به گزارش خبرگزاری «حوزه»، مرحوم كليني«رحمتاللهعلیه» در جلد دوم اصول كافي روايتي را نقل کرده است که نزد اهل دل بسیار اهمیّت دارد. در بخشی از آن روایت، بیان شده است که مستحبات، انسان را به مقام قرب الهي میرساند؛ از این جهت به آن حدیث «قرب نوافل» میگویند. این حدیث، حدیث قدسی است و در منابع حدیثی شیعه و سنّی نقل شده است[1]و چنان مشهور است که برخی آن را متواتر میدانند.
در این حدیث نورانی میخوانیم: ابانبن تغلب از امام باقر«سلاماللهعلیه» نقل میکند که فرمود: در معراج، پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از خداوند سؤال كرد: پروردگارا! منزلت مؤمن در نزد تو چگونه است؟ خداوند متعال در پاسخ فرمود: «يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»[2]
هركه به دوستى از من اهانت كند، آشكارا به جنگ من آمده و من بهيارى دوستانم از هر چيز شتابانترم. من در هر کاری که انجام دهم، آن اندازه تردید ندارم که دربارۀ وفات مؤمن تردید دارم، او از مرگ بدش آید و من ناراحت کردن او را خوش ندارم و به راستی برخی از بندگان مؤمن هستند که جز توانگری، آنان را اصلاح نکند (و حالشان را نیکو نسازد) و اگر به حال دیگری او را درآورم نابود و هلاک میشود و برخی از بندگان مؤمن هستند که جز نداری و فقر، آنان را اصلاح نکند و اگر او را به حال دیگری برگردانم هر آینه هلاک میشود. و هيچيك از بندگانم به من تقرّب نجويد با عملى كه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب كردهام، و بهدرستى كه بهوسيلۀ مستحبّات بهمن تقرّب جويد تا آنجا كه من دوستش دارم، و چون دوستش دارم آنگاه گوش او شوم كه بدان بشنود، و چشمش شوم كه بدان ببيند، و زبانش گردم كه بدان بگويد، و دستش شوم كه بدان برگيرد، اگر من را بخواند، اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند به او بدهم.
این روایت، حاوی چند فراز مهم و پرمحتواست. در این جلسه، به شرح فراز اوّل یا جملۀ اوّل روایت میپردازیم که میفرماید: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي»؛ هر كه به دوستى از من اهانت كند، آشكارا به جنگ من آمده و من بهيارى دوستانم از هر چيز شتابانترم.
این فراز از روایت، مربوط به اهانت به مؤمن است. قرآن کریم، افراد رباخوار را در حال جنگ با خداوند میداند: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[3]؛ امّا از نظر روایات، کسی که به دیگران توهین کند نیز با خدا میجنگد.
ناسزا گفتن، غیبت، تهمت، شكستن دل، زخمزبان، آبروریزی، تحقیر، سرزنش و بالأخره هر گفتار یا رفتاری که دیگران را سرافكنده و خجالتزده کند، از مصادیق اهانت است. طبق این حدیث، اهانت به مؤمن، دشمنی و جنگ با خداست و خداوند تعالی میفرماید: من از کسی که به او اهانت شده، دفاع و او را یاری میکنم.
این قبیل گناهان، ظلم و حقّالنّاس است. خداوند متعال به عزّت و جلال خودش قسم خورده است که از هرچه بگذرد، از حقّ مردم و از ظلم به مردم نمیگذرد: «وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يَجُوزُنِي ظُلْمُ ظَالِمٍ»[4].
باید توجه شود که حقّالنّاس، فقط دزدیدن و اتلاف مال مردم نیست، بلکه بردن آبروی مردم نیز حقّالنّاس است؛ بلکه حقّالنّاس آبرویی، شدیدتر و زیانبارتر از حقّالنّاس مالی است. چراکه مردم مال و جاه را برای آبرو میخواهند و اگر آبرو نباشد، مال و ثروت چه فایدهای دارد؟
پس مواظبت نسبت به حقّالنّاس آبرویی لازم و ضروری است. یکی از مواقف قیامت، موقف حقّالنّاس است که در آن، خداوند سبحان از حقّ مردم سؤال میکند. امام صادق«سلاماللهعلیه» دربارۀ آيۀ «إِنَ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[5]میفرمايند: آن كمينگاه پلى است بر روى صراط كه هر كس حقّى از مردم بر عهده دارد، نمىتواند از آن عبور كند: «قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا يَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ»[6]
صرفنظر از اینکه اهانت به دیگران، ظلم و حقّالنّاس است، طبق روایت قرب نوافل: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَة»، جنگ با خداست. منظور از کلمۀ «ولی» در این حدیث، شیعه است. یعنی هرکس به یک شیعه، اهانت کند، به جنگ با خدا رفته است. در روایت دیگری از همین باب در اصول کافی، از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نقل شده است که فرمودند: پروردگار عالم مرا به معراج برد و در معراج، «مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ» به من وحی کرد. یعنی وقتی که همۀ حجابها و پردهها، اعم از حجابهای ظلماني و حجابهای نوراني، کنار رفته و فقط حجاب «امکان و وجوب» مانده است، حجابی که معنا ندارد کنار برود، در این حالت به پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» وحی شده است. این همان حالت است که قرآن کریم میفرماید: «ثُمَ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى».[7]يعني پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در معراج به مقام قرب رسيدند، به اندازهاي كه ديگر فاصلهای بين ایشان و خداوند نبود، الا حجاب امكاني، زیرا خدا واجب الوجود و ایشان ممكن الوجود و همین فاصله باقی مانده بود.
