به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب «نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها» اثری از حبیب الله طاهری است که فصول چهارده گانه این کتاب در شماره های گوناگون تقدیم حضور شما فرهیختگان می گردد.
فصل دوم: سبب شناسی (علل و عوامل بیماری های روانی)
- ادامه فصل دوم (برای مشاهده بخش اول فصل دوم، اینجا کلیک کنید)
9. نداشتن خوف از خدا
کسی که از خدا و مجازات های عادلانه او نترسد تا سبب کنترل افکار، اعمال و احساسات وی شود زمینه خوف (رهبه) یعنی ترس توأم با اضطراب شدید در وی ایجاد می شود. به تعبیر بهتر هر کس از خدا بترسد از هر چیزی دچار وحشت و اضطراب می شود.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:
«مَنْ خَافَ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَ اللهُ مِنْهُ کلَّ شَی ءٍ وَ مَنْ لَمْ یخِفِ اللهَ عزَّوجلَّ أخَافَهُ اللهُ مِنْ کلِّ شی ءٍ؛ هرکس از خدای بزرگ بترسد خداوند خوف او را در دل هر چیزی قرار می دهد یعنی همه از او می ترسند، و هر کس از خدای بزرگ نترسد، خداوند ترس همه چیز را در دل او قرار می دهد و از همه کس می ترسد».
شبیه این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالموءمنین علیه السلام نیز نقل شده است.
و علی علیه السلام فرمود:
«ثَمَرَةُ الْخَوْفِ ألأمْنِ» و فرمود:« اَلْخَوُفُ أمَانٌ» و فرمود: «خِفْ تَأْمَنْ» بنابراین ترس از خدا هم در دنیا و هم در آخرت آرامش و امنیت می آورد و قهراً ترک خوف از خدا، مستلزم وحشت و اضطراب خواهد بود.
10. ترک ازدواج
یکی از مواهب الهی وجود همسر شایسته برای انسان است که مایه آرامش زندگی است. چنان چه قرآن کریم در دو آیه به این جهت تصریح فرموده است «وَمِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ اَنْفُسِکمْ اَزْوَاجاً لِتَسْکنُوا اِلَیهَا؛ از جمله نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید» در آیه دیگر هم فرمود: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ فِیهَا زَوُجَهَا لِیسْکنَ اِلَیهَ؛ او خدایی است که همه شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید و آرام گیرد». این آرامش از اینجا ناشی می شود که این دو جنس، مکمل و مایه نشاط و شکوفایی و پرورش یکدیگر می باشند؛ به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است. طبیعی است که در میان یک موجود و مکمل وجود او، چنین جاذبه نیرومندی وجود داشته باشد. از اینجا می توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهی می زنند وجود ناقصی دارند؛ چرا که یک مرحله تکاملی آنها متوقف شده است. این آرامش و سکونت هم از نظر جسمی است و هم از نظر روحی، هم از جنبه فردی است و هم اجتماعی.
بیماری هایی که به خاطر ترک ازدواج برای جسم انسان پیش می آید قابل انکار نیست. هم چنین عدم تعادل روحی و ناآرامی های روانی که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است. از نظر اجتماعی افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت می کنند و به همین جهت انتحار و خودکشی در میان مجردها بیشتر دیده می شود و جنایات هولناک نیز از آنها بیشتر سر می زند. به هر حال، وقتی وجود همسر مایه آرامش باشد قهراً فقدان آن مایه اضطراب و نگرانی است.
11. احساس فنا و نابودی (نگرانی از مرگ)
حب بقاء و میل به زندگی جاوید، از مسایل فطری انسان است. هر کس به خود مراجعه کند، به خوبی می یابد که هیچ گاه میل به نابودی ندارد. لذا با همه عواملی که آنها را در نابودی خود موثر می پندارد، مبارزه می کند و اگر توان مبارزه نداشت حداقل از آن می گریزد. علت فرار از مرگ و وحشت از آن هم همین است؛ زیرا مرگ را فنا و نابودی خود می پندارد و خیال می کند که مرگ ضد آن خواسته فطری و درونی اوست؛ زیرا درون او می گوید: تو بایستی باشی ولی مرگ می گوید باید به دیار عدم و نابودی رهسپار شوی. اینجاست که یاد مرگ باعث اضطراب و نگرانی است. البته مرگ در بینش الهی به معنای فنا و نابودی نیست، بلکه تولدی جدید است و برای نیکان پلی برای بهشت.
