حجتالاسلام والمسلمین حمید ملکی مدیر مدرسه علمیه معصومیه (س) ملاکها و آسیبهای استادی در حوزه علمیه را در گفت و گو با نشریه علمی و فرهنگی «ره نامه» تشریح کرد.
*به عنوان اولین سئوال بفرمایید؛ استاد در تربیت علمی و اخلاقی طلبهها چه نقشی دارد و جایگاه، کارکرد و وظیفه او در تعلیم و تربیت چیست؟
امید است خبرگزاری حوزه بتواند این مسئله را بهطور عمیق تر پیگیری کرده و به سمت طراحی سازوکاری در جهت تحقق آن، پیش برویم و با کشف علت های این آسیب، مسئولان مربوط را در جریان قرار دهید تا وضعیت کنونی بهبود یابد.
بهنظر من، هشتاد درصد کسب موفقیت مدارس علمیه در راستای مأموریت خویش، بسته به اساتید و بیست درصد دیگر، مربوط به مدیریت، امکانات و ابزار است. البته افراد دیگری هم که دستاندرکارند، این تجربه را تأیید می کنند.
پیامبر اسلام(ص) در حدیثی فرمود: «أدّبنی ربّی»؛ بنابراین باید بدانیم اولین مربی خدا و دومین مربی هم انبیا هستند و شاگردان انبیا نیز علما و مروجان علوم دینی می باشند.
علم وحیانی، در بردارنده برنامه سعادت دنیا و آخرت است. در علم کلام، درباره ضرورت وحی می گوییم: انسان برای آخرت خلق شده، نه برای دنیا. ابزار شناخت آخرت و کشف رابطه بین اعمال دنیا با عالم آخرت هم عقل و حس و تجربه نیست، بلکه وحی بوده و ما حامل این علم الهی هستیم. پس اولین انتظاری که از اساتید میرود، این که خودشان علم را چشیده و در رفتارشان ظاهر شده باشد که: «از کوره همان برون تراود که در اوست».
شاید اولین اشکال در عدم تأثیرگذاری محسوس اساتید بر طلبه ها این است که هنوز به مقام استادی نرسیده، استادی می کنند. در «منیةالمرید» این تعبیر هست که اولین شرط استاد بودن، این است که «أن لاینتسب للتّدریس حتّی تکمل أهلیّته».
استادی تنها عنوان نیست، بلکه مقام است؛ یعنی کسی است که در فرامین الهی به مرحله باور برسد و نگاه، حرکات و اشارات چنین استادی، به طلبه ها درس می دهد.
استاد هم باید وجهه علمی و هم اخلاقی داشته باشد؛ یعنی از نظر علمی، باید متخصص در علم و از نظر اخلاقی هم به گفته شما باید سجایای اخلاقی در وی رسوخ کرده باشد. اساتید پیشین حوزه اینچنین بوده اند.
*به نظر شما چه آسیب هایی اساتید امروز را تهدید می کند؟
وقتی کسی که درمقام استادی قرار میگیرد، شایستگی آن مقام را نداشته باشد، خیلی از مسائل را رعایت نمی کند؛ مثلاً تواضع ندارد و به علمش می بالد. این طلبه، از استاد خود، علم را همراه با تکبر می آموزد و همان را آموزش می دهد. متربّی بهطور غیرمستقیم از مربی خود، در خصلت ها، رفتار و نوع نگاه و حرف زدن اثرمیپذیرد. حالا اگر استادی نامنظم باشد و مثلاً وقت طلبهها برای او اهمیت نداشته باشد. این خود نمونه ظلم است. چگونه استاد می تواند با ظلم، انسان کامل تربیت کند.
استادی که قبل از کلاس، طرح درس خویش را آماده نکند و به شیوه های تسهیل و تسریع آموزش و تفهیم، نیندیشد، بیتقواست و شاگردان این استاد، هم از جهت علمی عقب می افتند و هم بهطور صحیح تربیت نمی شوند. درحالیکه استاد می تواند با رفتارش به طلبه، تعهد و حس مسئولیت بیاموزد. بنابراین، روشن است که چرا اساتید امروز، اثرگذاری اساتید دیروز را ندارند؛ زیرا:
«ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش»
*تفاوت اساتید قدیم با اساتید جدید و امروزی را از حیث علمی و شاگردپروری چگونه ارزیابی می کنید؟!
