خبرگزاری «حوزه»، به مناسبت ولادت با سعادت حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام، جلوههايي از مكارم اخلاق مولاي خوبان و امام شهيدان را به قلم آية الله العظمى صافى گلپايگانى منتشر می کند باشد که این جلوههاي بايسته در نگرش به حيات آن امام عدالتخواه ، مورد توجه ويژه ارادتمندان به اهل بیت علیهم السلام قرار گيرد.
*حیات طیبه حسین(ع)
اكنون قرنهاست خورشيد حيات طيبة حسين عليهالسلام، كه تجلي جمال الهي است در افق حركت جامعة بشري نورافشاني ميكند و كاروان كمال و تعالي، قافلهسالاري هم چون حسين دارد،معرفت حسين و فضائل و مكارم اخلاق آن امام خوبيها، درس جاودانة چگونه زيستن و چگونه بودن است.
*يك آسمان كرم
حسين عليهالسلام در آداب اجتماعي و حسن معاشرت با دور و نزديك، بلند پايه و بينظير بود. خصال آن حضرت سرشار از عفو و گذشت است.
جمال الدين محمد زرندي حنفي مدني روايت كرده كه از حضرت زينالعابدين از پدرش حسين عليهالسلام نقل ميكند كه فرمود: «اگر مردي به من دشنام دهد در اين گوش (و به گوش راستش اشاره فرمود) و عذر بياورد در گوش ديگرم، عذر او را ميپذيرم؛ زيرا اميرالمؤمنين عليهالسلام از جدم پيغمبر صلي الله عليه و آله براي من نقل فرمود: لا يَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُحِقٍّ اَوْ مُبْطلٍ
وارد حوض (كوثر) نميشود كسي كه عذر را نپذيرد، خواه عذرآور حق بگويد يا باطل.(1)
حسين عليهالسلام با فرزندان، بانوان، خويشان و اهلبيت خود در نهايت ادب، محبت، رحمت، مهرباني، انس و مودت برخورد ميكرد.
ابن قتيبه روايت ميكند كه مردي خدمت امام حسن عليهالسلام آمد، و از آن حضرت درخواست چيزي كرد.
حضرت فرمود: «سؤال، شايسته نيست مگر براي وام سنگين يا فقرِ خوار كننده و يا ديه و تاواني كه ادا نكردن آن سبب رسوايي شود.»
عرض كرد: «نيامدم به خدمت شما مگر براي يكي از آنها.»
حضرت، فرمان داد صد دينار به او دادند.
سپس آن مرد خدمت حسين عليهالسلام رفت و از آن حضرت نيز سؤال كرد، حسين عليهالسلام هم همان سخن برادرش را به او فرمود و همان پاسخ را شنيد؛ سپس پرسيد: «برادرم به تو چقدر داد؟»
عرض كرد: «صد دينار.»
حسين عليهالسلام نودونه دينار به او عطا كرد؛ زيرا نخواست با برادرش برابري كرده باشد.(2)
ياقوت مستعصمي از اَنَس روايت ميكند كه در خدمت حسين عليهالسلام بودم؛ كنيزكي دسته گلي براي آن حضرت آورد. حسين عليهالسلام فرمود: اَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللهِ تَعالي ،تو براي خدا آزادي.
گفتم: «كنيزكي يك دسته گل برايت آورده و تو او را آزاد ميكني؟» فرمود: «اين چنين خدا به ما ادب آموخته است؛ زيرا ميفرمايد: وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّة فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها»(3)
هرگاه كسي شما را ستايش كند، شما نيز بايد در مقابل به ستايشي بهتر از آن، يا مانند آن، پاسخ دهيد. و نيكوتر از اين دسته گل، آزاد ساختن او بود.(4)
* امام عدالتخواه و پرچم عدالتخواهي
خاندان علي عليهالسلام به عدالت و حمايت از مظلوم، همانندي در عالم ندارند. حكاياتي كه از عدل علي عليهالسلام در كتابهاي تاريخ، نگاشته شده نشان ميدهد كه او دلباختة حق و فاني در عدالت بود. او به فرزندانش وصيت فرمود: كُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً(5) دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد.
حسين عليهالسلام فرزند آن پدر و وارث همان صفات ميباشد. از ستمهايي كه بني اميه و عمّال آنها به مردم مينمودند بيش از هر كس رنج ميكشيد و به شدت ناراحت ميشد. قيام او، قيام عليه ظلم، بيداد و ستمگري، و نهضت او نهضت نجات بخش ستمديدگان و مظلومين بود.
