به گزارش خبرگزاری«حوزه»، استاد سید علی اکبر پرورش، یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در کنار حضرات آیات، بهشتی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و دیگر بزرگان بود که فعالیت های سیاسی بسیاری در زمان انقلاب داشته است. مرتضی نجفی قدسی خاطراتی از این شخصیت انقلابی را در قالب کتاب «خاطراتی از استاد پرورش» به رشته تحریر درآورده که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقمندان خواهد شد.
* در فضائل یاسین
يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم؛
يس. سوگند به قرآن حكيم كه تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستى، بر راهى راست (قرار دارى).
در فضیلت سورۀ مبارکه «یاسین» روایات زیادی وارد شده است. به حقیقت باید گفت: یکی از رموز موفقیت بسیاری از بزرگان اهل معرفت، انس دائمی آنها با قرآن کریم و مخصوصاً سورة یاسین بوده است.
این سوره که قلب قرآن نام گرفته است، مخزن اسرار الهی است و چه بسا اسم اعظم الهی نیز در همین سوره باشد. برای چگونگی تلاوت و قرائت آن نیز ختومات متعددی نقل گردیده است که از حوصلة این مقال خارج است.
یکی از کتابهای ارزشمندی که در سالهای اخیر و با حمایت معنوی علامه محمد رضا حکیمی (حفظه الله) توسط جناب حجت الاسلام و المسلمین عبداللهیان تحت عنوان «قلب قرآن» در این رابطه انتشار یافت و در مدت زمانی کوتاه به چاپ دهم رسید، بسیار جالب و خواندنی است.
اما از باب تیّمن و تبرک به دو حدیث در این رابطه اشاره می کنم و سپس به نقل خاطراتی از استاد پرورش در این زمینه می پردازم. پیامبر اکرم اسلام(ص) در تأکید بر قرائت سورة یاسین فرمودند:
لَوَدِدتُ أنَّها في قَلبِ كُلِ إنسانٍ مِن امَّتي؛ دوست دارم كه سورة «ياسين» در قلب هر فردى از امّتم باشد.
حضرت امام صادق(ع) نیز فرمودهاند:
إنَّ لِكُلِّ شَيءٍ قَلباً، وإنَّ قَلبَ القُرآنِ «يس»؛ هر چيزى، قلبى دارد و قلب قرآن، «ياسين» است.
از آنجا که قلب در وجود انسان نقش حیاتی دارد و مرکزیتی برای ادامة حیات و بقای اعضا و جوارح به شمار میرود، سورة یاسین نیز که قلب قرآن نام گرفته است، چنین نقش حیاتی و مرکزی دارد و به حقیقت عصارة تمام قرآن کریم است.
محوریترین آیه در این سوره این آیة شریفه است:
سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيم؛ سلامى كه سخن پروردگار مهربان است.
در اقوال مختلفی آمده است که در هنگام تلاوت سورة یاسین، به این آیه که رسیدید آن را یکصد مرتبه، و در جای دیگر فرمودهاند: سی و چهار مرتبه، یا چهارده مرتبه، و یا دستکم هفت مرتبه تکرار کنید.
به هر حال در این اذکار و آیات، حقایقی است که ان شاء الله با انس با قرآن و با طهارت روحی و جسمی، برای انسان روشن خواهد شد؛ چنانکه از مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی در توصیف تلاوت فجری و سحرگاهی نقل شده است که فرموده بودند: «من مدتی در فکر معنای آیة شریفة «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً» بودم، اینکه قرآن فجر هنگام، دیدنی است و مشهود میشود یعنی چه؟!
تا اینکه مدتی به مداومت در تلاوت سحرگاهان و هنگام فجر پرداختم. آنگاه دیدم هرچه از آیات قرآن میخوانم، آنها را به عینه مشاهده میکنم. یعنی مقام شهودی برای ایشان حاصل میشده است.
خاطرهای که میخواستم نقل کنم این بود که روزی در معیت استاد پرورش به دیدار حضرت علامه محمدرضا حکیمی (دامت برکاته) رفتیم. اولاً این دو بزرگوار از دیر زمان با یکدیگر انس و آشنایی و علاقة متقابل داشتند و دیدار این دو مرد الهی واقعاً دیدنی بود.
از جمله مطالبی که در آن ملاقات مطرح شد، بحث سورة «یاسین» بود. به همین مناسبت استاد پرورش نیز خاطرهای از گره گشاییهای «یاسین» را بیان داشتند.
استاد پرورش اظهار داشتند: در زمانی که بنده نایب رئیس مجلس شورای اسلامی بودم، شبی استاد شهید مرتضی مطهری(ره) را در خواب دیدم. ایشان یکی از بانوان نمایندة مجلس را به بنده نشان دادند و فرمودند: آقای پرورش، شما مشکل این خانم را رسیدگی و حل کنید.