12. بدبینی
یکی از عوامل پیدایش اضطراب و نگرانی، سوء ظن و بدبینی است. انسان که نسبت به خود، خانواده، بستگان، دیگران، اجتماع و روند پیشرفت آن، محیط زندگی، و حتی به خدا و شمول لطف او بدبین است، نمی تواند یک زندگی آرام و مطمئنی داشته باشد؛ زیرا این نوع از بدبینی ها در روحیه آدمی تأثیر منفی برجا نهاده و دل مشغولی و وسوسه ویژه ای را پدید می آورد و این دل مشغولی و وسوسه، به نوبه خود زمینه ساز دلهره و اضطراب می گردد. در نتیجه باعث تقلیل شادابی و طراوت در زندگی می شود و زندگی را کم رنگ می کند. لذا در اسلام از آن به شدت نهی شده است:
«إجْتَنِبُوُا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ».
13. یأس و ناامیدی
ناامیدی، پدیده آورنده غم و اندوه و نیز نگرانی و اضطراب است. امام علی علیه السلام فرمود:
«وَ إنْ مَلَکهُ الْیأسُ قَتَلَهُ الأسَفُ؛ آنگاه که نا امیدی بر دل غالب شود، تأسف همراه با اضطراب و نگرانی قلب، آدمی را از پای در می آورد». غم و اندوهی که از ناامیدی سرچشمه می گیرد، از توانایی روح و بدن می کاهد، چنان چه علی علیه السلام می فرماید: «اَلْحُزْنُ یهْدِمُ الْجَسَدَ؛ اندوه جسم آدمی را نابود می سازد» و بدن را ویران می کند.
انسان های ناامید در فراخنای زندگی به تاریکی ها چشم دوخته، روشنایی ها را نمی نگرند. خفاش وار زندگی می کنند، از آفتاب گریزان اند و سرانجام گرفتار انواع عذاب های مرگ آور برخاسته از تاریکی ضمیر می گردند. یأس فلسفی، از عمل و قلم چنین اشخاصی به پیروان و مخاطبانشان سرایت کرده، به دیگران هم انتقال می دهند. این ویروس خطرناک همانند خوره روز به روز توسعه می یابد و بدبختی ها، دلهره ها و بدبینی های شومی به بار می آورد. لذا در اسلام از آن به شدت نهی شد:
«لاتَیأَسُوا مِنْ رُوحُ اللهِ إنَّهُ لاییأَسُ مِنْ رُوحِ اللهِ إلاَّ الْقَومَ الْکافِروُن ؛ از رحمت خدا ناامید مباشید که هرگز جز کافران کسی از رحمت خدا نومید نیست».و «لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَتِ اللهِ أنَّ اللهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً؛ هرگز از رحمت خدا ناامید نباشید، البته خداوند همه گناهان را (اگر توبه کنید) خواهد بخشید».
14. کفران نعمت
بکارگیری نعمت ها، امکانات و منابع مادی و معنوی که در اختیار انسان است، در مسیرهای تخریبی، گناه و ستم، کفران نعمت است که باعث از دست رفتن نعمت امنیت و آرامش و ایجاد هراس می شود. بکارگیری نعمت های الهی در مسیر صحیح آن باعث افزایش آن می شود و مصرف آن در موارد غیرمجاز باعث سلب آن نعمت است. این مسأله در قرآن کریم به صورت ضرب المثلی روشن بیان شده که قومی دارای نعمت امنیت و آرامش در کنار سایر نعمتها بودند، ولی در اثر کفران نعمت خداوند لباس گرسنگی و ناامنی را بر آنها پوشاند: «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً قَرْیةً کانَتْ آمِنةًً مُطْمَئِنَّةً یأْتیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ کلِّ مَکانٍ، فَکفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللهِ فَأَذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کانُوا یصْنَعُونَ؛ خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند) مثلی زده است: منطقه آبادی را که امن و آرام و مطمئن بوده، و همواره روزیش به طور وافر از هر مکانی فرا می رسیده، اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند لباس گرسنگی و ترس را در اندام شان پوشانید». بنابراین از جمله عوامل ناامنی و مشکلات روانی کفران نعمت الهی است.