يكي از داستانهايي كه گواه بر شدت علاقه حسين عليهالسلام به دفاع از مظلومين و حمايت از بيچارگان بيپناه ميباشد، داستان اُرينب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. يزيد كه به اصطلاح، شاهزاده و وليعهد معاويه بود و تمام اسباب شهوتراني، از جمله پول، مقام، زور، كنيزكان ماهرو و زنهاي رقاصه و خوانندة خودفروش در اختيارش بودند
با اين وجود، باز چشم طمع به بانوي شوهرداري دوخت كه بايد او و پدرش معاويه پاسدار عصمت و عفت او باشند. يزيد همچون اراذل و شهوت پرستاني كه در وفور عيش و نوشِ حكومت، تربيت ميشوند ناآرام شد، اما از آنجا كه آن زن، نجيب، پاكدامن و عفيفه بود دسترسي به او از راه فريب و منحرف ساختن وي از طريق پارسايي محال مينمود. معاوية ناپاك، كه خود را اميرالمؤمنين ميخواند، براي خواهش نفس و شهوت يزيد دست به نيرنگ بسيار عجيب و بيسابقهاي زد. او مرد بدبخت را از زن عفيفه و زيبايش جدا نمود و مقدمات كاميابي يزيد از آن زن را فراهم ساخت.
اما حسين عليهالسلام با غيرت و جوانمردي در مقابل اين تصميم زشت و شيطاني معاويه ايستاد، و نقشة او را نقش بر آب كرد. حسين عليهالسلام غيرت و حميّت هاشمي و علاقة خود به حفظ نواميس مسلمين را نشان داد و مانع از رسيدن يزيد به هوس ناپاك و شريرش گرديد. افتراقي را كه معاويه با نيرنگ ايجاد كرد، به اتصال مبدل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانيد. اين داستان در تاريخ مفاخر آل علي عليهالسلام و مظالم بني اميه جاودان باقي مانده است.(6)
* به رنگ سادگي
بهترين نشانة زهد كامل و خوار شمردن دنيا، همان فداكاري و گذشت سيد الشهداء عليهالسلام از جان خود، جوانان، برادران، اصحاب و ياران و تن دادن به آن همه مصيبت و بلا بود.
اگر دنيا و مال و نعمتهاي دنيوي در نظر كسي بيقدر و ارزش نباشد نميتواند اين گونه در راه حق و ياري دين خدا و بزرگداشت هدف عالي خود پايداري و استقامت ورزد تا به حدي كه بدن قطعه قطعة عزيزانش را ببيند، صداي نالة كودكانش را از زحمت تشنگي بشنود، گرية زن و فرزند، دل پر مهر و عاطفه او را به درد آورد و برپيكرش آن همه زخمهاي كاري وارد آيد اما در ياري دين خدا ثابت و پا برجا بماند، در مقابل باطل، نرمش نشان ندهد و چون كوه در برابر تمام اين مصائب استوار بماند.
آري! به حسين عليهالسلام پيشنهاد كردند كه با يزيد از در مسامحه و سازش در آيد و به نحوي كه در عرف اهل دنيا خلاف شأن و شرف او شمرده نشود با او كنار بيايد و در عوض، خود، خاندان، فاميل و خويشانش از دنيا متمتع و بهرهمند شوند؛ اما حسين عليهالسلام كسي نبود كه براي زندگي دنيا و خوشگذراني، مصالح اسلامي را ناديده انگاشته و با گرفتن حق السكوت، برقراري آن دستگاه فاسد و سراسر ظلم و كفر را امضا نمايد و در اداي تكليف و وظيفة مهمي كه از سوي خدا عهدهدار شده مسامحه و كوتاهي نمايد.
حسين عليهالسلام پسر كسي است كه فرمود: «اگر آفتاب را در دست راست، و ماه را در دست چپم بگذارند كه دست از دعوت بردارم، برنخواهم داشت».(7)
او پسر كسي است كه ميگفت: «دنياي شما نزد من از آب بيني يك بز زكامي خوارتر است».(8)
علائلي مينويسد: «حسين عليهالسلام در اين ناحيه، بزرگ و يگانه بود. زندگي دنيا را خوار ميشمرد و از مرگ بيم و هراسي نداشت. جز به برهان پروردگارش، كه همه چيز را فداي آن ميكرد، به هيچ چيز توجه نداشت. از اين جهت سزاوار است مانند شاعر هندي، معين الدين اجميري، او را دومين بنا كنندة كاخ اسلام بعد از جدش، و مجّدِد بناي توحيد و يكتا پرستي بناميم.»(9)
و نيز علائلي مينويسد: «حسين عليهالسلام به كل وجود و تمام هستياش از دنيا رو گردانده بود.»(10) پس حسين عليهالسلام مانند پدرش، رئيس و سيد زهاد بود. پدر ميگفت:
وَاللهِ لِابْنِ اَبيطالِب انَسٌ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْي اُمِّهِ(11)
به خدا سوگند! انس فرزند ابيطالب نسبت به مرگ از انس طفل به سينة مادرش بيشتر است.
