به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه»، نماز جمعه این هفته هامبورگ به امامت حجت الاسلام والمسلمین رمضانی، امام و مدیر مرکز اسلامی هامبورگ، اقامه شد. مدیر مرکز اسلامی هامبورگ در خطبه های این هفته به ادامه بحث تکبر و استکبار پرداخت. متن خطبه های نماز جمعه هامبورگ به این شرح است:
از آنجا که تکبّر یکی از بدترین رذایل اخلاقی بشمار می رود، به همین جهت می بایست با آن مبارزه و مقابله نمود، و این امر بدون شناخت ریشه های این رذیلۀ اخلاقی میسر نخواهد بود. از همین رو برخی از علمای اخلاق مانند: مرحوم «فیض کاشانی» ریشه های «تکبر» را در چهار چیز عنوان نموده است که عبارتند از: «عُجب، کینه، حسد، ریا».[1]
حب ذات منشأ اصلی تکبر
تکبر یک صفت درونی نفسانی است، که از یک گمان باطل و پنداری ناصحیح و از حب به ذات نشأت می گیرد. انسان متکبر گمان می کند دارای کمالاتی است که دیگران از آن بی بهره اند، لذا مرحوم فیض کاشانی در بیان انگیزه های تکبر، اسباب آن در هفت چیز می داند که عبارتند از: «علم، عمل، نسب، زیبائی، قوت، مال، فزونی یاران و یاوران»،[2] که توضیحاتی را پس از نام بردن هر یک از این امور، ارائه می نماید.
مهمترین مسأله ای که آدمی باید بداند، این است که هیچکدام از این امور نمی تواند باعث بزرگی انسان شود؛ بلکه آحاد بشر باید تلاش کنند عناصر واقعی تشکیل دهندۀ شخصیت واقعی خود را که داشتن «عقیدۀ صحیح، اخلاق نیک، و اعمال صالح» می باشد را در خود شکل داده، و زمینۀ رشد، ترقی و تعالی روحی را، برای رسیدن به سعادت واقعی فراهم سازند. به همین جهت انسانها باید درک کنند که تکبّر و داشتن خوی استکباری، مفاسد فراوانی را به دنبال دارد. لذا باید برای آن چاره ای اندیشیده شود، چرا که توجه به هر یک از این مفاسد، این انگیزه را در انسان ایجاد می کند که از همه قوای خود برای ریشه کن نمودن این صفت خطرناک استفاده کند.
آثار و مفاسد تکبّر
این صفت بد اخلاقی که بسیاری از انسان ها را به هلاکت کشانده است، آثار و پیامدهای خطرناکی را در پی دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود؛ از جمله اینکه انسان متکبّر در بیشتر موارد به شرک و کفر آلوده می شود، زیرا تکبر حالتی را در آدمی به وجود می آورد که به انسان اجازه نمی دهد در برابر حق سر تسلیم فرود آورد. چون سبب می شود یک حجاب سنگین بر قلب آدمی عارض شود که او را از فهم و درک و دیدن چهرۀ حق محروم نماید، که کمترین آن الحاد و کفر است. لذا در روایت آمده است: «عَنْ أَبَانٍ عَنْ حُكَيْمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ أَدْنَى الْإِلْحَادِ فَقَالَ إِنَّ الْكِبْرَ أَدْنَاهُ؛ از امام صادق(ع) پرسيدم از كمترين درجه الحاد، در پاسخ فرمود: كمترين درجه آن، كبر است».[3]
یکی دیگر از پیامدها و آثار بد کِبر و انسان آلوده به آن، محروم شدن وی از علم و دانش واقعی است. زیرا چنین شخصی هیچگاه حاضر نمی شود در محضر حکمت و معرفت بزرگان قرار گیرد؛ چون خود را از برترینهای افراد روی زمین می داند. لذا در حدیثی که هشام بن حکم از امام کاظم(ع) نقل می نماید، حضرت در تبیین این موضوع می فرماید: «إنَّ الزَّرعَ يَنبُتُ فِي السَّهلِ ولا يَنبُتُ فِي الصَّفا، فَكَذلِكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ في قَلبِ المُتَواضِعِ ولا تَعمُرُ في قَلبِ المُتَكَبِّرِ الجَبّار لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّكَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْل؛ همانا زراعت، در زمینهای نرم و هموار مى رويد و روى تخته سنگ نمى رويد. حكمت نيز چنين است: در دل شخص فروتن رویش دارد و آباد مى شود، و در دل متكبّر جبّار(گردنفراز) آباد نمى شود؛ زيرا كه خداوند فروتنى را ابزار خرد و دانايى قرار داده و تكبّر را از ابزار نادانى».[4[
