چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ |۱۸ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 20, 2024
کد خبر: 449306
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۱
احسان

حوزه/ در مسير راه كنيزكى را ديديم كه كنارى نشسته و گريه مى كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، علّت گريه او را جويا شد؟ كنيز گفت: خانواده ام چهار درهم به من داد كه براى ايشان ...

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب «چهل داستان و چهل حديث» اثری از آقای عبدالله صالحی است که برای هر کدام از 14 معصوم در کتابی مستقل، به بیان داستان های گوناگون پرداخته است . آنچه در ذیل می خوانید روایتی داستان گونه از سیره رفتاری حضرت رسول صلی الله علیه و آله است .

* انجام سه کار مهم با 12 درهم

مردى حضور رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، آمد و چون متوجّه شد كه پيراهن حضرت كهنه و پاره مى باشد، مبلغ دوازده درهم به آن حضرت داد.

حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، به علىّ عليه السلام فرمود: اين درهم ها را بگير و پيراهنى مناسب براى من خريدارى نما.

علىّ عليه السلام مى فرمايد: پول ها را گرفتم و روانه بازار شدم و پيراهنى به دوازده درهم خريده و نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آوردم .

حضرت نگاهى به آن پيراهن انداخت و اظهار داشت: اگر اين پيراهن را عوض كنى و فروشنده پس بگيرد، بهتر است.

به همين جهت نزد فروشنده برگشتم و گفتم: رسول اللّه اين پيراهن را دوست نداشت؛ اگر ممكن است آن را پس بگير، فروشنده هم پيراهن را تحويل گرفت و پول ها را برگرداند و چون پول ها را خدمت آن حضرت آوردم، با يكديگر روانه بازار شديم تا پيراهنى مطابق ميل خود خريدارى نمايد.

در مسير راه كنيزكى را ديديم كه كنارى نشسته و گريه مى كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، علّت گريه او را جويا شد؟

كنيز گفت: خانواده ام چهار درهم به من داد كه براى ايشان چيزى خريدارى كنم؛ وليكن آن ها را گم كرده ام و جرأت برگشتن به منزل را ندارم .

در اين هنگام حضرت چهار درهم به كنيز داد و فرمود: به خانه ات برگرد.

سپس به بازار رفتيم و حضرت پيراهنى را به چهار درهم خريد و چون آن را پوشيد خدا را شكر نمود.

وقتى به سمت منزل مراجعت كرديم، در بين راه مرد برهنه اى را ديديم كه مى گفت: هر كس مرا بپوشاند، خداوند او را از لباس هاى بهشتى بپوشاند.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، پيراهن خريدارى شده را از بدن خود در آورد و به آن مرد برهنه پوشانيد، سپس به بازار برگشتيم و حضرت پيراهنى ديگر به همان مبلغ خريدارى كرد و پوشيد و شكر خدا را نمود، و چون به طرف منزل مراجعت كرديم، هنوز آن كنيزك در جاى خود نشسته بود.

حضرت رسول به او فرمود: چرا به منزلت نرفته اى؟

كنيز پاسخ داد: مى ترسم مرا كتك بزنند، حضرت فرمود: همراه من بيا تا به منزلتان برويم .

پس حركت كرديم و چون به منزل رسيديم ، پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله جلوى درب منزل ايستاد و اظهار داشت: ((السّلامُ عَلَيْكُمْ يا اءَهلَ الدّار))؛ كسى جواب نداد، حضرت دومرتبه سلام كرد و باز جوابى نشنيد.

و چون مرتبه سوّم سلام بر اهل منزل داد، از درون منزل جواب آمد: ((وَ عَلَيْكَ السّلامُ يا رَسُول اللّه و رحمة اللّه و بركاته ))؛ رسول خدا فرمود: چرا در مرحله اوّل و دوّم جواب سلام مرا نداديد؟

در پاسخ اظهار داشتند: چون سلام شما را شنيديم، دوست داشتيم كه صداى شما را بيشتر بشنويم.

پس از آن پيامبر خدا اظهار داشت: اين كنيز شما در آمدن به منزل قدرى تأخير داشته است، از شما مى خواهم او را شكنجه نكنيد.

اهل منزل گفتند: اى رسول خدا! به جهت قدوم مبارك شما او را آزاد كرديم .

امام علىّ عليه السلام افزود: چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، چنين ديد فرمود: شكر خدا را كه چه بركتى در اين دوازده درهم قرار داد كه دو برهنه پوشيده گشتند و يك بنده آزاد شد.

منبع: خصال شيخ صدوق : ص 490، ح 69، أ مالى صدوق : ص 197، ح 5، حلية الا برار: ج 1، ص 200، بحارالا نوار: ج 16، ص 214

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha