به گزارش خبرگزاری «حوزه» حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسه درس اخلاق این هفته خود که در سالرزو شهادت صديقه كبرا فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در نمازخانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار شد، ضمن تسلیت به مناسبت ایام شهادت اين بانواي بزرگوار، به شرح و تبيين قسمتي از خطبه فدكيه آن حضرت و شرح و تفسیر نهج البلاغه پرداختند و بیان داشتند: اصرار وجود مبارك حضرت امير(ع) در زمان حكومتش اين بود كه اسلام را به عقلانيت برگرداند و جاهليتي كه قبل از اسلام بود و بعد از رحلت رسول خدا(ص) به صورت اوّلي برگشته بود را بزدايد.
ایشان ادامه دادند: آنچه بعد از رحلت رسول خدا اتفاق افتاد، ارتداد از عقلانيت به جاهليت است، ارتداد از ولايت است نه ارتداد از شهادتين؛ وگرنه حكم اسلام براي همه بود، اينها يكديگر را پاك ميدانستند، با يكديگر زناشويي داشتند، معامله داشتند، احكام اسلام بعد از سقيفه ثابت بود، منتها ارتداد از عقلانيت به جهالت بود، ارتداد از ولايت به غير ولايت بود.
معظم له اظهار داشتند: يك بيان نوراني اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه دارد كه نظام حكومتي و مسئولان رسميِ مدينه اتفاق كردند حضرت فاطمه(س) را از بين ببرند اين براي چه بود؟ در هنگام دفن بدن مطهّر زهرا(سلام الله عليها) وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) رو به قبر مطهر پيامبر كرد عرض كرد «بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا» اينها همه اتفاق كردند زهرا را از بين ببرند. اين خطبه فدكيه چه كرد، چگونه سقيفه را رسوا كرد، چگونه حكومت آنها را زير و رو كرد، چگونه افكار عمومي را عليه حقانيت آنها شوراند كه همه اتفاق كردند زهرا را از بين ببرند وگرنه آن روزهاي اول خيليها حاضر شدند به حضرت تسليت بگويند، كاري به حضرت زهرا نداشتند، يك فدكي داشت آن را غصب كردند ، اما اين حضرت چه كرد در آن خطبه، چه گفت، چطور مردم را شوراند، چطور اسلام را به آن قلّه اوّلياش معنا كرد، همه را زير سؤال برد، لذا تمام مسئولين سعي كردند زهرا را از بين ببرند وگرنه حضرت كاري نكرد.
حضرت آيت الله جوادي آملي در ادامه سخنانشان با تكيه بر بيانات نوراني حضرت امير(ع) در نهجالبلاغه به بيان مصائب صديقه كبرا(سلام الله عليها) پرداخته و بيان داشتند: در آن سخناني كه وجود مبارك حضرت امير در هنگام دفن وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله عليهما) به وجود مبارك پيامبر فرمود، امت اتفاق كردند فاطمه(سلام الله عليها) را از بين ببرند براي همين است ،هنگام دفن رو كرد به قبر مطهر حضرت بعد از آن چند جمله اول عرض كرد «فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ! فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهيِنَةُ» بعد از اين جملهها به حضرت عرض كرد رسول من! حُزن من دائمي است و شبِ من مسهّد است، مسهّد يعني كسي كه شبش به بيخوابي ميگذرد «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ». بعد فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ» دختر شما كه به حضور شما آمد جريان را به شما ميگويد، شما زياد سؤال كنيد او كه اسرارش را به من نگفت، ولي شما زياد سؤال كنيد به شما ميگويد «بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا». همه اجماع كردند زهرا را از بين ببرند ، براي چه؟ قبل از سخنراني كه اجماعي در كار نبود، چند نفر در را آتش زدند يا شكاندند، بين در و ديوار آسيب رساندند، اينها براي چند نفر بود، اما حالا همه مسئولان نظام اتفاق كردند كه زهرا را از بين ببرند، اين براي چه بود؟ آن خطبه فدك آبرويي براي سقيفه نگذاشت، آن خطبه فدك آبرويي براي حكومت آنها نگذاشت، كاملاً اينها را استيضاح كرد، صريحاً اين آيه را خواند ﴿أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ﴾، شما غدير را خانهنشين كردند، سقيفه را علني كرديد، عقلانيت را كنار گذاشتيد ، جاهليت را آورديد.
