خبرگزاری «حوزه» به مناسبت سالروز ولادت با سعادت امام عسکری علیه السلام به بیان برخی معجزات آن حضرت وابهت آن بزرگوار درمیان خودي و بيگانه می پردازد .
درمیان اسم آن بزرگوار حسن و كنيۀ مشهورش ابامحمد و ابن الرضا، و مشهورترين القاب آن بزرگوار عسكري است. ولادت با سعادت آن بزرگوار، هشتم ربيعالثاني سال 232 از هجرت[1] ،عمر آن بزرگوار بيست و هشت سال[2]، و مدت امامت ایشان شش سال بود.
اين نكته مايۀ تأسف است كه حضرت عسگري تقريباً تمام عمر را يا در زندان و يا در تبعيد به سر برد. دو سه ساله بود كه با حضرت هادي(ع) به تبعيدگاه آمد و مدت بيست سال همراه با آن حضرت يا زندان و يا تبعيد بود و بعد تا شهادت خود آن حضرت هم كه تقريباً شش سال بود يا در زندان و يا در تبعيد با مراقبت شديد قرار داشت. از اين جهت، اصحاب نميتوانستند خدمت ايشان برسند و مجبور بودند كه مسايل خود را در ميانۀ راه از ايشان سؤال كنند.
راوي ميگويد: ميخواستم از حضرت عسكري(ع) بپرسم كه حكم عرق جنب از حرام چيست؟ مانع بودند كه خدمت آقا برسم و به من گفتند: امروز خليفه حضرت را خواسته، تو ميتواني مسألهات را ميانۀ راه سؤال كني. ميگويد: ميانۀ راه ايستادم و چون حضرت دير كردند، كنار كوچه خسته شدم و به خواب رفتم. متوجه شدم كسي چوبدستي به شانۀ من نهاده است. بيدارشدم، ديدم حضرت عسكري سوار بر مرکبی است. به من فرمودند: لاتُصَلِّ فِيْهِ! نماز در عرق جنب از حرام نخوان.
چون حضرت تحتنظر بودند، نتوانستم بيشتر از اين با ايشان گفتگو كنم!
معجزات حضرت عسكري به اين مسايل محدود نميشود. مورخين براي آن حضرت معجزات بسياري نقل كردهاند و از آن جمله قضيۀ ابي الأديان است كه صدوق رحمه الله نقل فرموده است. ابي الأديان ميگويد: «حضرت عسكري مرا خواستند، و جواب نامههايي را به من دادند كه به مداين ببرم و فرمود بعد از پانزده روز كه برميگردي، من شهيد شدهام. گفتم: يابن رسول الله وصي بعد از شما كيست؟ فرمودند: كسي كه برجنازۀ من نماز بخواند. گفتم: بازهم علامتي بيان فرماييد! فرمودند: كسي كه نامهها را از تو بخواهد و كسي كه بگويد در كيسهها چه مقدار پول است. ابهت امام عسكري مانع شد كه زيادتر از اين سؤال كنم. به مداين رفتم و روز پانزدهم برگشتم. امام عسكري شهيد شده بود و كنار قبري مشغول غسل دادن آن حضرت بودند. طولي نكشيد كه به جعفر برادر امام عسگري گفتند، جنازه مهيا است بياييد نماز بخوانيد!» ابوالأديان ادامه ميدهد: من ميدانستم كه جعفر فاسق و جاهل است و لياقت امامت ندارد. در اين ميان كه بهت ابيالأديان را گرفته بود، جواني چون پارۀ ماه پيدا شد و عمو را كنار زد و به جنازه نماز خواند و از اين كار همه را بهت گرفته بود؛ مخصوصاً جعفر را. آن جوان بعد از نماز روكرد به حسن و فرمود: جواب نامهها را بده. طولي نكشيد چند نفر از قم آمدند و وصي حضرت حسن را خواستند. جعفر خود را معرفي كرد. آنها گفتند: ما پولها همراه داريم، نامهها داريم، بايد بگويي نامهها از كيست و در كيسهها چه مقدار پول است و صاحب آن كيست؛ زيرا رسم حضرت عسكري(ع) چنين بود.
جعفر بهتزده گفت: ياللعجب مردم از من غيب ميخواهند!
در اين هنگام زني از خانۀ امام عسكري(ع) بيرون آمد و صاحب نامهها و صاحب كيسهها و مقدار پولها را از طرف حضرت بَقيّةُ اللّهِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالي فَرَجَهُ الشَّريف گفت و پولها و نامهها را گرفت و داخل خانه شد[3]، و از همين زمان، براي خليفه و اطرافيان او حساسيت پيدا شد.