وَ ما اَنَا اِلّا كَغارِبٍ وَرَدَ اَوْ كَطالِب وَجَدَ(12)
پسر ميگفت:
اِنِّي لا اَرَي الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً، وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ
الظّالِمينَ اِلاّ بَرَماً(13)
ابن شهر آشوب در جملهاي در مورد زهد آن حضرت گويد كه به او گفته شد: «بيم تو از پروردگارت به چه ميزان بزرگ است؟» فرمود:
لا يَأمَنُ الْقِيامَةَ اِلاّ مَنْ خافَ اللهُ فِي الدُّنْيا
درامان نيستكسي در روز قيامت، مگر آنكسكه دردنيا از خدا بترسد.(14)
*از افتادگي تا عزت
هرچه معرفت، خداشناسي، توحيد، علم و حكمت انسان بيشتر شود، تواضع و فروتني او زيادتر ميگردد. تكبر بشر ناشي از جهل، ناداني، غفلت و خودپسندي است. در آيات كريمه و احاديث از تكبر به شدت مذمت، و از تواضع، مدح و ستايش شده است.
حسين عليهالسلام در نزد مردم بسيار محترم بود. زماني كه او و برادرش، حسن مجتبي عليهما السّلام پياده به حج ميشتافتند تمام رجال و شيوخ صحابه كه همراه آنها بودند به احترامشان از مراكب پايين آمده و پياده راه ميپيمودند. احترام حسين عليهالسلام در ميان مردم نه براي آن بود كه او كاخ مجلل داشت يا مركَبهاي سواري او گران قيمت بودند يا غلامان و سربازاني پيشاپيش يا دنبال مركَب او ميرفتند يا آنكه مسجد پيغمبرصلي الله عليه و آله را براي او خلوت مينمودند و راهها را در موقع آمد و شد وي بر مردم ميبستند، نه! براي هيچ يك از اينها نبود. حسين عليهالسلام با مردم زندگي ميكرد و جدايي از آنها را نميپذيرفت. زندگي او مالامال از سادگي بود. همه ساله پياده به حج ميرفت و با مردم نشست و برخاست، و آمد و شد مينمود؛ با فقرا معاشرت ميكرد، در نماز جماعت، حاضر ميشد، به عيادت بيماران ميشتافت، در تشييع جنازهها شركت ميجست و در مسجد جدش پيغمبر با دوستان و اصحاب مينشست. او دعوت فقرا را ميپذيرفت و آنها را ميهمان مينمود، خودش براي محتاجان، بينوايان، بيوه زنان و يتيمان، نان و غذا ميبرد.
وقتي سپاهيان ستم پيشه و سنگدل كوفه بدن مطهر ايشان را عريان بر خاك افكندند، بر شانة مباركش نشان از برداشتن بار ديدند، از علت آن جويا شدند، حضرت سجاد فرمود: «اثر انبانهايي است كه در مدينه به دوش مبارك بر ميگرفت و به خانههاي فقرا، ايتام و بيوهزنان ميبرد.»(15)
آيينه جمال
نگرشی بر مكارم اخلاق حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام .آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى
*پى نوشت ها
(1) - نظم درر السمطين، ص 209.
(2) - سمو المعني، ص 152.
(3) - سورة نساء، آية 86.
(4) - سمو المعني، ص 159؛ ابوالشهداء، ص 72.
(5) - نهج البلاغه، حكمت 48.
(6) - در بعضي از خصوصيات اين داستان مانند بعضي اعلام اختلافاتي بين مصادر آن ديده ميشود. آنچه كه ما اجمال آن را نقل كرديم موافق است با نقل شبراوي در «الاتحاف»، وابن قتيبه در «الامامة والسياسة».
(7) - تاريخ طبري، ج2، ص325 و 326.
(8) - نهج البلاغه، خطبة3.
(9) - سمو المعني، ص 119 نقل به معنا.
(10) - سمو المعني، ص 102 نقل به معنا.
(11) - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج1، ص214.
(12) - نهج البلاغه، خطبة5؛ و من دربارة مرگ نيستم جز مانند تشنهكامي كه در پي آب است يا طلبكنندهاي كه مييابد.
(13) - بحار الانوار، ج44، ص381؛ به راستي كه مرگ را جز سعادت نميبينم و زندگي با ستمكاران را جز زحمت و هلاكت.
(14) - مناقب، ج 4، ص 69.
(15) - مناقب، ج2، ص222.