15. احساس گناه
منظور از احساس گناه صرفاً معنای عبادی آن یعنی پشیمانی عالمانه از ارتکاب آنچه که خداوند نهی فرموده است، نیست؛ بلکه احساس بیمارگونه از ارتکاب گناه یا خطاست که عمداً و یا با آگاهی، مرتکب نشده است و حتی اگر با اختیار، در لحظه ای از لحظات ضعف، آن را انجام داده است، می بایست به گونه ای رفتار کند تا آن احساس یا به صورت گذرا و یا به گونه ای واقعی در اعماق وجود او اثر نگذارد و سپس با تصریح به عدم ارتکاب مجدد آن، مشکل را حل کند.
اما با توجه به این که، این خلاف یا خطا از نظر اسلام و اجتماع گناه به حساب نمی آید، اگر احساس گناه در اعماق وجود فرد ریشه بدواند، به طوری که وی اقدام به موءاخذه خود کند و خود را بیش از حد سرزنش کند و بر حال خود بگرید و نسبت به خود احساس ترحم کند، چنین احساس گناهی، بیماری شمرده می شود و آثار و عوارض فراوانی بر آن مترتب است. شاید یکی از بارزترین آثار آن، خود مجازاتی باشد تا به این وسیله کفاره گناه خود را بپردازد، مانند مواردی که فرد به خود اذیت و آزار می رساند، یا اعمال ناهوشیارانه ای مانند شستشوی بدون دلیل دست و دیگر اعمالی که مباحث روان شناسی در توضیح این بیماری برمی شمرد، انجام می دهد. از بارزترین اشکال احساس کمبود و احساس گناه به معنای بیماری آن، ارزش یابی منفی از خود است. به طور کلی علت هر نوع نگرش منفی فرد نسبت به خود را باید در سرزنش خود جست وجو کرد. خواه این نگرش به صورت سرزنش باشد یا دل سوزی و ترحم و خواه مربوط به احساس کمبود باشد یا احساس گناه و یا سایر اشکال نگرشی منفی نسبت به خود. به هر حال، احساس گناه یکی از عوامل اضطراب، افسردگی و نگرانی است که در اسلام برای مقابله به آن راه کارهایی ارائه شده تا از این احساس، نتیجه مثبت گرفته شود نه آن که به صورت بیماری بروز کند.
16. احساس پوچی و خلأ وجودی
خلأ وجودی و یا به تعبیر دیگر احساس پوچی و نهلیستی، پدیده گسترده و شناخته شده ای در قرن بیستم است. نهلیسم و پوچ گرایی یعنی بی معنا بودن زندگی. انسان در این مکتب اگر روان درمانی خود را از قید تأثیرات روال کنون فلسفه نهلیسم آزاد نکند، تنها قادر خواهد بود به جای آن که به امکانات درمانی آن بپردازد، نشانه های این بیماری را مشخص و معرفی کند، در این صورت روان درمانی نه تنها منعکس کننده اندیشه های نهلیستی خواهد شد؛ بلکه هم چنین ناخواسته و نادانسته به جای ارائه سیمای راستین انسان، تصویری کاذب و کاریکاتوریستی در ذهن بیمار ترسیم می کند. این خلأ وجودی اغلب به شکل ملالت و بی حوصلگی پیوسته، خودنمایی می کند. به گفته «شوپنهاور» «بشر محکوم ابدی کشمکش میان دو قطب متضاد پریشانی و اضطراب از یکسو و اندوه و ملال از سوی دیگر است». در حقیقت امروزه ملالت و بی حوصلگی بیشتر از اضطراب و پریشانی مردم را راهی مطب روان پزشکان می کند. این مسأله به گونه ای روزافزون شدت می گیرد.