آنان حضرت عسكري را كنترل كردند كه آن فرزندي كه وعدۀ خدا است به دنيا نيايد؛ ولي غافل از اينكه خداوند متعال حضرت موسي را براي نابودي فرعون زير تخت فرعون قرار ميدهد و در خانۀ فرعون به دست فرعون تربيت ميشود.
حضرت عسكري(ع) با چندين خليفه زندگي كرد و از همۀ آنها مصيبت ديد: معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز، مهتدي و معتمد. مدت شش سال امامت را با سه خليفۀ معتز، مهتدي و معتمد بود. همۀ آنان از آن حضرت كرامتها ديدند؛ ولي با این که به امامت او معتقد بودند، آن بزرگوار را مورد آزار قرار دادند. حضرت عسكري در آن مدت شش سال يا در زندان بود و يا در تحت مراقبت بود. زندانبان معتمد ميگويد: چون به من امر شده بود كه شدت عمل به خرج بدهم، از اين جهت دو نفر را كه مشهور به قساوت و رذالت بودند بر زندان امام عسكري گماردم. طولي نكشيد كه آن دو نفر افرادي شايسته شدند؛ اهل نماز و روزۀ مستحبي؛ اهل تهجد؛ اهل وقار و سكينت؛ اهل خير و وفا. چون از آنها پرسيدم كه چرا به حسن بن علي سخت نميگيريد؟ گفتند: در حق او چه بگوييم، كسي كه هميشه مشغول به عبادت خداوند است. روزها روزه ميگيرد، شبها تا به صبح به عبادت است؛ كم حرف و پر وقار است؛ ابهت او چنان است كه چون به ما نگاه ميكند، لرزه به اندام ما ميافتد![4]ولي آيا معتمدها، معتزها، متوكلها پند ميگرفتند؟ نه، تا آنكه آن بزرگوار را شهيد كردند.
بشر اگر داراي اخلاق رذيله شد، از هر حيواني حيوانتر و از هر درندهاي درندهتر است. پروردگار عالم در سورۀ «والشمس» يازده قسم ميخورد و بعداً ميفرمايد:
قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكيّهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَيّهَا.[5]
حتماً رستگاري براي كساني است كه مهذب باشند؛ و همانا بدبختي و شقاوت براي كساني است كه مهذب نباشند.
و علت اين تأكيد را در همين سوره بيان ميكند. تاريخ قوم صالح پيامبر را بيان ميكند كه از حضرت صالح معجزه خواستند. ناقهاي با بچهاش از كوه بيرون آمد؛ ولي آنان نه فقط ايمان نياوردند، بلكه ناقه را پي كردند و استحقاق عذاب الهي پيدا كردند. قوم صالح، بنياميه، بنيعباس و... فراواناند و مُتَعَجِّبْ نباشيم كه در زيارت حضرت عسكري ميخوانيم: وَالأمِامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلامُ الَّذِي طُرِحَ لِلسَّبَاعِ فَخَلَّصْتَهُ مِنْ مَرابِضِهَا وَاْمتُحِنَ بِالدَّوابِّ الصَّعَابِ فَذَلَّلْتَ لَهُ مَرَاكِبَهَا.[6]
«امام حسنبنعلي كسي است كه نزد شيران انداخته شد. پس تو او را از چنگال گرگها، شيرها نجات دادي و تو حيوانهاي چموش را براي او رام نمودي.»
اين جمله اشاره به دو واقعه ای است كه براي حضرت عسكري (ع) پيش آمده بود:
* زندانبان به امر خليفه، حضرت را نزد شيران انداخت و يقين داشتند كه آن حضرت نابود خواهد شد؛ ولي ديدند كه حضرت مشغول به نماز است و شيران با كمال تواضع در اطراف او مشغول طواف ميباشند.[7]
* خليفه استري چموش داشت و كسي نميتوانست آن را رام كند. روزي خواست حضرت عسكري را به دست خود حضرت نابود كندن، گفت: استر چموشي دارم و ميخواهم كه شما آن را رام كنيد!
حضرت بلند شد و دست ولايت بر سر استر نهاده و سوار شد. حيوان با كمال آرامش از حضرت عسكري تمكين كرد. آن استر را به حضرت هديه دادهاند.[8]
استر چموش؛ شير درنده؛ گرگ خوانخوار و سگها در مقابل ولايت رام هستند؛ ولي اين انسان سركش، متوكلها، مستعينها، معتزها، معتمدها نه تنها رام نيستند؛ بلكه قاتل ولايتند. همۀ آنان، خليفه؛ پسرخليفه؛ وزير و سرلشكر، به عظمت و شوكت و ابهت و شخصيت حضرت عسكري اقرار دارند؛ ولي همۀ آنان بر توهين؛ زندان، تبعيد؛ مراقبت؛ گرفتن؛ بستن و بالاخره شهادت آن حضرت اتفاق كردند.
