اختصاص می داد، تمام جهان از شنیدن این جنایت ها شگفت زده و زیر و رو می شد. وهابی ها میان شیعه وسنی فرقی قائل نیستند و فراتر از این اهل سنت دشمنان درجه یک آنها هستند، زیرا هم اهل سنت بیشترند و هم اینکه وهابی ها باید در برابر آنها پاسخگو باشند.
هنگامی که اشاعره و ماتریدیه اهل سنت، وهابی ها را رسوا کردند، وهابی ها هم با آنها دشمنی کردند. آنها بر این باورند اهل سنت خارج از دین هستند و شرک آنها را هم شرک اکبر می دانند.
در اینجا می خواهم درباره نکته مهمی صحبت کنم. وهابی ها همان طور که محمد عبده هم گفته، فکر بسیار محدود و کوتاهی دارند و به همین خاطر است که به راحتی درباره خود حکم می کنند که ما فرقه ناجیه هستیم و درباره دیگران هم حکم به کفر می کنند گویی جبرئیل به آنها مُهری داده که هرکس را بخواهند به بهشت یا جهنم بفرستند. و البته بعد از اینکه وهابی ها وارد جنگ ها و غارت و چپاول و جمع کردن مال شدند، همین فکر آنها هم عوض شد و تنها هم و غم و محور افکار آنها جمع غنائم و غارت بود و به جز دزدی و چپاول به چیز دیگری فکر نمی کردند و انگیزه های دینی در آنها به کلی از بین رفت و اموال بسیاری به دست آوردند تا جایی که از حد و حساب فراتر رفت و در تاریخ آمده که هر کدام از سربازان آنها دست کم صد شتر داشت و ابن سعود 10 هزار شتر داشت.
اکنون تمام مسلمانان اهل سنت و شیعه با فرقه های مختلفی که دارند باید دست به دست هم بدهند و واقعیت وهابی ها و جنایت های آنها را رسوا کنند. هم اتحاد مسلمانان و هم آگاهی بخشی به مسلمانان و سایر مردم جهان تاثیر زیادی در نابودی وهابی ها دارد.
من از مسلمانان شاگرد مکتب امام جعفر(ع) و سایر مذاهب اسلامی که ائمه آنها هم شاگردان امام جعفر بوده اند و از فرقه اباضیه که فکری نورانی دارند می خواهم هر سال 20 جزوه کوچک منتشر کنند و به روشنگری بپردازند. بیشتر این جوانان وهابی فریب خورده و گمراهند که باید هدایت شوند. بیشتر آنها فریب خورده اند و راه را گم کرده اند و به همین خاطر است که یک جوان وهابی مادر خود را در ریاض می کشد و جوان دیگر مادر خود را در کویت می کشد و این نشان می دهد اینها گمراه شده اند.
وهابی ها به یمن هم حمله کرده و جنایات زیادی را مرتکب شده اند. این حمله چه ویژگی هایی داشته است؟
دوست دارم پیش از بحث درباره یمن و حمله وهابی ها به یمن، به این حدیث نبوی اشاره کنم که در باب مناقب النبی در صحیح بخاری آمده[1]. پیامبر فرمود: «إنی والله ما أخاف بعدی أن تشرکوا»؛ (به خدا سوگند بعد از خودم از مشرک شدن شما نمی ترسم). این روایت تمام دعوت مذهب محمد بن عبدالوهاب را نابود می کند و بنا بر این روایت، هرکس بخواهد صحبت از شرک تمام مسلمانان بکند و آن را محور دعوت و نهضت خود قرار دهد این سخن پیامبر(ص) را زیر پا گذاشته، آن هم سخنی که پیامبر آن را با قسم و تاکید بیان فرموده است.
اما درباره یمن و حمله وهابی ها به یمن، پیامبر درباره یمن فرمود: ایمان و حکمت، یمنی هستند. یمن کشوری است که در طول تاریخ ایمن بوده و مردم آن از خود دفاع کرده اند و زمانی سلطان عثمانی در اوج قدرت عثمانی ها لشکری را با 80 هزار سرباز به جنگ یمن فرستاد که از آن لشکر فقط 7 هزار نفر جان سالم به در بردند و به مصر فرار کردند و سلطان عثمانی بارها به آنها نامه نوشت که باید دوباره به یمن حمله کنند، اما آنها می دانستند در یمن چه سرنوشتی در انتظار آنها است و از این رو دیگر هیچ گاه به یمن حمله نکردند.
یکی از منابع مهم که حمله وهابی ها به یمن را روایت کرده کتابی است به نام "تاريخ العربية السعودية" تالیف الکسی واسیلیف نویسنده و مستشرق روسی. وی در این کتاب از طیف گسترده ای از منابع مستشرقان استفاده کرده و در کتاب خود از حمله وهابی ها به یمن نیز سخن گفته است.
