شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ - ۱۹:۲۳
 نهادهای بین ­المللی دینی ظرفیت بسیاری برای تعامل با حوزه علمیه دارند/نقاط مشترک پنهان ادیان  را باید پیدا و برجسته کنیم

حوزه/جوهره اصلی ادیان الهی یکی است اما به­مرور زمان تعدادی از ادیان دچار تحریف هایی شده است. الان نمی توانیم بگوییم جوهره فعلی ادیان امروز یکی است. جوهره شان نیز تغییر پیدا کرده است. اما حداقل می­توان گفت اکثر ادیان، مذاهب و فرقی که ظاهر سخنانشان تند است، بعد از دقت و تحقیق، به عقاید معتدل تری می رسیم و داوری ­های ما را واقع بینانه می کند. نقاط مشترک پنهان را باید پیدا و برجسته کنیم تا به ما نزدیک تر بشوند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، در ادامه سلسله گفتگوها با چهره های حوزوی متخصص در ارتباطات ادیانی و مذاهبی، با حجّت الاسلام والمسلمین محمدحسن زمانی، مسئول دفتر اجتماعی  سیاسی حوزه های علمیه به گفت وگو نشستیم. معاونت بین الملل حوزه های علمیه، مدیریت گروه قرآن و تفسیر جامعةالمصطفی، رایزنی فرهنگی ایران در قاهره، نگارش کتب و مقالات متعدد تطبیقی و ارتباط با رهبران دینی و مذهبی بین ­المللی از جمله فعالیت های ایشان می باشد. آن چه می خوانید قسمت سوم از گفت و گوی دفتر امور ادیان و مذاهب حوزه های علمیه با ایشان است.

بخش اول

بخش دوم

جنابعالی در مصاحبه قبلی که گزارشی از ارتباطات و گفتگوهای علمی خودتان با علمای ادیان بزرگ قبل از مسئولیت معاونت بین الملل حوزه های علمیه می دادید، سه نمونه جالب و آموزنده ذکر کردید. لطفا برخی نمونه­های دیگر را بفرمایید.

اقدام چهارمی که قبل از معاونت بین الملل انجام دادم ارتباط با قبطی­های مسیحی مصر بود. مسیحیت در مصر جایگاه ویژه ای دارد. کلیساهای مورد حمایت حاکمیت دارند و رابطه دوستانه ای بین عالمان مسیحی و مسلمان وجود دارد. علاوه بر آن همکاری های مشترک ادیانی زیادی دارند. مثلا کشیش های مسیحی در میلاد پیامبر اکرم(ص) در مساجد حضور پیدا می­کنند و از فضائل پیامبر اکرم(ص) سخن می گویند و بالعکس علمای مسلمان در جشن کریسمس و میلاد حضرت مسیح(ع) حاضر شده و  از فضائل حضرت عیسی(ع) سخن می گویند. سالانه چندین نشست مشترک دینی اینگونه وجود دارد. جنگ بین مسیحیت و اسلام در مصر وجود ندارد. البته گفتگو و نقد عالمانه وجود دارد، اما جنگ خیر. نه جنگ فیزیکی و نه جنگ تبلیغی و رسانه ای.