پیش از بیان علت عرض کنم که ما این مطالب را از حیث موجبه جزئیه میگوییم. اینطور نیست که هیچکدام از اساتید ما موفق نیستند، بلکه استاد مؤثر و موفق زیاد داریم. نکته این که در زمان قدیم، حوزه آموزش کلان نداشته و به صورت کلان اداره نمی شده؛ مثلاً در هر استانی یک مدرسه علمیه بوده و سالانه، به تعداد انگشتشماری طلبه، وارد آن می شده است و اساتید، به راحتی طلبهها را زیر پر و بال خود میگرفتند. ولی حوزه های علمیه کنونی، همدوش آموزش عالیاند. الآن نه تنها در استانها، بلکه شهرستانها و حتی در برخی روستاها مدارس علمیه وجود دارد؛ یعنی پس از انقلاب، با رو آوردن مردم به مسائل و علوم اسلامی، نیاز به توسعه حوزه احساس شد. همچنین علمای قدیم ما کمتر در مورد نحله ها، فرقه ها و مسائل روز اطلاع داشتند، ولی اکنون طلبه های به این مباحث مسلط هستند؛ چراکه بخشی از حاکمیت امروز در دست روحانیت است و باید پاسخگو باشند.به عبارت دیگر طلبه های امروزی از حیث علمی و پاسخگویی به سؤالات مردم، دارای قوت بوده، اما از حیث معنوی و صاحب نفس بودن، نیازمند کار بیشتر هستند.
*به نظر شما اگر استاد با شاگردش رابطه معنوی برقرار کند و از تدریس روشمند استفاده کند، آیا باعث نمی شود که سرکلاس حضور بیشتری داشته باشد؟
اتفاقاً مشکل همین جاست؛ اساتید یک بعدی عمل می کنند؛ چراکه در درس خود تخصص و دانش دارند و به خوبی آن را ارائه می کنند، ولی در شیوه و روش تدریس، ضعف دارند. از این رو لازم است به آنها آموزش مهارت تدریس داده شود تا بتوانند با ساده ترین بیان و کوتاهترین زمان، مطالب درسی را ارائه کنند.
نقطه ضعف دیگر اساتید ما حس مسئولیت وقت گذاشتن برای طلبه است. در آدابالمتعلمین آمده وقتی استاد متوجه غیبت یکی از طلبه ها میشود، باید با بردن نامش، از احوال او جویا شود. اگر مریض است، به عیادت او برود. اگر مشکلی دارد، برطرف سازد. اینها مواردی از دلسوزی های ویژه استاد، نسبت به طلبه است که کمتر شاهد آن هستیم.
امروزه، حوزه مانند دانشگاه شده و استاد درس خود را ارائه می کند و می رود و کاری به دانشجو ندارد؛ چراکه دانشگاه، دانشمحور است؛ یعنی «إنما علیک البلاغ» است. ولی حوزه تربیتمحور بوده؛ یعنی «یزکّیهم و یعلّمهم» است.
نکته دیگر، مسئله معیشت است. اگر استاد بخواهد حس دلسوزی و مسئولیت داشته باشد، وقت زیادی باید صرف کند. از طرف دیگر، تأمین زندگی او بسته به تعداد تدریس هایش دارد.
در زمان قدیم سطح توقعات توده مردم پایین و زندگی ها ساده بود. زندگی یک روحانی با عموم مردم تقریباً یکسان بود. ولی الآن سطح توقعات و مطالبات بالا رفته؛ فرزند یک روحانی هم مدرسه می رود و دوست ندارد از بچه های دیگر ضعیف تر باشد. پس این روحانی نسبت به خانواده و فرزندان خود، مسئول است. از اینرو زمان زیادی برای حل مشکلات روزمره خویش صرف میکند و نمیتواند در مسائل تربیتی چندان به طلبهها رسیدگی کند. بنابراین همه مشکلات از سوی اساتید نیست. در واقع همه مشکلات جامعه با صدها مسئله دیگر، درهم تنیده است.
*در این باره بیان داشتید بیشتر اساتید ما از جهت دانش مطلوبند، ولی از حیث روشهای آموزشی، به دلیل کمبود آشنایی، ضعف دارند؛ توضیح دهید.