همچنین میفرمایند: «شَافَهَنِي إِلَى»، رودررو و بدون واسطه وحی شده است. آن حضرت به مقامی رسيدهاند كه به غير از خدا چیزی نمی بینند و چیزی نمیدانند. از نظر دل خداوند را یافتهاند، نظير یک انسان تشنه كه آب بخورد و سيراب شود و سیراب شدن را بیابد، نه تنها بداند، بلکه بیابد.
در این حالات به ایشان وحی شده است که: «يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَذَلَّ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَنْ حَارَبَنِي حَارَبْتُهُ»[8]؛ اى محمد، هر كس يكى از دوستان مرا خوار و ذلیل کند، او خود را براى جنگ با من آماده كرده است و هر كس با من بجنگد، من با او مىجنگم.
سپس پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: به خداوند عرض کردم: خدایا این «ولیّ» تو کیست كه مىگويى من به خاطر او مىجنگم؟ خداوند سبحان فرمود: «ذَاكَ مَنْ أَخَذْتُ مِيثَاقَهُ لَكَ وَ لِوَصِيِّكَ وَ لِذُرِّيَّتِكُمَا بِالْوَلَايَةِ»[9]؛ او آن كسى است كه من براى ولایت تو و ولایت وصيّ تو و فرزندان شما دو نفر، از او پيمان گرفتهام.
بنابراین منظور از «ولی» در این روایت، ائمۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» یا اولیاء الله یا حتی شیعیان متقی و مؤمنان واقعی نیستند، بلکه منظور کسی است که از نظر عقیده، شیعه باشد.
بر این اساس، اگر کسی یکی از شیعیان عادی را بیازارد یا او را ذلیل کند یا به وی اهانتی بکند، گناهش به اندازهاي بزرگ است که گویا مهيّاي جنگ با خداوند شده است. خداوند هم میفرماید: من با چنین کسی میجنگم.
همین مقدار که شخصی عقیده به تشیّع داشته باشد، حتی اگر اعمال او متناسب با تعالیم تشیّع نباشد، کافی است که اهانت با او جنگ با خداوند باشد، چه رسد به اهانت به افراد متقی و شیعیان و مؤمنانی که اعمال صالح دارند و واقعاً پیرو ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» هستند.
اساساً حرمت مؤمن، طبق روایات، از حرمت کعبه و از حرمت ملک مقرّب بالاتر است:
«الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ»[10]
«وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ»[11]
همه باید مواظب گفتار و کردارشان باشند که در آن جسارت و توهین به دیگران نباشد، کسی را خوار و ذلیل نکنند، آبروریزی نکنند، شخصیت دیگران را نکوبند، زخم زبان نزنند، سرزنش نکنند، از غیبت، تهمت و شایعه خودداری کنند که همۀ این گناهان، مصادیق اهانت و ذلیل کردن است و مثل جنگ با خداست.
بیشتر این گناهان و اهانتها نیز به واسطۀ زبان رخ میدهد، از این جهت همه باید مواظب و مراقب زبان خود باشند. مردی نزد پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» آمد و گفت: يا رسول الله! مرا نصيحت کنید. فرمودند: «احْفَظْ لِسَانَكَ»؛ مواظب زبانت باش! دو مرتبه گفت: من را نصیحت کنید. پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» باز فرمودند: مواظب زبانت باش! برای مرتبۀ سوّم گفت: مرا نصیحت کنید و باز هم همان جواب را شنید: مواظب زبانت باش! سپس پیامبر به او فرمودند: «هَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِي النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ»[12]؛ بیشتر کسانی که به جهنّم میروند، به واسطۀ زبانشان جهنّمی میشوند.