 با توجه به روابط بسته بین ایران و مصر چگونه وارد مصر و ارتباط با قبطی ­ها شدید؟

اینکه چگونه من وارد کشور مصر شدم که چهار سال است قطع رابطه کرده و سخت گیری اش نسبت به ورود ایرانی ها از امریکا بدتر است چون به هیچ وجه اجازه سفر سیاحتی و علمی و تجاری هم به ایرانی ها نمی­دهد، سخن دیگری است و نیز چگونه من در فضای خفقان مصر سه سال کار فرهنگی کردم و از چه شیوه ای استفاده کردم که موجب اقبال علمای الازهر شدم نیز در مصاحبه های بعدی خواهم گفت ان شاءالله. اما نسبت به نحوه و روش ورود من به گفتگو با علمای مسیحی مصر توضیح می دهم. برخی از عالمان مسیحی مصر نسبت به ­تایید آموزه­های اسلام قلم زده اند و این پدیده ای زیباست. یکی از شخصیتهای مصری که دوست من بود دکتر نبیل لوقا البباوی از دانشمندان قبطی مسیحی مصر است که حدود 40 کتاب تا آن زمان تالیف و منتشر کرده بود. ایشان برای جلسه دفاع پایان نامه اش از من دعوت کرد که حاضر شوم. دفاع از چهارمین دکترایش بود. هشتمین دکترایش را نیز به تازگی گرفته است. همت را ببینید. ما در ایران در دانشگاه ها یا حوزه ها به گرفتن یک دکترا یا سطح چهار قانع میشو یم و حاضر نیستیم چند تخصص مرتبط با هم را کامل ببینیم. ایشان با این جایگاه علمی ده کتاب در دفاع از آموزه های اسلامی منتشر کرده است. از جمله "سِر تعدّد زوجات النبی محمد" که در آن تهمت علاقه پیامبر به ازدواج با زنان را رد کرده و هرکدام از ازدواج ها را بررسی و اثبات کرده تعدّد زوجات در راستای کار رسالتی بوده. کتاب دیگری دارد به نام "الحروب الصلیبیّة"؛ جنگهای دویست ساله در قرن پنجم و ششم بین مسلمانان و مسیحیان را بررسی کرده و نتیجه گرفته مسیحیان مقصّر بودند. کتاب دیگری در اثبات پیشرفت اسلام به خاطر فرهنگ و اندیشه اسلامی دارد در رد شبهه پیشرفت اسلام با شمشیر و کتابهای دیگر. من در آنجا شروع به ارتباط گیری با دانشمندان علمای مسیحی قبطی کردم تا از آثار خوب آنان استفاده کنیم. من دیدارهایی با ایشان داشتم که یکی از برکات آن، اطلاع و بهره گیری از تالیفات ارزشمند ایشان بود. برخی از کتابهایشان را به مراکز دینی ایران ارسال کردم اما متاسفانه با وجود قابلیتی که دارد ترجمه از آنها صورت نگرفته. پیشنهاد می کنم شخصیت های حقیقی یا حقوقی فعال در فعالیت های گفتگوی ادیانی از این مجموعه کتب استفاده کنند. پیشنهاد دیگرم دعوت از ایشان به ایران است که هنوز زنده و فعال هستند.  عناوین برخی کتب ایشان عبارت است از: محمد الرسول وادعاءات المفترین، انتشار الإسلام بحد السیف بین الحقیقة والافتراء، الإرهاب لیس صناعة إسلامیة، زوجات الرسول والحقیقة والافتراء فی سیرتهن، الجزیة علی غیر المسلمین.. عقوبة أم ضریبة، الأقباط...هل ساعدوا المسلمین فی فتح مصر.

مورد پنجم، سفرم به فلیپین می­تواند باشد. اکثریت مردم فیلیپین مسیحی هستند. من حدود بیست سال قبل برای تبلیغ ماه  مبارک به فیلیپین رفتم. سفارت جمهوری اسلامی ایران در مانیل برنامه هایی تبلیغی برای من تدارک دید. این تجربه را برای مبلّغان عزیزی که اعزام به خارج دارند عرض می کنم. به سفیر گفتم برنامه من چگونه است؟گفتند ظهرها صحبتی برای کارمندان سفارت و بعد از نماز عشاء نیز سخنرانی برای خانواده­هایشان خواهید داشت. گفتم: غیر از این دو برنامه چی؟ گفتند: برنامه دیگری نداریم. گفتم: اینگونه که اگر من ایران می ماندم بهتر بود. آنجا مستمع بیشتری داشتم. این قدر راه طولانی از ایران آمدم برای تبلیغ اسلام در بین ملت های دیگر. وظیفه من به عنوان یک طلبه ارائه رسالت حوزویمان برای افرادی در دنیا است که دسترسی کمتری به آموزه های اسلامی دارند مثل مسیحیان، دو هزار دانشجوی ایرانی در فیلیپین، اهل­سنت، دانشگاه های فیلیپینی. سفیر لبخندی زد و گفت اینها که روضه برقرار نمی­کنند. شما می­خواهی برای مسیحیان و اهل سنت منبر بروی و روضه بخوانی؟ گفتم چرا، هرکدام روضه مخصوصی دارند. اهل سنت و مسیحیان را جداگانه پیگیری کردم. گفتم با مساجد اهل­سنت تماس بگیرید. گفتند: نمی­شود مبلّغ شیعه برایشان بفرستیم. گفتم: آیا می توانید امام جمعه آنها را یک افطاری به سفارت دعوت کنید؟ گفتند: بله می­توانیم و با ما آشنا هستند. دعوت انجام گرفت. ایشان آمد و کنارش نشستم و خوش و بش کردم. مطالبی از قرآن و حدیث و سیره نبوی برای ایشان ارائه کردم. با ما رفیق شد. خوشش آمد و در آخر جلسه گفت: آیا می توانی بیایی این حرفها را برای مردم ما در مسجد بزنی؟ گفتم: اگر آقای سفیر اجازه بدهند! سفیر گفت: اشکالی ندارد. قرار انجام شد و من رفتم برای سخنرانی قبل از خطبه نماز جمعه اهل سنت مانیل. امام جمعه هم شد مترجم من به زبان فلیپینی و من شروع کردم به سخنرانی. صدای سخنرانی من از طریق بلندگو به مسجد مجاور می­رسید. بعداز سخنرانی مسئولین آن مسجد آمدند و برای سخنرانی در مسجد خودشان دعوت کردند. دعوت ها به مساجد اهل سنت شروع و من هم می­رفتم. مشخص شد اگر ما روحانیون شیعه و سنی قصد تخریب یکدیگر را نداشته باشیم و رابطه دوستانه ای با یکدیگر برقرار کنیم می توانیم موفق باشیم.

 گام دیگر تبلیغ بین المللی من در فیلیپین در رابطه با دانشگاه ها بود. آقای سفیر گفت: برای دانشگاه ها چه روضه ای می خواهی بخوانی؟ گفتم: آیا در دانشگاه تجمع یا انجمن اسلامی داریم؟ گفت: بله، انجمنی هست. گفتم: رییس این انجمن کیست؟ گفتند: یک استاد دانشگاه سابقاً مسیحی که مسلمان شده. گفتم: خیلی جالب است و دوست دارم ایشان را ببینم. این خاطره خوش را در این مصاحبه تعریف کنم تا فرهیختگان جامعه حوزوی ما آشنا بشوند. جلسه ای با آن رئیس انجمن گذاشتم. از رییس انجمن پرسیدم شما چگونه و از طریق چه­کسی توانستید مسلمان بشوید؟ کدام روحانی با شما گفتگو کرده؟ گفت: شما اولین آخوندی هستی که من در عمرم دارم می بینم. احساس کردم ما طلبه­ها مقصّریم و نقصی است که باید به این اذعان کنیم در عرصه های جهانی حضور نداریم و به توقف در ایران قانع هستیم. گفتم: پس عامل جرقه اسلام آوردن شما چه بود؟ گفت: عامل جرقه، استاد کشیش دانشگاه ما بود. گفت: زمانی که من دانشگاه بودم درسی داشتیم بعنوان عرفان مسیحی. کشیش، معارف مسیحی را ارائه کرد. نوبت رسید به مقایسه اش با عرفان های دیگر. عرفان یهودیت را گزارش و نقد کرد. عرفان کنفوسیوس را گزارش و نقد کرد. تا رسید به عرفان اسلام. گزارشی از عرفان اسلامی و مقایسه با عرفان مسیحی کرد و نقد زد اما نقدش به من نچسبید. در من انگیزه ایجاد شد عرفان اسلامی را بشناسم و نقدش را بدانم. یکی از دانشجویان مسلمان ایرانی را پیدا کردم. از او پرسیدم آیا شمامسلمان ها در دین اسلام، عرفان دارید؟ گفت: بله داریم. گفتم چگونه است؟ گفت: نمی دانم، فقط می دانم عرفان داریم. گفتم: می توانی یک منبع و کتاب عرفانی برایم بیاوری؟ گفت: بله از سفارت ایران می­آورم. کتابچه کوچکی تهیه کرد و آورد و به من هدیه کرد. کتاب را خواندم و شیفته این کتاب شدم. از اول تا آخر خواندم. این کتاب مرا آتش زد. دیدم این کتاب دو برتری بر انجیل دارد. اول، معارف و آموزه­های عرفانی­اش بالاتر از آموزه های عرفانی انجیل است و دوم اینکه معنویت از قلم نویسنده می بارد. احساس کردم دانش و معنویت نویسنده از نویسندگان انجیل بالاتر بوده. انجیل های چهارگانه چهار نویسنده داشته به نام لوقا، یوحنا، متی و مرقس. هیچ کدام از این ها قلم هایشان مثل این کتاب معنویت از آن ها نمی بارد. جلسه بعد که رفتم سر کلاس به استاد گفتم: من یک کتاب عرفانی اسلامی خواندم می­ توانم گزارشی ارایه کنم؟ گفت: بله. گزارشی که کردم، هم استاد و هم دانشجویان جذب شدند و جای نقدی باقی نماند. سپس از دانشجوی ایرانی چند کتاب دیگر عرفانی گرفتم تا در نهایت به تفسیر انگلیسی المیزان دسترسی پیدا کردم. آن قدر مطالعه کردم که حقانیت اسلام شیعی بر من ثابت شد و شهادتین را گفتم. سپس به آموزش آموخته هایم پرداختم. فارغ التحصیل و استاد شدم. تعدادی از دانشجویانم و اقوامم گروه گروه مسلمان شدند. "یدخلون فی دین الله افواجا" جامه عمل پوشید و برای گردهمایی این همه نومسلمان ها، انجمن اسلامی را تاسیس کردم. این سرگذشت خیلی جالب بود و پرسیدم: آن کتابچه عرفانی چه بود که روح شما را آتش زد؟ گفت: روی کتاب نوشته بود: "نامه امام خمینی به فرزندش سیداحمد"! گفتم" امام! روحت شاد! که در ایران نامه ای می نویسی به فرزندت، غافل از اینکه این نامه در فلیپین دارد هزاران نفر را مسلمان می کند! گاهی انسان بیرون از ایران قدر امام خمینی را بیشتر درک می­کند.

 معارف عرفانی اسلام و تشیّع آن­قدر زیبا و جذاب است و شایسته است مبلغان، آن­ها را فراگیرند و در تبلیغات خارج، آن­ها را به نسل جوان ارائه کنند. این ها بر فطرت انسانها می نشیند. آنجا کار تبلیغی با آموزه ­های عرفانی را پیگیری کردم. با کشیشهای مسیحی نیز قرارهایی داشتم و بحمدلله ثمرات خوبی داشت.

در دوران تصدی معاونت بین الملل حوزه  های علمیه چه دیدارها و گفتگوهای علمی با علمای دیگر ادیان انجام دادید؟

اولین اقدام گفتگوی ادیانی در معاونت بین­ الملل، پیشنهادم به آیت الله مقتدایی مدیر وقت حوزه های علمیه برای گفتگو با واتیکان بود. چون حوزه وارث رسالت "قل یا اهل الکتاب ..." است و این واجب را حوزه باید انجام دهد. بزرگ ترین دین جهان از نظر جمعیت، مسیحیت است با دو و نیم میلیارد پیرو و مدیریت دینی کاتولیک های مسیحی جهان عمدتاً با واتیکان است. گفتند: شروع کنید. در آغاز، قرار دیداری با سفیر واتیکان در ایران گذاشتم. استقبال کرد. آن چه من گفتم این بود که ما قصد نقد و مبارزه و نابودی مسیحیت را نداریم. فقط آشنایی طرفین با واقعیت های اندیشه یکدیگر تا ذهنیت های غلط ذوب شود و سپس همکاری در عرصه های مشترک را داشته باشیم. سفیر استقبال کرد. طبق دعوت ما به حوزه آمد و قرارهای اولیه را گذاشتیم. قدم دوم اعزام یک هیأت شش نفره از اساتید حوزه قم و جامعه المصطفی به واتیکان بود. یک هفته مهمان واتیکان بودیم. وارد رم شدیم. سفیر، ما را به مسئولین واتیکان معرفی کرد. گفتند بناست هتلی برای استقرارتان در نظر بگیریم. گفتم: ما طلبه ایم هتل نشینی دوست نداریم. ما را ببرید حجره­های حوزه خودتان مستقر کنید. آنها باور نمی کردند اما درنهایت قبول کردند. گزارشی از این یک هفته اقامت در حوزه واتیکان دارم که در صورت نیاز ارائه خواهم داد. حجره ها تک نفره و کوچک بود. غذا را در جمع طلاب و کشیش ها می خوردیم. البته رعایت حلیّت غذا را داشتیم. طبق فتوای مقام معظم رهبری، اهل کتاب طاهرند. کتابی که خودم بیست سال پیش به نام طهارت اهل کتاب نوشته و منتشر کرده بودم طهارت آن ها را اثبات کرده و به طهارت اهل کتاب باور دارم. در عباداتشان شرکت میکردیم. می خواستیم ببینیم روح و عمق عباداتشان توحید است یا شرک؟ توصیه ام به حوزویان این است به نقل­قول­ها اکتفا نکنند. نمی گوییم نقل قولها کذب یا خطا است اما احتمال نقص را دارد. یکی از نکاتی که برایم جالب بود نیایش صبح آنها بود. نماز یا نیایش صبحشان را نیم ساعت بعد نماز صبح ما شروع می کردند و تا طلوع آفتاب حدود یک ساعت و نیم طول می کشید. همه شان یک ساعت و نیم حالت خضوع را داشتند. مقایسه می­کردم با خودمان که نمازی که در شریعت اسلام داریم خیلی جامع تر اما اهتمام ما به خضوع در نماز کم است. مقایسه کردم این را با دو رکعت شتاب­زدگی نماز صبح خودمان. نمازهای آنها، اینگونه، باطل! نمازهای ما صحیح! روایات که تشویق به صبر و حوصله و متانت و حضور قلب و تکرار ذکر رکوع و سجده و نوافل شده اینها بار سنگینی نیست. مجموع اینها سبک­تر از آنچه که مسیحیان انجام می دهند است. ما شش روز آنجا مناظره و گفتگو داشتیم. گفتگویی علمی و دوستانه.

 در آن جلسات دعوت به اسلام می­کردید؟

به یک معنا خیر به یک معنا بله. به معنای صریحش خیر. چون مخاطب اصلاً آمادگی شنیدن و همراهی با این سخن را ندارد و حاضر به گفتگو نخواهند بود. اما آنها را توصیه به آشنایی با معارف اسلام می­کردیم. دعوت به شناخت اسلام آری، اما دعوت به اسلام آوردن خیر. البته نتیجه شناخت باید اسلام آوردن باشد.

صبح و عصر شش نفر ما و شش نفر کشیشهای واتیکان درباره مقایسه آموزه­های عبادی اسلام و مسیحیت صحبت می­کردیم. مجموعه مقالات ما و آن­ها به زبان انگلیسی نوشته و تایپ شده بود. مقاله من کالبدشکافی از محتوا و اسرار حرکات و سکنات و اذکار نماز بود. این مطالب خیلی برای آنها جذاب بود که اینقدر معارف ناب در اسلام هست ولی واتیکان که در قله دانش مسیحیت است از اینها بی خبر است. این بی­خبری علمای بزرگ دیگر ادیان نشان می دهد که ما کوتاهی کردیم. تلاش کلیساها برای معرفی و ترویج مسیحت در بین ملت های مسلمان بیشتر از تلاش مبلغان اسلامی در جهان مسیحیت است.

 قدم سوم در پروژه همکاری حوزه و واتیکان توافق کردیم که جامعه اسلامی و مسیحی شناخت درستی از یکدیگر داشته باشد. لذا برای عمل به این توافق قرار شد ما مبلّغ اسلامی برای دانشجویان مسیحی بفرستیم. واتیکان قبول کرد و ما هم اعلام آمادگی کردیم. مسئولان واتیکان گفتند: مبلغان شما آدم های تند متعصب نباشند بلکه همین خط مشی را داشته باشند یعنی فقط قصد معرفی آموزه های اسلامی را داشته باشند نه تخریب و آسیب به آموزه های مسیحیت. ما سه نفر استاد فاضل مسلط به عقائد اسلام و مسیحیت و مسلط بر زبان انگلیسی از جمله آقای حجت الاسلام  شمالی را معرفی کردیم. واتیکان خودش اقدام به اخذ ویزا و خرید بلیط کرد برای اینکه مبلّغ ما برود و دین اسلام را تبلیغ کند! این برنامه تبلیغی از مقاطع شگفت آور تاریخ تعامل اسلام و مسیحیت است. معلوم می شود این زمینه وجود دارد و بی خودی دعوا می کردیم. هر سه نفر در دانشگاه های وابسته به واتیکان سخنرانی کردند. این یکی از ورقهای زرین تعامل ما با واتیکان بود.