ایشان میگفتند: من در همان حال که جناب آقای مطهری این را به بنده فرمودند، احساس کردم امر سنگینی است و گاهی میخواهم منصرف شوم. اما شهید مطهری(ره) مانند تکیهگاهی با دستشان پشت مرا گرفتهاند تا مبادا من عقب نشینی کنم.
فردای آن روز آن نمایندة مجلس را خواستم و عرض کردم: خانم شما چه مشکلی دارید؟! من آماده خدمتگزاری هستم، اگر کاری از دست من بر میآید بفرمایید تا انجام دهم.
این خانم پرسید: چطور؟! شما بر چه اساسی این صحبت را می فرمایید؟ من عرض کردم: استاد شهید مطهری (رضوان الله علیه) را دیشب در خواب دیدم. ایشان به بنده توصیه فرمودند تا مشکل شما را حل کنم.
تا این سخن را گفتم، آن خانم به گریه افتاد و گریهای طولانی کرد، به طوری که من به او گفتم: خانم شما بفرمایید بیرون بعد از اینکه حالتان آرام شد و توانستید صحبت بفرمایید، تشریف بیاورید.
این خانم رفت بیرون و پس از مدتی که گریه کرد، مجدداً آمد و گفت: حقیقت این است که من مدتی است با شوهرم اختلاف داریم و این اختلافات عمیق شده است و گاهی قهر میکنیم و پس از چندی آشتی میکنیم و دوباره همین وضع ادامه پیدا میکند و خلاصه من دیگر خسته شدهام و نمیدانم چهکار کنم!
تا اینکه به ذهنم آمد به قم بروم و ضمن زیارت حضرت معصومه(س)، سورة یاسینی کنار مزار شهید مطهری بخوانم، بلکه روح ایشان مرا مدد فرماید و به برکت سورة یاسین مشکل من حل شود. این کار را همین دیشب انجام دادم و سورة یاسین را بر سر مزار ایشان در حرم مطهر قرائت کردم و عجیب آنکه همین دیشب استاد شهید مطهری به خواب شما آمدهاند و از حضرتعالی تقاضا کردهاند مشکل مرا حل نمایید!
استاد پرورش فرمودند: من به توصیة شهید مطهری، خیلی تلاش کردم که مشکل این خانم و آقا را حل کنم. البته از این کارها زیاد کرده بودم، ولی این یکی واقعاً صعب و مشکل بود. بارها آقا را خواستم و صحبت کردم، خانم را جداگانه. و گاهی با هم دعوتشان کردم و خلاصه خیلی تلاش کردم. کمکم داشتم ناامید میشدم. گاهی هم میخواستم از این کار منصرف شوم، امّا به یاد خواب استاد شهید مطهری میافتادم که با دستشان پشت مرا محکم گرفته بودند تا من عقب نشینی نکنم.
به هر حال مذاکرات را ادامه دادم تا به لطف الهی مسائل بین این خانم و آقا مرتفع شد و آشتی واقعی کردند و اکنون سالها است که با خوبی و خوشی زندگی میکنند.
پس از نقل این خاطره، استاد علامه محمدرضا حکیمی، در حضور استاد پرورش به بنده رو کردند و فرمودند: به جناب آقای عبداللهیان بفرمایید که این خاطره استاد را نیز در کتابشان بیاورند. خاطرهای ارزنده و درسآموز است. بنده نیز همین کار را کردم و الحمد لله این کتاب نیز با اقبال آحاد جامعه روبهرو شده است.
شکرالله مساعیهم!
* ارزش و اهميت معلمي
وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور؛
و از آن خداست هر چه در آسمانها و زمين است و كارها بدو بازگردانيده شود.
در سال 1362 بعد از آنكه ديپلم متوسطه را گرفتم، در ترديد بودم كه بعد از اتمام تحصيلات دبيرستاني چه راهي را انتخاب كنم؟ آيا براي ادامة تحصيل به دانشگاه بروم؟ آيا براي تحصيل علوم ديني و قرآني به حوزة علميه بروم؟ يا با توجه به شرايط جنگي كشور همانند بسياري از جوانان، فعلاً به جبهه بروم؟
اينها در آن زمان افكار بنده بود و تصميمگيري برايم مشكل شده بود. تا اينكه بالاخره برای مشورت با استادم، جناب آقاي پرورش که در آن زمان وزیر آموزش و پرورش بود به تهران آمدم و به وزارتخانه رفتم.
با اينكه قرار قبلي نداشتيم، به گرمي از بنده استقبال كردند و فرمودند: خوب چهكار داري؟ عرض كردم: در بين سه راه ماندهام و نميدانم كداميك را انتخاب كنم. خواهشمندم شما بنده را راهنمايي فرمایيد.
پاسخ ايشان برایم بسيار رهگشا و جالب بود. ايشان یک مطلب كليدي و اساسي را برایم بیان فرمودند تا براي هميشه در تصميمگيريها از آن استفاده كنم.
فرمودند: شما در انتخاب مسير، هميشه آن راهي را انتخاب كنيد كه از آن راه زودتر به خدا ميرسيد؛ چون هدف تقرب به پروردگار است. بنابراين، هر كاري كه شما را به خدا نزديكتر ميكند آن را انتخاب كنيد.