گاهي حضرت امام«قدّسسرّه» در درس اخلاق ميفرمودند: کسی که به دیگران اهانت کند، ولايتش قطع ميشود. معناي این سخن آن است که دست عنايت خداوند از روي سرش برداشته ميشود؛ و واي به كسي كه يك لحظه دست عنايت خدا از روي سرش برداشته شود. معناي دیگرش هم اين است كه دست عنایت اهلبيت«سلاماللهعلیهم» از روی سر او میرود و در قیامت نمیتواند به دنبال امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، زير لواي حمد برود.
این مطلب در روایات نیز بیان شده است. امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند: هركس بر ضرر یک مؤمن حرفی بزند و قصدش آبروریزی و افشای عيب او باشد و بخواهد او از چشم مردم بيفتد، خداوند او را از ولايت خود به ولايت شيطان میراند و شيطان هم او را نمىپذيرد: «مَنْ رَوَي عَلَي مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَي وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ»[13].
امام صادق«سلاماللهعليه» در روايتی از قول پيامبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» میفرمايند: لغزشهاى مؤمنان را دنبال نكنيد. هر كه بهدنبال لغزش مؤمنى باشد، خداوند تمام لغزشهاى او را دنبال خواهد كرد و او را حتي در ميان خانهاش رسوا مىسازد: «لَا تَطْلُبُوا عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ أَخِيهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ يَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ»[14]
بردن آبروی مردم، غيبت، تهمت، شايعه، زخم زبان و سرزنش، در تعالیم دینی بسیار نکوهش شده و چنین عواقب ناگواری نیز دارد. وای به حال كسي که به دیگران زخم زبان بزند، کسي را مسخره كند، غيبت كند، آبروي اشخاص را بريزد و به اين طرف و آن طرف بزند تا يك نقطۀ ضعف از مردم پيدا كند و آن را به دیگران بگوید.
این گناهان خيلي بزرگ است و همانطور که گفتم، کیفر آن هم در دنیا و آخرت، سخت و سنگین است. جنگ انسان با خدا و جنگ خدا با انسان، عقوبت کمی نیست. همچنین تصوّر اینکه دست عنایت خداوند و اهل بیت«سلاماللهعلیهم» از سر انسان برداشته شود و در قیامت، او را به زیر لواي حمد راه ندهند، کافی است که مواظب باشد آبروي دیگران را نریزد، غيبت نكند، گناه و عیب کسی را فاش نکند و بالأخره، حتی به همسرش یا فرزندش زخم زبان نزند.
گاهی یک زخم زبان، مثل آتش زغال در کف دست، دل انسان را میسوزاند. حتی دیده شده است که زخم زبان یا تحقیر فرزند، او را در اثر لجاجت با پدرش، منحرف و بیدین میکند. یک تندی بیجا با دختر، دلش را میسوزاند و کم کم او را به انحراف اخلاقی میکشاند.
باید از خداوند متعال بخواهیم توفیق عنایت کند که ما دچار این گناهان بزرگ نشویم. بدون توفيق خداوند و بدون فضل و رحمت الهی، هيچ کس نمیتواند متقی یا مهذّب گردد. قرآن کریم میفرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ»[15]؛ توفيق ميخواهد، فضل و رحمت خدا را ميخواهد تا انسان بتواند قدمي جلو برود و به مقامهای معنوی برسد. معلم اخلاق انسان واقعاً خداست و او بايد این توفیقات را عنايت كند. البته خود انسان نیز لازم است علاوه بر تلاش، دعا کند و از خوا با جدیّت و با تضرّع و زاری بخواهد. يك دعا نزد پيغمبر اكرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بسیار اهمیّت داشته و ذكر ايشان بوده است. این دعا را همیشه، بهخصوص در مظان استجابت دعا میخواندهاند: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً»[16].
تقاضا دارم این دعا را زیاد بخوانيد و علاوه بر خودتان، به یاد خانواده، دوستان و اطرافیان هم باشید و دعا را برای همه با ضمیر جمع بخوانید: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِا إِلَى انفُسِنا طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً». به فارسی هم بگویید: خدایا! یک لحظه، به اندازۀ یک چشم بر هم زدن، ما را به خودمان واگذار نکن.