از آن طرف هم کشیش­هایی برای تبلیغ مسیحیت آمدند؟

بله. این قدم چهارم ما بود. از آن طرف ما گفتیم آمادگی داریم کشیش بفرستید و برای جمعی از فضلای حوزوی مسیحیت موجود را معرفی کنید. منتها برای اینکه ترویج مسیحیت نشود، سطح تعامل را بالاتر کشیدیم و آن این بود که گفتیم ما معاون پاپ را برای سخنرانی به حوزه قم دعوت می کنیم. آنها استقبال کردند. معاون پاپ آقای کاردینال پیتر تورکسون به ایران و حوزه علمیه قم آمد. این قله کار تعامل بود. سخنرانی برای ایشان گذاشتیم شاید نزدیک به هزار نفر از فضلای حوزه را دعوت کردیم که در سخنرانی ایشان برای شناخت درست از مسیحیت شرکت کردند. کنار معاون پاپ، رییس حوزه علمیه را نشاندیم. آیت الله مقتدایی. عالمان بزرگ دو دین کنار هم به سخنرانی با افق مشترک پرداختند. این جلسه عمومی بود. هر دو سخنرانی بسیار خوب بود اما اساتید برجسته و مغزهای ما در نهادهای حوزوی مثل جامعه مدرسین حضور دارند. برای اینکه این کار تعامل بین اسلام و مسیحیت از یک کار تبلیغی عمومی به یک گفتمان علمی تبدیل بشود، جلسه دوم را داخل جامعه مدرسین برگزار کردیم. جلسه ای جدی بود و رفت به سمت جدالی علمی. یعنی برخی اعضای جامعه مدرسین شروع کردند به انتقاد از آموزه های مسیحیت. عیبی هم نداشت، بالاخره رویکرد علمی بود. جدال و سوالات خوب و جدی­ای بود. دوستانه. خیلی عالی. این روند تعامل رفت به سمت نشست علمی. اعضای جامعه مدرسین هم علی­رغم تفاوت­های نگرشی که دارند، پس از جلسه از روحیات آقای کاردینال تقدیر می کردند. ما باید این نشست علمی را کنار کار ترویجی داشته باشیم. به دلیل اینکه کار ترویجی گاهی اگر استاندارد علمی کنارش نداشته باشد زاویه­ای از انحراف ممکن است پیش بیاید. به نظرم بزرگان حوزه باید نظارت بر اینگونه تعاملات داشته باشند.

در حاشیه این دیدارها صحنه های زیبایی رخ داد. یکی از آنها زیارت آقای معاون پاپ از حرم حضرت معصومه (س) بود. در ظاهر، کار بی ربطی بود. مسیحی ای که از پایه پیامبر اسلام را قبول ندارد چرا باید به زیارت نوه پیامبر بیاید؟ لذا در آغاز، استمزاجی از آقای معاون کردیم که علاقه­مندی به زیارت اولیای الهی در دیگر ادیان دارد یا خیر؟ ایشان گفت بله. وارد حرم که شد لحظاتی ایستاد و در فکر فرو رفت. چندثانیه­ای تأمل کرد و به­ما اشاره کرد لطفاً کمی فاصله بگیرید می­خواهم تنها باشم. دقایقی در خلوت شروع به مناجات کرد. وقتی شب نشستیم و صحبت کردیم آنجا گفت وقتی من وارد حرم شدم احساس کردم نوری الهی از این قبر می تابد و بر خودم واجب دانستم تواضع معنوی کنم و از روح این بزرگ زن الهام بگیرم! این حرف بازی نبود چون ضرورتی نداشت این را بگوید. صادق بود چون گاهی که حرفی را قبول نداشت قبول نمی کرد.