با توجه به فضائلی که در روایات پیامبر(ص) درباره یمن و مردم آن آمده و جایگاه شریفی که این سرزمین نزد پیامبر(ص) داشته وهابی ها چگونه جرات حمله به این سرزمین را یافتند؟
در فاصله دو قرن 18 و 19 میلادی و در سال 1220 هجری قمری وهابی ها به عسیر و تهامه حمله کردند تا خود را به نجران و جیزان برسانند. در آن زمان ما دو شخصیت برجسته داریم که یکی حمود ابومسمار است که از ابوعریش است. ابوعریش از شهرهای نجران است. شخصیت دوم نیز اهل عسیر است به نام ابونقطه. ابن سعود تلاش کرد با این دو شخصیت یمنی ارتباط برقرار کند و با ارسال هدایایی آنها را فریب دهد، اما آنها به فکر وهابی ها اعتنا نکردند و این در حالی بود که وهابی ها هر سال مبلغانی را به صنعا و شافعی های ساکن ساحل اعزام می کردند اما آنها زیر بار فکر وهابی نرفتند و با آن مخالفت کردند چون خود را بالاتر و عالم تر از وهابی ها می دانستند.
در آن دوره میان ابومسمار و ابونقطه مقداری اختلاف هم بود که ابن سعود تلاش کرد میان آنها صلح ایجاد کند اما نتوانست و با این حال متوجه شد که ابن مسمار تندتر است و به این خاطر نامه ای به او نوشت و از او خواست به زیدی ها در صنعا حمله کند، اما ابومسمار این پیشنهاد را با قاطعیت رد کرد و به مردم صنعا هم در مورد حمله وهابی ها هشدار داد و همین جا بود که ابن سعود تصمیم گرفت ارتش بزرگی به یمن بفرستد و در همین هنگام فتنه بزرگی میان ابومسمار و ابونقطه رخ داد و دو طایفه با هم درگیر شدند و ابونقطه در این درگیری کشته شد و پس از آن طایفه ابونقطه به همراه ارتش سعودی به ابومسمار حمله کردند و ابومسمار به عریش عقب نشینی کرد و نتوانستند او را بکشند. در این هنگام وهابی ها توانستند به راحتی به قتل و غارت و دزدی خود بپردازند و چند روز به غارت مشغول شدند تا اینکه به بندر حدیده رسیدند و دستور داشتند تمام کشتی های این بندر را غارت کنند و از این رو تمام بار کشتی ها را غارت کردند.
در اینجا دوست دارم به این نکته اشاره کنم که تمام تلاش های پیشین سعودی ها برای حمله به یمن با شکست روبرو شده بود و حتی در برخی حملات سعودی ها با 50 هزار سرباز در حمله به یمن شکست خورده بودند و به همین خاطر سعودی ها از گذشته تا کنون نسبت به یمنی ها کینه دارند و من در دوران حضور خود در ریاض شاهد بودم که سعودی ها چگونه تلاش می کردند با برقراری ارتباط با برخی سران یمن این کشور را به یک جمهوری دست نشانده خود تبدیل کنند، اما یمنی هایی که در عربستان بودند انسان هایی محکم و وفادار به کشور خود بودند و زیر بار این سلطه نمی رفتند و رفتار آنها به گونه ای بود که آنها در مرکز عربستان بودند، اما سعودی ها از آنها هراس داشتند و با این حال همواره سعودی ها یمن را به عنوان حیاط خلوت عربستان می بیند و دوست دارند یمن چنین کشوری باشد . اکنون دو سال است یمن از تجاوز عربستان و آل سعود و ائتلاف ننگین عربی رنج می برد.
یمنی ها چگونه مسلمان شدند و پیامبر(ص) چگونه آنها را به اسلام دعوت کرد و محمد بن عبدالوهاب چگونه آنها را به دین خود دعوت کرد؟
میان دعوت پیامبر اسلام تا رفتار محمد بن عبدالوهاب از زمین تا آسمان فاصله هست. پیامبر(ص) در ابتدا خالد بن ولید را به سوی یمن فرستاد، اما دعوت او نتیجه ای نداشت و پس از آن امام علی علیه السلام را به سوی یمن فرستاد و هَمَدانی ها[2] ایمان آوردند. امام علی(ع) نامه پیامبر(ص) را برای آنها قرائت کرد و آنها شخصیت پیامبر را در امام علی(ع) مشاهده کردند و از این شخصیت و نورانیت اسلام به وجد آمدند و مسلمان شدند. هنگامی که این خبر به پیامبر(ص) رسید سه بار برای همدان دعا کرد. و بدین ترتیب پیامبر(ص) در دعوت خود از خشونت و زور استفاده نکرد. این نامه و سخن و دعوت پیامبر(ص) و شخصیت امام علی علیه السلام بود که بر مردم همدان تاثیر گذاشت و باعث شد مسلمان شوند، چون مردم یمن صاحبان عقل و حکمت هستند و انسان حکیم به انسان حکیم دیگر جذب می شود و به او ایمان می آورد.
ترجمه: سیداحمداحمدزاده
این گفتگو ادامه دارد...