ماشینی شدن شکل زندگی امروزی، به بحران شدت می بخشد، نباید تنها شمار معدودی را که دست به خودکشی می زنند قربانیان این خلأ وجودی به حساب آورد؛ بلکه پدیده های بسیاری ازجمله الکلیسم و بزه کاری جوانان از عواقب همین احساس نامطبوع هستند، بحران های کهولت و دوران بازنشستگی را نیز می توان از این زاویه بررسی کرد.
به هرحال یکی از عوامل اضطراب و نگرانی بلکه از مهم ترین عامل، نهلیستی و پوچ گرایی است. کسی که برای وجود خود معنا و هدفی نمی بیند حق داردکه دایم در تشویش خاطر و نگرانی به سر برد. اما اگر به تبعیت از مکتب اسلام انسان را در سطحی ببیند که کل نظام آفرینش برای او و به خاطر اوست و مرگ را نیز تولدی جدید و پلی برای رسیدن به کمال بالاتر بداند، قهراً فکر پوچی از کله اش بیرون خواهد رفت.
17. عقده حقارت
احساس حقارتِ ناشی از نواقص واقعی یا واهی یا اجتماعی، موجب تشویش و اضطراب یا واکنش های مختلف دیگر شود. احساس حقارت از مظاهر ناسالم تقدیر خود است. این احساس از احساس آگاهانه یا ناآگاهانه فرد مبنی بر ناتوانی در انجام امور ناشی می شود و ریشه آن در دوره کودکی و انعکاس آن در بزرگ سالی است.
آدلر (یکی از روان کاوان معروف غرب) معتقد است که فعالیت انسان اساساً مبتنی بر احساسِ حقارت است وریشه این احساس، از دوران کودکی نضج یافته است. بدین ترتیب که کودک احساس ناتوانی وضعف می کند و به افراد بزرگ سال اتکا دارد. این احساس تا مراحل رشد با کودک همراه است. همین احساس حقارت، شخصیت وی را در زمینه های مختلف جهت می دهد. چنین احساس حقارتی، فرد را به سیطره جویی در ابعاد مختلفی که با اوضاع وی جور درمی آید، وا می دارد تا بدین ترتیب سیطره جویی را جای گزین احساس حقارت نماید، و در حالت ناکامی، این احساس به عقده حقارت تبدیل می شود. آنگاه باعث پاره ای از اختلالات روانی و عصبی گردیده و انسان را به موجودی واقعاً پست، شرور و مخلّ به نظم جامعه تبدیل می نماید.
بنابراین احساس حقارت و کهتری ممکن است زمینه تکامل فرد باشد؛ زیرا تمامی فعالیت انسان مبتنی بر این احساس است، لکن در صورت شکست و ناکامی تبدیل به عقده حقارت شده که عقده حقارت به نوبه خود منشأ بسیاری از اختلالات روانی است.
18. سوء ظن و بی اعتمادی
سوءظن و بی اعتمادی یک نوع بیماری روانی خطرناک است که عوارض نامطلوبی در فرد و جامعه می گذارد و توده های مردم را به جان هم می اندازد وصفای خانواده ها را مکدر ساخته و دل های پاک را چرکین و سرانجام به کینه توزی وا می دارد. همین بیماری ممکن است در سطح کشورها وبین المللی اثر خانمان سوز به دنبال داشته و آسیب ها و خشونت های فراوانی به بار آورد. لذا در اسلام از گناهان بزرگ نامیده شده و قرآن موءمنان را از آن بر حذر داشته است. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ » و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را معادل آدم کشی و خون ریزی دانسته است؛ زیرا سوءظن، امور اجتماعی را به هم می ریزد وآشوب و فتنه برپا می سازد. علی علیه السلام فرمود:
«سُوءُ الظَّنِّ یفْسِدُ الاُمُوَر وَ یبْعَثُ عَلَی الشُّرُورِ» هر حال انسان های دارای سوءظن نسبت به دیگران حتی خانواده و عشیره خود، بی اعتماد، عقده ای و کینه توزند و در زندگی شخصی خود، دائم محزون، غمگین، تنها، مضطرب و نگرانند؛ چون به کسی اعتماد ندارند همیشه خود را در جامعه تنها حس می کنند و معلوم است که کشیدن بار زندگی به تنهایی کاری مشکل و اضطراب زا است؛ بنابر این، سوءظن و بی اعتمادی یکی از علل نگرانی ها محسوب می شود.