 تدبیری برای ادامه این تعامل بین حوزه و واتیکان انجام دادید؟

بله. نکته آخر از برنامه واتیکان را بگویم. ما به این جمع بندی رسیدیم که وارد تفاهم نامه همکاری بلندمدت بین اسلام شیعی و مسیحیت کاتولیک بشویم. قبول کردند. بیانیه را نوشتیم. ماده های مهمی داشت از جمله معرفی تشیّع در دانشگاه های واتیکان و معرفی مسیحیت در حوزه های علمیه استمرار یابد. همچنین کتابی بنویسیم در معارف اصلی تشیّع، واتیکان آن­ها را ترجمه، چاپ و منتشر کند و آنان نیز کتابی در آموزه­های مسیحیت بنویسند ما ترجمه و چاپ کنیم. سوم اینکه نشریه واتیکان که روزانه دو و نیم میلیون نسخه منتشر می شود یک ستون به نام اسلام­شناسی اضافه کند. مطالبش را ما بنویسیم و آنها روزانه منتشر کنند. اینها تحولات بزرگی می توانست ایجاد کند و بندهای دیگر. گام بلندی بود. نوشتیم توافق شد اما دیگر زمان برای امضا نبود و پروژه مدتی متوقف شد. این اواخر دوران مدیریتم بود.  بعد از من از حجت الاسلام حسینی کوهساری که اقداماتی برای اجرایی سازی آن بیانیه انجام داده اند می توانید پیگیری کنید. در یک نکته خلاصه سخن اینکه هم جهان مسیحیت و هم ادیان دیگر ظرفیت برای تعامل مثبت با اسلام و حوزه علمیه را دارند. ما مقصریم که کوتاهی می­کنیم و وارد نمی شویم. امید است هم مسئولان حوزه و اساتید توانمند و بزرگان روحانیت، آستین همت را برای حضور تبلیغی فضلای حوزوی در همه کشورهای جهان و مذاهب و ادیان عالم بالا بزنند.

 قبل از مسئولیت بین الملل، معاون سابق پاپ را نیز دعوت کرده بودید. چگونه بوده؟

فکر می کنم حدود شاید 15 یا 20 سال قبل بود من در جامعةالمصطفی (ص) مشغول تدریس بودم. مطلع شدم سفارت واتیکان در ایران، آقای کاردینال آرنزه، معاون پاپ ژان پل دوم را دعوت کرده. من که در آن زمان همکاری­های علمی با مرکز گفتگوی ادیان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی داشتم مایل بودم که معاون پاپ را از نزدیک ببینم، عقایدشان را بشنوم و نقدهای خودمان را به ایشان منتقل کنم. لذا تماس گرفتم با مرکز گفتگوی ادیان و پیشنهاد کردم سفر به قم را در برنامه سفر ایشان قرار دهند. این دغدغه را داشتم. دوستان مرکز گفتگوی ادیان پرسیدند چرا برای سفر به قم تاکید دارید؟ گفتم: چون ایشان وقتی به ایران سفر می کند دوست دارد با اسلام از نزدیک آشنا شود و طبعاً بهترین جا برای شنیدن عقاید واقعی اسلام، حوزه علمیه است نه تهران. مسائل سیاسی را باید از تهران بشنود اما دین را باید از قم بشنود. قبول کردند. سفر انجام گرفت. ایشان یک روز آمدند قم. کاردینال عنوان دوم بعد از پاپ است. مجلسی متشکل از کاردینال ها در واتیکان وجود دارد که آن ها پاپ را انتخاب می­کنند. مشابه مجلس خبرگان رهبری ما. آقای کاردینال آرنزه معاون پاپ در شئون تعامل اسلام و مسیحیت بود. دو کشیش از واتیکان در دو طرف ایشان قرار داشتند و سفیر واتیکان در تهران نیز به عنوان مترجم همراه ایشان بودند. نشست مشترک علمی را در مدرسه امام خمینی(ره) جامعةالمصطفی(ص) با حضور اساتید هماهنگ کردیم. گفتگوهای متعددی صورت گرفت که کاش ضبط شده باشد و دراختیار حوزویان عزیز قرار گیرد.