با اين بيان در آن مقطع تكليف من روشن شد كه بايد به جبهه بروم، وليكن در اين هنگام بنده از ايشان سؤال كردم که آيا شما خودتان نيز به همين طريق عمل كردهايد؟!
سؤال بنده كلي بود، ولي ايشان تصور كردند من مقام وزارت را ميگويم. از این رو بلافاصله با قوت فرمودند خير، بنده وزارت را انتخاب نكردم، انتخاب بنده از ابتدا معلمي بود. وزارت را بزرگاني مانند شهيد باهنر، شهيد رجايي و ديگران به بنده تكليف كردند.
من حقيقتاً معلمي را شغل انبيا ميدانم و عشق من از اول معلمي بوده است و همين الآن هم اگر بنده را مخير بگذارند كه بروم در نقطهای دوردست، مانند «ابرقو» معلم باشم و يا وزير آموزش وپرورش باشم، به والله خدا شاهد است سر سوزني وزارت را بر درس دادن در ابرقو ترجيح نميدهم!
اين بيان استاد بسيار حائز اهميت است. از طرفي اهميت معلمي و ارزش تعليم وتربيت را ميرساند و از طرفي عدم تعلق ايشان به پستها و مناصب، از قبيل وزارت و وكالت و امثال اینها را. اگر هم مسئوليتي را عهدهدار هستند، صرفاً از باب اداي وظيفه و خدمت به مردم است.
استاد پرورش معلمي را طبق فرمودة حضرت امام خميني(ره) حقيقتاً شغل انبيا ميدانستند و معتقد بودند همان طور كه انبيا رسالت تزكية نفوس و تعليم كتاب و حكمت را عهدهدار هستند، معلمان نيز چنين وظيفهاي دارند و بايد همراه با تعليم و تعلم در جهت تزكيه نیز گام بردارند.
ايشان به حق، رسالت معلمي را به نحو احسن اجرا كردند و طيف وسيعي از جوانان مهذّب و انقلابي را در طول حداقل چهار دهه پرورش دادند. كلاس درس ايشان منحصر به مدرسه نبود. آوازة بيان و مباحث علمي و عقيدتي ايشان نه تنها در اصفهان، بلكه از ديرباز در سطح كشور حداقل در بين نخبگان فكري و پيشتازان انقلاب اسلامي مطرح بوده است.
از این رو شخصيتهايي همانند علامه طباطبايي، شهيد آيتالله مطهري، شهيد آيتالله بهشتي، علامه محمد تقي جعفري، شهيد مفتح و ديگران به استاد پرورش نگرشي از منظر فضل و دانش داشتند و مكاتبات و مراودات علمي ايشان با نامبردگان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و اوايل نهضت از اين موضوع حکایت میکند.
به هر حال استاد پرورش معلمي دانشمند بود كه در تربيت و تهذيب جوانان نقش به سزايي ايفا كرد و هرگاه مجلسي از سخنراني ايشان اعلام ميشد، صدها جوان شيفتة معارف ناب قرآني گرد شمع وجود او حلقه ميزدند و عاشقانه از خرمن دانش و عرفان او بهرهمند ميشدند.
اين نكته را نيز اضافه كنم كه استاد پرورش هر انساني را يك فرد نميديد، بلكه يك جهان ميديد؛ چرا كه قرآن كريم ميفرمايد:
وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً؛ و هركس به انسانی حيات بخشد، همچون كسى است كه به همة مردم حيات بخشيده باشد.
بر اساس همين تفكر، استاد پرورش معتقد بود يك معلم هنگامي كه به سر كلاس ميرود، با بیست یا سی نفر دانشآموز طرف نيست، بلكه با سی جهان طرف است. هر انساني ارزش وجودياش به اندازة تمام انسانهاست.
بر این اساس، هيچ معلمي نبايد كار خود را كوچك بشمارد، بايد بداند كه با ظرفيتهاي جهاني روبهرو است و بايستي تمام تلاش خود را در جهت متبلور كردن استعدادهاي آنها به كار بندد.
ايشان ميفرمود: اگر معلمي، ديدگاهش نسبت به دانشآموز و مخاطب خود چنين باشد، مسلماً نوع رفتارش نيز متفاوت خواهد شد و با مطالعه به سر كلاس ميرود، با احترام سخن ميگويد، به سؤالات آنان با صبر و حوصله پاسخ ميگويد و هيچگاه از رنج و محنتي كه در راه ساختن انسانها متحمل ميشود، ناراحت نميشود و ميداند كه:
میر آخُر بود حق را مصطفی // لاجـرم اغـلب بلا بـر انبياست
تا نفسها را مروض كرده است // هـر كجـا باشـد رياضت بارهاي
بهر استوران نفس پر جفا // كه رياضت دادن خـامان بـلاست
زين ستوران بس لگدها خورده است // از لگـدهـايـش نبـاشد چـارهاي