19. حسد و کینه توزی
یقیناً حسادت و کینه توزی، یکی از عوامل و اسباب اضطراب و نگرانی است؛ زیرا انسان های کینه توز و حسود، پیوسته در درون خویش گرفتار رنج و دردند، آرامش خاطر ندارند و عمر آنان در حقیقت تباه است. این دون صفتان نه نتها از درد و رنج و ناملایمات زندگی خود در عذابند، از پیشرفت و توفیق دیگران نیز افسرده می شوند. این نزاع درونی به صورت حسد و بدخواهی و سپس با شعله ورشدن به صورت کینه توزی و خصومت ظاهر می شود و دین و دنیای آنان را به آتش می کشد و آرامش را از آنان سلب می نماید.
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید.
«أَقَلُّ النَّاسِ لَذَّةً، اَلْحَسُود؛ انسان حسود کم ترین بهره را از آرامش دارد».
و امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ زَرَعَ الْعَدَاوَةَ، حَصَدَ مَا بَذَرَ؛ کسی که تخم کینه را کشت کند حاصل آن را خود درو می کند». به هر حال حسود، دائم آرزوی زوال نعمت دیگران را می کشد، و چون چرخ عالَم بر وفق خواسته و آرزوی انسان پستی مانند حسود نمی چرخد، چه بسا بر نعمت های شخص حسود افزوده شود و در پست و مقام او ارتقاء حاصل شود، اینجاست که حسود بر رنجش افزوده می شود. این است که گفتند حسادت یکی از علل و اسباب نگرانی در زندگی شخصی حسود است؛ لذا علی علیه السلام فرمود: «اَلْحَسُودَ مَغْموُمٌ وَ اللَّئِیمُ مَذْمُومٌ؛حسود دائم غم ناک و لئیم مورد سرزنش است» و امام صادق علیه السلام فرمود: «اَلْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یضُرُّ بِالْمَحْسُودِ؛ حسود قبل از آن که به طرف مورد حسادتش ضرر بزند به خود لطمه وارد می کند».
20. موارد دیگر
اگر انسان با دقت ملاحظه کند می بیند علل و عوامل بسیاری وجود دارد که باعث اضطراب و نگرانی انسان است از قبیل: تحریف حقایق، انجام گناه، درشت نمایی حوادث، شتاب زدگی، سطحی نگری، هم جنس گرایی و اشباع غرایز از طریق نامشروع، شراب و قمار، سوءتفاهم، تردید و دودلی، هم نشینی با مبتلایان اضطراب، احساس ناسپاسی از سوی دیگران نسبت به خود، وسوسه های شیطانی، تخلف از قانون، غیبت این و آن و سایر عوامل که هر کدام به نوعی باعث نگرانی و اضطراب هستند در اسلام برای علاج یکایک اینها راه کارهایی ارائه شده است که انشاء الله در فصول بعدی به قسمت مهم آنها خواهیم پرداخت. البته معلوم است راه کارهایی که در این کتاب برای رفع اضطراب و نگرانی ارائه می شود اغلب ناظر به علل و عوامل نگرانی است که در این قسمت اول عمدتاً باید به روان پزشک مراجعه کرد. هر چند که راه کارهای دینی و اسلامی برای رفع بسیاری از آن عوامل نیز مفید هستند.
نظر شما