به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب «چهل داستان و چهل حدیث» اثری از آقای عبدالله صالحی است که برای هر کدام از ۱۴ معصوم در کتابی مستقل، به بیان داستان های گوناگون پرداخته که منتخبی از این داستان ها در شماره های گوناگون تقدیم علاقمندان می گردد.
* نتیجه خوشحال کردن سگ
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام در یکی از باغستان های شهر مدینه قدم می زد، که ناگاه چشمش به یک غلام سیاه چهره افتاد که نانی در دست دارد و یک لقمه خودش می خورد و یک لقمه هم به سگی که کنارش بود می داد تا آن که نان تمام شد.
حضرت با دیدن چنین صحنه ای ، به غلام خطاب کرد و فرمود: چرا نان را به سگ دادی و مقداری از آن را برای خود ذخیره نکردی ؟
غلام به حضرت پاسخ داد: زیرا چشم های من از چشم های ملتمسانه سگ خجالت کشید و من حیا کردم او این که من نان بخورم و آن سگ گرسنه بماند.
امام حسن علیه السلام فرمود: ارباب تو کیست ؟
پاسخ گفت : مولای من ابان بن عثمان است .
حضرت فرمود: این باغ مال چه کسی است ؟
غلام جواب داد: این باغ مال ارباب و مولایم می باشد.
پس از آن حضرت اظهار داشت : تو را به خدا سوگند می دهم که از جایت برنخیزی تا من باز گردم .
سپس حضرت حرکت نمود و به سمت ارباب غلام رفت ؛ و ضمن گفتگوهایی با ابان بن عثمان، غلام و همچنین باغ را از او خریداری نمود؛ و سپس به جانب غلام بازگشت و به او فرمود: ای غلام ! من تو را از مولایت خریدم .
پس ناگاه غلام از جای خود برخاست و محترمانه ایستاد.
سپس حضرت در ادامه سخنان خود اظهار نمود: این باغ را هم خریداری کردم ؛ و هم اکنون تو را در راه خداوند متعال آزاد نموده ؛ و این باغ را نیز به تو بخشیدم.
منبع: تاریخ ابن عساکر ترجمة الامام الحسن علیه السلام : ص ۱۴۸، ح ۲۴۹، احقاق الحقّ: ج ۱۱، ص ۱۴۶
نظر شما