از جمله مفاسد تکبر آن است که روابط اجتماعی فرد آلوده به این رذیلۀ اخلاقی، در بدترین شکلی قرار می گیرد. چرا که مردم از اطراف او پراکنده، و از چنین شخصی متنفر می شوند. چه اینکه در کلام امیرالمؤمنین(ع) در این خصوص آمده است: «مَن تَكَبَّرَ علَى النّاسِ ذَلَّ؛ کسی که فخر فروشی کند ذلیل می شود».[5] همین وجود نورانی(ع) در بیانی دیگر فرموده اند: «ثَمَرَةُ الكِبرِ المَسَبَّةُ؛ میوه درخت تکبر بدگویی مردم است».[6] و همچنین می فرمایند: «لَیسَ لِلمُتَکَبِّر صَدیقٌ؛ برای انسان متکبر دوستی باقی نمی ماند».[7] و در سخنی دیگر از امیر بیان(ع) در این باره آمده است: «مَا اجْتُلِبَ الْمَقْتُ بِمِثْلِ الْكِبْرِ؛ چیزی مانند تکبر خشم مردم را بر نمی انگیزاند».[8[
تکبر ریشۀ بسیاری از گناهان
یکی از مهمترین مسائلی که انسان متکبر باید بداند این است که او با این صفت بد اخلاقی ضمن این که چیزی به دست نمی آورد، آنچه را که در اختیار داشته نیز از دست می دهد؛ به این بیان که بسیاری از امکانات مادّی و معنوی را با این صفت خطرناک از دست می دهد. لذا بسیار روشن و واضح است که تکبّر سرچشمه بسیاری از گناهان می باشد. زیرا افراد متکبر به خاطر همین برتری جویی هایی که دارند دیگران را تحقیر نموده، به آنان حرص می ورزند، به زبان فحاشی آلوده می شوند، حسادت می ورزند، نسبت به دیگران کینه و حقد پیدا می کنند، و در حقیقت خود را از بسیاری نعمتهای الهی محروم می سازند.
سخن پایانی
با توجه به مطالبی که در تبیین این رذیله اخلاقی طرح گردید، می بایست از نظر «علمی و عملی» با صفت بد تکبر مقابله نمود. بدین بیان که از نظر علمی اینکه انسان باید درک کند و بفهمد که هیچ چیز برای انسان باقی نمی ماند، لذا از این جهت دلیلی ندارد که خویشتن را نسبت به دیگران برتر ببیند؛ دیگر آن که بسیاری از انسان ها اسبابی که عامل متکبر شدن آدمی می شود را چه بسا بهتر و بیشتر از فرد متکبر داشته باشند، لکن ضمن این که تکبر نمی ورزند، بسیار فروتن نیز می باشند؛ به گونه ای که این تواضع در آنان روز افزون است. آنان کسانی هستند که به خاطر ثروت، قدرت، علم، زیبایی، حسب و نسب، و یاران خوبی که دارند، همواره از نعمتهای بی کران الهی تشکر نموده، و در برابر او تسلیم هستند.
انسان متکبر ضمن مبارزه علمی با پدیدۀ کبر باید در مقام عمل نیز از خود فروتنی نشان دهد، به این معنا که خویشتن را در گفتار و رفتار مؤدب ساخته، و با تمرین و ممارست خود را از این رذیلۀ اخلاقی و نفسانی نجات دهد، و به صفت مقابل آن یعنی «تواضع و فروتنی» آراسته شده، و زمینه کمال واقعی را در خود فراهم نماید.
--------------------------------------------------------------
(1). وأمّا الكبر الظاهر فأسبابه ثلاثة: سبب في المتكبر، و سبب في المتكبّر عليه، و سبب يتعلّق بغيرهما، أما السبب الّذي في المتكبّر فهو العجب، و الّذي يتعلّق بالمتكبّر عليه هو الحقد و الحسد، و الّذي يتعلّق بغيرهما هو الرّياء فتصير الأسباب بهذا الاعتبار أربعة: العجب و الحقد و الحسد و الرّياء؛ اما تكبّر ظاهرى سه عامل دارد: عاملى در متكبّر، عاملى در كسى كه بر او تكبّر مى شود، و عاملى كه به غير از آن دو مربوط است، اما عامل موجود در شخص متكبّر، خودپسندى است و عامل موجود در شخص متكبّر، خودپسندى است و عامل مربوط به شخص مورد تكبّر كينه و حسد است، و آنچه به غير آن دو مربوط مى شود رياكارى است و به اين اعتبار چهار عامل وجود خواهد داشت: خودپسندى، كينه، حسد، رياكارى». (فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجة البيضاء، ج6، ص245، قم، موسسه النشر الاسلامي، چ چهارم، 1417ق).
(2). همان، ج6، ص236. و همان، الحقائق - قرة العيون، ص91، تحقیق محسن عقیل، قم، موسسه دار الكتاب الاسلامي، چ دوم، 1423ق.
(3). كلينى، محمد بن يقوب، الكافي، ج2، ص309، ح1، تهران، دار الكتب الإسلامية، چ چهارم، 1407ق.
(4). ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، ص396، قم، جامعه مدرسين، چ دوم،1404ق. و مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج1، ص153، ح7، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چ دوم، 1403ق.
(5). کلینی، همان، ج8، ص19، ح4.
(6). تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم، ص327، ح28، قم، دار الكتاب الإسلامي، چ دوم، 1410ق.
(7). همان، ص557، ح14.
(8). همان، ص685، ح47.