معظمله در ادامه اذعان داشتند: در بيانات نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هست كه زير اين آسمان فدك براي ما بود شما طمع كرديد گرفتيد، ما درباره فدك حرفي نداريم، زمان وجود مبارك امام كاظم(ع) هارون عباسي گفت شما محدوده فدك را بگوييد ما به شما برميگردانيم، حضرت فرمود برنميگردانيد، اصرار كرد كه شما بگوييد، فرمود از طرف شمال به فلان سلسله جبال ختم ميشود از جنوب به فلان اقيانوس ختم ميشود فرمود فدك يعني خاورميانه، فدك يعني حكومت، فرمود ما براي يك تكّه باغ دعوا نداشتيم. هارون گفت اگر اين است كه ما فدك را برنميگردانيم. فرمود اصل نزاع صديقه كبرا اين بود وگرنه وجود مبارك حضرت امير دارد آنكه براي ما بود ما به ديگران ميداديم، باغ خودمان را وقف ميكرديم.
ايشان در ادامه بيان داشتند: همه امت و مسئولين جمع شوند كه فاطمه زهرا را از بين ببرند براي چيست؟ اين خطبه فدك آنقدر قدرتمند بود كه حكومت سقفيها را زير سؤال ببرد فرمود: ﴿أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ﴾ بعد رو كرد فرمود آيا شما به قرآن از ما آشناتريد؟! نوحه ما طلبهها اين جمله است، آن در و ديوار و اينها نوحه عاطفي است، اين يك نوحه عقلي است. حضرت براهين فراواني آورد كه ما بايد ارث ببريم، بعد فرمود مگر اينكه معاذ الله ما را از يك ملت نميدانيد، ما را مسلمان نميدانيد، چون غير مسلمان از مسلمان ارث نميبرد، مگر در اسلامِ ما شك داريد؟ اين سوزناكترين جملهاي است كه در خطبه فدكيه است ،نوحه ما اين است ما اگر تنها شديم گريه ميكنيم، براي اين گريه ميكنيم، آن در و ديوار گريههاي عاطفي است، فرمود ما را مسلمان نميدانيد، اگر ما را مسلمان ميدانيد ، مسلمان از مسلمان ارث ميبرد، من از پدرم ارث ميبرم، اگر مانع ارث ما هستيد هيچ راهي نداريد، مگر اينكه معاذ الله در اسلام ما شك كنيد. ديگر آبرويي براي سقفيها نگذاشت، لذا همه مسئولان سعي كردند آن حضرت را از بين ببرند.
معظمله ادامه دادند: يك رسالهاي به نام «العجب» هست كه در اين رساله نكاتي كه تعجببرانگيز است را بيان ميكند در اين رساله اين بزرگوار ميگويد يك وقت يك زني كه در اسلام دومي ندارد و آن صديقه كبرا(سلام الله عليها) است اين آمده از مردم دعوت كرده بياييد عليبنابيطالب(عليه السلام) را ياري كنيد، غدير فراموشتان نشود، آيه مباهله و تطهير فراموشتان نشود، بياييد علي را ياري كنيد چه كسي دعوت كرد؟ صديقه كبرا؛ كسي جواب نداد بعد از گذشت يك چند مدتي يك ربع قرني، يك زني در همين مدينه قيام كرد گفت بياييد علي را بكُشيد ، هزارها نفر شمشير دست گرفتند حركت كردند «عجبٌ»! آن وقت در اين روزگار، انسان سالم بماند يك انسان عاقلي است، آن عقلانيت است كه انسان را حفظ ميكند وگرنه كسي بخواهد بر اساس عاطفه يا هوا يا امثال ذلك زندگي كند براي او بسيار سخت است.
معظم له در پايان سخنانشان به شرح نامه پنجاه و هفتم نهجالبلاغه و جريان عهدشكني طلحه و زبير پرداخته و اظهار داشتند: در نامه 57 وجود مبارك حضرت امير(ع) كه بعد از جريان جنگ جمل شروع شد حضرت بعد از جريان جنگ جمل و عهدشكني طلحه و زبير كه شروع شد اول نامه فرستاد كه اينها بيايند قبول نكردند، اينها در بصره آن كارهاي خلاف را انجام دادند بعضي را كُشتند و شورش علني شروع ش،د وجود مبارك حضرت امير نامه نوشت براي طلحه و زبير و براي عايشه منتها آن نامه عايشه در نهجالبلاغه نيست آن نامه طلحه و زبير در نهجالبلاغه هست و اثر نكرد، اين نامه 57 را به مردم كوفه نوشت كه شما از نزديك بياييد بررسي كنيد، ببينيد حق با من است يا با طلحه و زبير، نگفت بياييد مرا ياري كنيد و طلحه و زبير را از بين ببرید، اين عقلانيت است؛ فرمود شما كه در مدينه نبوديد، اول كسي كه با من بيعت كردند همين طلحه و زبير بودند، الآن آمدند عليه من شمشير كشيدند، شما بياييد از نزديك بررسي كنيد ،اگر من ظالمم دست مرا بگيريد يعني جلوي ظلم مرا بگيريد، اگر من مظلومم ياري كنيد، اين همان عقلانيت است.