همچنین باید تلاش و دعا کنیم که دست عنايت امام زمان«ارواحنافداه» نیز از سر ما برداشته نشود. بهخصوص طلبهها و روحانیّون، بدون نظر لطف و عنایت آن حضرت نمیتوانند به جایی برسند. به تجربه اثبات شده است که شخصی طلبه بوده، همیشه مفاتيح زير بغل داشته، در درس عرفان شرکت میکرده، امّا ناگهان سقوط میکند، با ظاهر غیر شرعی و غیر موجّه، زير پرچم ظلم و زیر پرچم کفر دیده میشود و برای دشمنان تشیّع جاسوسی میکند. کم کم عليه اسلام و تشيّع سخنراني ميكند. اگر دست عنایت خداوند متعال و دست عنایت امام زمان«ارواحنافداه» روی سر کسی نباشد، با یک جرقۀ انحرافی، به خودش و دینش آتش میزند.
همه باید مواظب باشند، مخصوصاً زمان حاضر که زمان عجيبي است، زمان شبهههای رنگارنگ است و همه در معرض خطر هستند، لازم است همه توجه داشته باشند و دست عنایت خدا و اهل بیت«سلاماللهعلیهم» را روی سر خود نگاه دارند تا حفظ شوند. اهانت، ناسزاگویی، تحقیر، غیبت، تهمت، شایعه، سرزنش، زخم زبان و گناهانی از این دست، باعث میشود این دست عنایت از سر انسان برداشته شود. الان بسیاری از روزنامهها و سایتها، محلّی برای انتشار مطالب اهانتآمیز، دروغ، بدگویی و اتهامهای ناروا شده است. خيلي از مجالس، مجالس متناسب با تشیّع نیست، بلکه محفلی برای تهمت، غيبت و شايعهپراکنی شده و در مجالس و جلسات اشاعۀ فحشا هست.
بعضی افراد هم که خودشان اهل دروغ، غیبت، تهمت و بدگویی نیستند، وقتی به همدیگر میرسند، به جای یاد خدا، از هم میپرسند: چه خبر؟ دیگری نیز در پاسخ، اهانتها، دروغها و اتهاماتی که در رسانهها، سایتها و روزنامهها دیده و هیچ مدرکی ندارد را بازگو میکند. بعد هم توجیه میکند که ما باید سياست بدانيم و باید دیگران را از اخبار سیاسی آگاه کنیم. یعنی غیبت، تهمت و شایعه پراکنی را به عنوان فعالیّت سیاسی، بر خودش واجب میداند. بیش از نود درصد این حرفها که بین مردم ردّ بدل میشود نیز غیبت نیست، تهمت است. وقتی بررسی کنیم میبینیم که واقعیّت ندارد، یک کلاغ، چهل کلاغ است، امّا برخی بدون توجه به اثرات مخرّب آن، با یک جمله، ناگهان آبروی اشخاص موجّه یا حتی آبروی یک طائفه را میبرند. متأسفانه در بین طلبهها نیز این گناهان، به عنوان سیاست، رایج شده و کسی توجه به خطرات بزرگ آن ندارد.
این قبیل گناهها دست عنايت خداوند و نظر لطف امام زمان«ارواحنافداه» را از جامعه میبرد. افراد مبتلا به این گناهان نیز خواهناخواه گمراه و منحرف میشوند. خيال هم نكنيد كه خداوند يا اهلبيت«سلاماللهعلیهم» آنها را گمراه میکنند، نخیر، همین مقدار که دست هدایت و عنایت خداوند از سر آنها برداشته شود، گمراه خواهند شد. چند آیه از قرآن کریم با عباراتی مشابه، می فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ»[17]؛ خداوند متعال هرکه را بخواهد گمراه میگذارد و هرکه را بخواهد، هدایت میکند. مرحوم طبرسي«رحمتاللهعلیه»، صاحب مجمعالبیان ميگويد: معنای این قبیل آیات، اين نيست كه خداوند به اجبار بعضی افراد را گمراه میسازد، بلکه دست عنايتش را برمیدارد و آن اشخاص رها میشوند و چارهای جز گمراهی ندارند. ایشان در این زمینه یک مثال میزند و میفرماید: اگر کسی یک سنگ را در بالاي كوه گرفته باشد، برای سقوط آن لازم نیست حرکتی انجام دهد یا سنگ را به سمت پایین کوه پرتاب نماید، بلکه اگر آن سنگ را رها کند، خودبخود به سوی پایین پرتاب شده و ذره ذره ميگردد.[18]
زمینۀ این رهاسازی که منجر به انحراف میشود را خود انسان فراهم میکند. گاهي انسان با بیان یک جمله که حاوی توهین یا آبروریزی است، شخصیّت دیگران را میکوبد. تحقیر و کوبیدن شخصیّت دیگران، «ذنب لايغفر- گناه نابخشودنی» است. یعنی توفیق توبه را از انسان سلب میکند و خطرناک است. مخصوصاً طلبهها، اساتید و افراد تأثیرگذار باید مراقب گفتارشان باشند. اگر در ضمن سخنرانی مطلبی توهینآمیز بیان شود و آبروی شخص یا اشخاصی را لکهدار کند، اصلاح و جبران آن بسیار مشكل و در سر حدّ محال است و رشتۀ ولایت یا رشتۀ ارتباط او را با خداوند و اهل بیت«سلاماللهعلیهم» قطع میکند.