بله لازم است که اساتید ما آموزش دیده و روشمند شوند و با دانش روز آشنا گردند. همچنین می خواهیم اساتیدی پرورش دهیم که بتوانند طلبه ها را از هر سه حیث دانش، روش و بینش بپرورانند. بنابراین اگر تعداد اساتید نسبت به طلبه ها متناسب باشد، قابل دسترسی است؛ در غیر این صورت، این مسئله تحققپذیر نیست.
* پس شما از دو حیث به بحث کلان شدن می پردازید: یکی نداشتن استاد کافی و دیگر، نداشتن فرصت لازم برای پروراندن طلبه ها. حال چه راهکاری را پیشنهاد می کنید؟
البته این بحث چند سال پیش مطرح و تصویب شد که برای حوزه ها مرکز تربیت مدرس تأسیس شود. همچنان که در دانشگاه، برای معلم ها و مربی ها فیلتر تربیت معلم قرار دادهاند.
نکته دیگر بحث جوّ است. در فضای کلان، همه در تدریس غیرفنی سبقت گرفتند؛ غیر فنی یعنی اینکه استاد، شایستگی مقام تدریس را نداشته و فقط از بعد علمی برخوردار باشد و دوم اینکه فیلتری هم برای بار آوردن اساتید، از حیث اخلاق، رفتار و مهارت تدریس و دانش، آنگونه که در منیةالمرید نوشته شده، وجود نداشته باشد.
اینکه امام(ره) و مقام معظم رهبری بارها فرمودند: «چرا بزرگان حوزه، هجرت نمی کنند» یک واقعیت است. اگر هر یک از مراجع و بزرگان و مدرسه ای را داشته و شاگردان خود را به عنوان اساتید دروس مختلف قرار دهند، طلبه ها هم قله ای را در نظر گرفته و هم از اساتید بهره می برند. در این صورت، اخلاق و عرفان را از آن استاد جامع می آموزند، نه از اساتید درس ها.
مثلاً آیت الله مجتهدی می فهمید کدام یک از شاگردان می تواند سیوطی را خوب تدریس کند و به او فقط اجازه تدریس سیوطی را می داد. پس قلهها نباید یکجا جمع شوند، بلکه باید پراکنده شوند تا طلبه های مختلف الگو داشته باشند.
*آیا در نظام موجود، طلبهای که بتواند الگو باشد، رشد میکند؟ وقتی به جای استاد، سیستم تصمیم بگیرد.
من در جواب به این سؤال، نظر شما را به واقعیتهای خارجی توجه می دهم. آمار ارائه شده، نشان میدهد اوایل سال تحصیلی، حدود دوازده هزار نفر، در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی در حال تحصیل بوده اند که اواسط سال، به سه یا چهار هزارنفر، کاهش می یابد. میدانید چرا؟ چون نظام وجود ندارد؛ یعنی هرکس بخواهد سرکلاس می رود و هرکس نخواهد، نمی رود. بنابراین در این سیستم، استاد انگیزه پژوهشمحوری پیدا نمی کند.
* درگذشته هم وضع همین بوده، اما شاگردان با اساتید ارتباط داشته اند.
اتفاقاً می خواهم بگویم همه طلبههای گذشته هم موفق نبودهاند. اشتباه بزرگ ما این است که فکر می کنیم حوزه در گذشته سرشار از موفقیت بوده، بلکه گذشته هم می توانسته خیلی بهتر باشد. اگر در قدیم هم نظم و پیگیری و مطالبه وجود داشت و انرژی ها تلف نمی شد.
*آیا در سیستم موجود، میتوانیم مثلاً رابطه ای همچون رابطه امام و شاگردانش بیابیم. در این سیستم، همه مسائل شاگرد، به غیر استاد ارتباط داده میشود؟
شاید سیستم ایرادهایی داشته باشد، ولی نمی توان گفت علت جدایی استاد از شاگرد، سیستم است؛ زیرا اینطور نیست که سیستم موجود، دست استاد را بسته باشد. زمینه ارتباط استاد با شاگرد در خارج از وقت آموزشی فراهم است. همچنین اساتیدی غیر از اساتید درس، میتوانند به عنوان مشاور، چند ساعت در روز با طلبه رابطه داشته باشند.