حضرت عسكري از نگاه یک ناصبی
احمدبن عبدالله خاقان كه ميگويند ناصبي بوده است، دربارۀ حضرت عسكري ميگويد: «حضرت عسكري مردي بود عالم؛ زاهد؛ باتقوا؛ باوقار و سكينت؛ با عفت و حيا و شرافت و با ابهت. ابهت او در دل همه حتي خلفا، وزرا، سردمداران، جايگزين بود. از اين جهت نزد آنان ، قدر و منزلت و عظمتي داشت. روزي پيش پدرم ـ وزير خلفا و همه كارۀ آنان ـ نشسته بودم كه به او خبر دادند ابنالرضا آمد. پدرم او را استقبال كرد و دستش را بوسيد. او را به جاي خود نشانيد و مانند يك بندۀ ذليل در مقابل او نشست. چون آن بزرگوار رفت، از پدرم سؤال نمودم كه اين آقا چه كسي بود؟ پدرم گفت: كسي در اين جهان استحقاق خلافت ندارد جز او! مردي است عالم، زاهد، داراي صفات انساني و بالاخره يك انسان كامل، چنانچه پدر او نيز چنين بود.[9]
نظير اين كلمات از گفتار دشمن فراوان است، ولي فقط حرف است و در آن فايدهاي نيست.
از امتيازهايي كه براي حضرت عسكري نقل شده و خودي و بيگانه به آن اقرار دارند، ابهت حضرت عسكري است. گرچه در تاريخ ذكر شده است كه همۀ اهلبيت داراي ابهت خاصي بودهاند؛ چنانچه گذشت كه فرزدق دربارۀ امام سجاد(ع) در نزد هشام گفت: يُغْضِي حَيَاءً وَ يُغْضَي مِنْ مَهَابَتِهِ فَلاَيُكَلَّمُ اِلاَّ حِيَنَ يَبْتَسِمُ.
چشم فرو ميبندد به جهت حيايي كه دارد و چشم، فرو بسته ميشود در مقابل او به جهت مهابت و ابهتي كه دارد، و مخاطب نميشود جز وقت تبسم او.
*حضرت عسكري مظهر ابهت پروردگار عالم بوده است
و دربارۀ اميرالمؤمنين(ع) نظير آن گذشت؛ ولي حضرت عسكري ابهتي فوقالعاده داشتهاند. چنانچه گفته شد همۀ خلفاي زمان ايشان، همۀ سردمداران، همۀ كارگردانهاي خلافت در مقابل ايشان متواضع و از ايشان حساب ميبردند. ابهت و شخصيت حضرت حسن(ع)، همۀ آنان را به وحشت انداخته بود. حضرت عسكري مظهر ابهت پروردگار عالم بوده است. ابهت حضرت عسكري، مظهر ابهت اهلبيت عليهمالسلام بوده است. ابهت حضرت عسكري، مصداق ابهت اسلام و انسان كامل بوده است. ابهت حضرت عسكري سرمشق براي همه بوده است. همه بايد بدانيم كه اگر رابطۀ ما با خداوند متعال كامل شد، ابهت خدايي براي شخصي پيدا ميشود. دربارۀ حضرت عسكري(ع) نوشتهاند: «موقعي كه پدرش از دنيا رفت، همۀ درباريها، خليفه زادهها، وليعهدها، سركردهها، غالب بزرگان بنيهاشم بنيعباس، غالب بزرگان شيعه جمع بودند كه ناگهان بدر ولايت؛ حضرت عسكري با حال پريشان آمد. همه از جا برخاستند تا حضرت نشست و همه مقابل او نشستند. سكوتي سنگين مجلس را گرفت. قبل از آمدن حضرت، آن مجلس پر ازدحام بود و به محض ورود حضرت، صداها در گلو پيچيده و ابهت حسني سرتا پاي جلسه را گرفت؛ تا اينكه جنازۀ آمادۀ حركت شد.»[10]
پي نوشت ها:
[1]. اصول كافي ج 1 ص 503
[2]. اصول كافي ج 1 ص 503
[3]. بحار الانوار چاپ قديم ج 11 ص 140 نقل از كمال الدين صدوق ره
[4]. بحارالانوار چاپ قديم ج 11 ص 135 نقل از ارشاد مفيد (ره)
[5]. الشمس، آيات 9 و 10
[6]. منتهي الامال ج 2
[7. ارشاد ص 325 ـ 324
[8]. ارشاد مفيد ره ص 321، روضه الواعظين ج 1 ص 294، بحار الانوار ج 50 ص 265
[9]. اصول كافي ج 1 ص 503 و 504 ـ ارشاد مفيد ص 318
[10]. اعلام الوري ص 369 ـ منتهي الامال ج 2 باب 12 ف 5
* منبع زندگانی چهارده معصوم
نظر شما