کیفر دیگری که این قبیل گناهان در دنیا دارد، این است که حال معنوی و نشاط روحی را از انسان میگیرد. توفیق دعا و مناجات با خداوند را از وی سلب میکند و به اصطلاح، حالت قبض به انسان میدهد. گاهی انسان میبیند که توفیق نماز شب یا توفیق خدمت به خلق خدا را ندارد. گويا در زمین ميخكوب شده و کاری از دستش بر نمیآید. عرفا به این حالت، «حالت قبض» میگویند. در مقابل، گاهی انسان نشاط روحی و معنوی دارد، حال دعا و حال نیایش دارد و توفیقهای والایی بهدست میآورد. اهل دل به این حالت، «حالت بسط» میگویند.
این حالات را خداوند به انسان میدهد، امّا مثل هدایت و گمراهی، مقدّمات و زمینهسازی آن بهدست خود انسان است. مداومت بر نماز شب، حال معنوی و بهخصوص حضور قلب در نماز را خدا باید بدهد، امّا زمینه سازی و مقدمهاش این است که انسان از گناه اجتناب ورزد، به کسی توهین نکند و دل کسی را نشکند.
مردی آمد خدمت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و عرض کرد: ای امیر مؤمنان، من از نماز شب محروم شدهام. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به او فرمودند: «أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُكَ»[19]؛ تو مردی هستی که گناهانت تو را به بند کشیده است.
بزرگان اخلاق و عرفان همواره تأکید کردهاند که اگر كسي بخواهد در معنویّت به مقامی برسد، با جسارتكردن و اهانت، نمیشود. حتي مدعي هستند که ما سراغ نداريم كسي زبانش تحت کنترل نباشد و مبتلا به گناهان زبانی باشد، امّا اهل نماز شب و اهل ذکر و اهل دل و اهل سوز و گداز و اهل حضور قلب هم باشد. این دو با هم جمع نميشود. زبان انسان باید کنترل شود تا خداوند توفیق درک حالات معنوی را به او بدهد. كسي که زبانش رها شده و دست خودش نیست، کسی که غيبت میكند، تهمت میزند و شايعهپراكني میكند و از توهين و بدگویی، خودداری نمیکند، چنین کسی قطعا نمیتواند توفیق نماز شب، توفیق حضور قلب، توفیق مناجات و نیایش و توفیق خدمت خالصانه به خلق خدا را بهدست بیاورد. البته ممکن است به ظاهر موفق به خواندن نماز شب شود، امّا آن نماز شب روح ندارد، حال ندارد، سوز و گداز ندارد و بالأخره ارتباط عاطفی با خدا ندارد. این نماز کجا و آنكه يك الله اكبرش حجابهای نوراني را بشكافد، کجا؟
[1]. الکافی، ج 2، ص 352؛ صحیح البخاری، ج۷، ص۱۹۰؛ المعجم الاوسط طبرانی، ج۹، ص۱۳۹.
[2]. الکافی، ج 2، ص 352.
[3]. البقره، 279: «و اگر [چنين] نكرديد، بدانيد به جنگ با خدا و فرستاده وى، برخاستهايد.»
[4]. الکافي، ج 2، ص 443.
[5]. الفجر، 14: «زيرا پروردگار تو سخت در كمين است.»
[6] . الكافي، ج2، ص331.
[7]. نجم، 8-9: «سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا [فاصلهاش] به قدرِ [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد.»
[8]. الکافی، ج 2، ص 353.
[9]. همان.
[10]. الخصال، ج 1، ص 27.
[11]. مشکاة الانوار، ص 78.
[12]. الكافي، ج2، ص 113.
[13]. الكافى، ج 2، ص 358.
[14] . الكافي، ج2، ص355.
[15]. النور، 21: «و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما پاك نمىشد، ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مىگرداند.»
[16]. تفسیر القمی، ج 2، ص 75.
[17] . فاطر، 8: «خداست كه هر كه را بخواهد گمراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند.»
[18]. ر.ک: مجمعالبیان، ج 1، ص 166.
[19]. الكافي، ج3، ص 442