*آیا حوزه الآن می پذیرد استاد به شاگردی اجازه اجتهاد دهد؟ آیا حوزه این اجازه را به استاد میدهد که طلبهای را در یک درس تأیید کند؟ یا در پرداخت شهریه، نظر استاد برای حوزه اهمیت دارد؟
مقام معظم رهبری هم به این مسئله اشاره کرده اند که «سیستم حوزه ها باید به همان سیستم قبل بازگردد.» ولی این هم هست که اگر حوزه نظام مند نباشد، اصل حوزه زیرسؤال میرود.
*پس سیستم ما نقص دارد و ما می توانیم یک ریشه اشکالات را به خود سیستم هم برگردانیم!
قطعاً نقص دارد؛ چون این سیستم طراحی شده ماست و همواره باید اصلاح و بازسازی شود و هیچکس نمیتواند اشکال سیستم را نفی کند؛ این مسئله هم باید توجه شود که جهان به یک دهکده تبدیل شده و هجمه دشمنان پس از انقلاب نسبت به اسلام، هزار بار افزودهتر شده ؛ اینترنت، تلویزیون و دانشگاه، تأثیرخود را نه تنها بر روی طلبه های جوان، بلکه بر روی اساتید هم میگذارد.
* برخی آقایان می گفتند: در صورت نادیدهگرفتن نقش استاد در تربیت علمی و اخلاقی، استاد با سیدی، نوار و شرح، تفاوتی ندارد.
ما قائل به تفصیل بوده و معتقدیم برخی از علوم، از طریق سیدی و نوار انتقالپذیرند؛ برای مثال، مکالمه عربی و ادبیات عرب، با ابزار آموزشی غیر از استاد هم انتقال میپذیرد. ولی برخی علوم، مانند فلسفه و عرفان، آن هم در رده های عالی، فهمیده نمیشود. چون هنگام مطالعه ممکن است سؤالهای زیادی برای شخص مطرح شود که اگر استاد به آنها پاسخ ندهد، طلبه پرورش پیدا نمی کند و اگر سؤال باقی بماند، موجب درگیری و مختل شدن ذهن شاگرد می شود. پس در دروسی مثل تفسیر، کلام یا فلسفه که دارای بحث های پیچیده و دقیقی هستند و ممکن است طلبه اشتباه برداشت کرده و به انحراف رود، قطعاً به استاد نیاز است. البته بهطور قطع، در دروس دیگر هم استاد، مفیدتر از شرح وسیدی و... است.
* شاید همین نگاه استاد و شاگرد به هم، از حیث اخلاقی مؤثر باشد.
این مسئله از جهت علمی ثابت شده که مثلاً وقتی انسان می خندد، هفده عضو از اعضای چهره او فعال میشود و پیامرسانی می کند؛ وقتی اخم هم می کند، به همین صورت است؛ یعنی خود نگاه، سکوت و لبخند زدن و اخم، پیامرسانی میکنند.
*آیا می توان ویژگی های استاد خوب را برشمرد؟ و اینکه استاد خوب، به چه صورت با طلبه و شاگردش ارتباط برقرار می کند؟
در منیةالمرید سی شرط برای رابطه استاد و شاگرد ذکر شده و به صورت تیتروار برخی از آنها را بیان می کنم.
اوّل، تعهد و تخصص استاد نسبت به علمی است که درس می دهد؛
دوم ؛ برای خدا درس دهد، نه مثلاً برای شهرت، مقام و... .
سوم؛ عامل به علم خود باشد.
چهارم، حسن خلق است؛ تعبیر منیةالمرید این است: «زیادة حسن الخلق و تمام الرّفق و بذل اوسع فی تکمیل نفسه». پنجم، اگر در کلاس حس کرد شاگردی نیت خوبی ندارد، صرف این احساس، او را از تحصیل منع نکند، بلکه تلاش کند نیت شاگرد خود را اصلاح کند. در واقع نسبت به طلبه خوشگمان باشد.
ششم، «بذل العلم عند وجود المتعلم» است. برخی در ارائه علم و آگاهی خود به شاگرد، بخل می ورزند. درحالیکه «زکاة العلم أن تعلّمهُ عبادالله».
هفتم؛ حقگو باشد. اگر قبلاً حرفی را گفته و بعد فهمیده اشتباه کرده، بگوید من اشتباه کردم و بدین وسیله شجاعت حقگویی و حقطلبی را به طلبه ها بیاموزد. این کار باعث میشود، طلبه آزاداندیش بار بیاید، نه مقلد.
اینها نکاتی درباره ویژگی های شخصیتی استاد بود. اما چند نکته هم درباره این است که استاد چه کند تا تاثیرگذار باشد:
اوّل اینکه: برای تعلیم آداب و سنت ها شیب کندی در نظر داشته و توقع نداشته باشد زود آنها را یاد بگیرند.
دوم اینکه: «أن یرغّبهم فی العلم»، انگیزهبخشی و رغبت در علم را در وجود طلبه ها ایجاد کند؛ مثلاً از علمای آن علم یاد کند. ویژگی های آن علم را بیان و نقش آن علم را نسبت به علوم دیگر مطرح کند و در این زمینه ها مثال بزند تا طلبه احساس کند در مسیر درست حرکت میکند و بی¬راهه نمی رود.
سوم اینکه: آنها را از اخلاق بد و رذایل، آگاه و دور کند؛ مثلاً اگر رفتار بدی در کلاس اتفاق افتاد، او با نگاه، ناپسند بودن آن را متذکر شود. متأسفانه گاهی در کلاس حرکات و گفتار ناشایستی اتفاق میافتد و استاد نیز با آن همراهی میکند و این به معنای تأیید آن کار بد است.
چهارم اینکه: خود را برتر از شاگردان نداند. در قرآن آمده «واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین». بال رحمتت را بر روی کسانی که از تو پیروی می کنند، بگستران و با آنها با تواضع رفتار کن. استاد هم نسبت به شاگرد باید این چنین باشد؛ زیرا که تواضع یکی از عوامل ارتباط استاد با شاگرد است. ولی استاد متکبر، شاگرد را نسبت به علم و استاد بی علاقه و بیانگیزه می کند.
پنجم اینکه: استاد باید فضای کلاس را با نشاط کند و هنگامی می بیند شاگردان خسته شده اند، قصه یا حکایتی تعریف کند. از طلبه ها احوالپرسی و دلجویی کند. اسم طلبه و حتی شهر او را یاد بگیرد.
ششم این که: استاد شاگرد را کنترل کند و از زیادهروی یا کمکاری او جلوگیری نماید؛ یعنی استاد «اسدّ المتعلّم أن یشتغل بغیر الواجب قبل الواجب» باشد. مراقب باشد طلبه، هر کاری را به موقع و در زمان خودش انجام دهد.
هفتم اینکه: بهترین روش را برای آموزش یاد بگیرد و در همین راستا مطلب سنگین را با روش مناسب به طلبه بفهماند.
این امور کلی و مهمی است که اگر اساتید به آنها توجه کنند، بسیار تأثیرگذار است. اگر بخواهم مطالب را جمعبندی کنم، آنها را در چهار یا پنج عامل خلاصه می کنم:
استاد باید روشمند ،متخصص و متلخق باشد، اعتماد شاگردان را جلب نموده و صداقت و دلسوزی و حق گویی داشته باشد.
نسبت به شاگردانی که تحت نظارت او هستند، احساس مسئولیت داشته باشد. ممکن است کسی اخلاق فردی را دارا باشد، ولی از اخلاق اجتماعی بی بهره باشد. احساس مسئولیت به معنای داشتن اخلاق اجتماعی است.
همچنین اینکه به قدر کافی زمان داشته باشد تا بتواند برای طلبهها وقت بگذارد که مشکلات معیشتی و مالی، در اینجا مورد توجه قرار می گیرد.
اگر استادی این ویژگی ها را دارا باشد، شاگردان بیانگیزه و بیعلاقه را نود درصد علاقهمند، متخلق و با انگیزه تربیت می کند.
به نظر من، برای حصول اینها باید کلاسهای ویژهای، به صورت آموزش ضمن خدمت، به شکل حضوری یا غیرحضوری، برای اساتید برگزار گردد تا آنها را به روز نگهدارند و بدین وسیله، مانع درجا زدن یا عقبگرد اساتید شوند.
با این آموزش ها بسیاری از اساتید می فهمند که هزار روش و راه نرفته وجود دارد که آنها تنها یک روش را تجربه کرده اند و می فهمند که مسئله مشاوره، سلیقه نیست، بلکه یک تخصص است. باید انواع مشاوره های علمی، اخلاقی و... آموزش داده شود. حداقل نتیجه این است که هرکسی در وادی ای که تخصص ندارد، وارد نمی شود. اینکه گفته اند: «لا أدری نصف العلم» اشاره به همین مسئله است. هرکس بگوید من همه چیز می دانم، جاهل است.
با آموزش این ویژگی ها، بسیاری از مشکلات حل می شود و مشکلات مربوط به جوانب، مانند مشکلات مالی، سیستم و تهاجم فرهنگی، به عهده مسئولان خاص خودش است.
*طلبهها، چه ملاکهایی را برای انتخاب بهترین استاد باید در نظر داشته باشند؟
همین ملاک هایی که عرض کردم. ولی اگر استادی همه ویژگی ها را نداشت، بنده تعهد را بر تخصص مقدم می دانم. چون ممکن است مانند سامری، با روش و شیوهای، مطلب اشتباهی را به دیگران القا کند. ولی اگر استاد تخصص نداشته باشد، ولی متخلق باشد، میتوان با مباحثه و مراجعه به شرحها، ضعف علمی استاد را جبران کرد. شرکت در کلاس این استاد هم ارزش مند است؛ زیرا ما علم را برای اخلاق می آموزیم. در حدیثی امیرمؤمنان (ع) می فرماید: «الناس ثلاثه: عالم ربّانی، متعلّم علی سبیل النّجاة و...»
پس علم برای نجات است، نه برای مدرک یا شهرت و اگر علم باشد، ولی در مسیر نجات نباشد، مضر است: «رُبّ عالم قد قتله جهله»؛ چه بسا عالمی که جهش او را می کشد.
*دو عامل مسئولیتپذیری و وقتگذاری را چطور اولویت بندی می کنید؟
بعد از اخلاق، تخصص را مقدم می دانم. متخلق مقدم است، مشروط بر اینکه تخصصی نسبی داشته باشد تا طلبه بتواند با تلاش و فعالیت بیشتر، آن کاستی را جبران کند. اگر متخلق، هیچ تخصص نداشته باشد، مصداق آن حدیث است که فرمود: «مرا دو گروه کشته اند: عالم متهتک و جاهل متنسّک»، بنابراین طلبه ها باید در انتخاب استاد، به این ویژگی هایی که بیان شد، توجه داشته باشند.
* اگر نکته خاص دیگری دارید، بفرمایید.
پیشنهاد من این است که همایش های متعددی در این خصوص برگزار شود. این همایش ها میتواند تخصصی هم باشند؛ مثلاً همایش گروه ادبی یا اخلاق یا فقه و... که از زبان خود آنها آفات طلبهها و اساتید بررسی شود و نتیجه آن را به مقاله تبدیل و منتشر کنند.
از طرفی کارهای پژوهشی انجام شود و نظر طلبهها در خصوص اساتید و ایرادهای آنها جمعگردد و آن آراء در معرض یک تضارب آرا قرار داده شود تا به یک جمع بندی مناسب ختم شود.
به نظر من، گاهی افراد دچار جهل مرکب می شوند و متوجه مسئولیت سنگین خود نیستند. ما باید بین خواستهها و نیازهای طلبهها و مطالبات اساتید، ارتباط و تعامل ایجاد کنیم. در غیر این صورت پیشرفت نخواهیم کرد. این پژوهش ها می تواند به منشوری برای کارهای بعدی تبدیل گردد تا بدین صورت، به اساتید گذشته، نزدیک شویم. اساتیدی که فقط برای خدا درس می خواندند و فقط برای خدا تدریس میکردند. هیچ منافاتی ندارد که شخص حقوق بگیرد و برای خدا درس دهد. باید برای خدا درس بخوانیم، نه برای اجتهاد. فرق حوزه و دانشگاه تا به حال این بوده که در حوزه، هدف، درس خواندن برای خدا تعریف شده است.
باید جلوی این گسلی را که دارد اتفاق می افتد، بگیریم. اگر اتفاق افتد، اعتماد مردم به روحانیت از دست می رود و روحانیت دیگر عامل قدرت در مقابل استکبار نخواهد بود.
گفتگو : محمد فرهادی