من پرسیدم: آقای کاردینال! معنای پسر خدا بودن عیسی چیست؟ کاردینال مقداری توضیح دادند، اما معنای روشنی تصویر نکردند. واقعا نمی توانند ترسیم روشنی که عقلی و منطقی باشد ارائه دهند. من گفتم اجازه میدهید من مقداری معانی مختلف بنوت و فرزندی را باز کنم و جنابعالی نظر بدهید که حضرت عیسی به کدام معنا پسر خداست؟ گفت بفرمایید.

گفتم: چند معنا برای فرزند بودن قابل تعریف است: یک، به معنای واضح انسانی خودش. یعنی خدا پدری است برای عیسی مانند پدرهایی که انسانها دارند و با ازدواج صورت می گیرد. آیا خدای پدر این­چنین نقشی برای تولد حضرت عیسی داشته است؟ کاردینال ناراحت شد و گفت: خیر. گفتم معنای دوم، عیسی پسر خداست یعنی خدا خالق و آفریدگار است و عیسی مخلوق اوست. پسر بودن یعنی مخلوق بودن. گفت بله این هم هست. گفتم پس تمامی انسانها پسر خدا هستند، چون همگی مخلوق خدا هستند. گفت نه، یک مقدار فرق می­کند. گفتم معنای سوم، عیسی پسر خداست و جوهره خدایی دارد. گفت: بله. گفتم: یعنی از جوهره خدایی­خدا، مقداری جداشده و شده عیسی. عیسی قطره ای است از پیکر خدا و دارای جوهره خدایی است. جوهر خدایی یعنی خالقیت دارد و مستقل در تاثیر است. گفت نه استقلال در خالقیت و شفا ندارد. گفتم: پس جوهره خدایی ندارد. معنای چهارم، عیسی پسر خداست یعنی خداوند یک­سری توانایی های خودش را افاضه کرده به حضرت عیسی مثل شفا دادن بیماران، احیای مردگان، رزق دادن و ... گفت بله. گفتم از نظر ما هم عیسی پسر خداست به این معنا. پیغمبر اسلام هم پسر خداست چون یک سری توانایی های خاص به ایشان نیز از جانب خداوند آفریدگار جهان داده شده بود. معنای پنجمی نیز قابل تصور هست. گفت آن چیست؟ گفتم چهار معنای قبلی را از انجیل نگرفتم ولی معنای پنجم را از انجیل گرفتم. معنای پنجم این­است که وقتی استادی شاگرد خوبی تربیت می­کند و شاگرد، خیلی مطیع استاد است و همه دروس او را یاد می­گیرد و مؤدب به آداب او می شود، او می شود عزیز استاد. استاد آنقدر این شاگردش را عزیز می­دارد که به او می­گوید "پسرم!". "تو پسر منی" یعنی بیشتر از بقیه دوستت دارم، بیشتر از بقیه سخنان مرا یاد گرفته ای، بیشتر از بقیه مرا اطاعت می­کنی.

 و بیشتر از بقیه به من نزدیک هستی. شاگرد هم می­گوید پدرم.

دقیقا. شاگردها همه معلّم ­ها را پدر حساب نم ی­کنند. گفتم این معنا را از انجیل گرفته­ام. گفت کجای انجیل؟ گفتم انجیل می فرماید: حضرت عیسی به یارانش گفت اتقوا الله حتی تصیروا ابناءه. این متن صریح انجیل است.

یعنی بندگان خدا آن­قدر تقوای الهی پیشه کنید تا پسران خدا بشویید. پسر خدا یعنی عزیز بودن، همرنگ بودن، نزدیک بودن. این هم در انجیل هست و هم قرآن نیز ازمسیحیان همین معنا را نقل کرده. آیه 18 مائده، "قالَتِ­النَّصَارَی نَحنُ أبنَاءُاللهِ وَ أحِبّاءُه". این آیه از مسیحیان نقل نمی­کند که فقط حضرت عیسی پسر خداست، بلکه نقل می کند که گفتند همه ما مسیحیان پسر خدا هستیم. ما معنای پنجم را قبول داریم و معتقدیم عیسی پسر خداست به این معنا. گفتم نظر جنابعالی چطور است؟ گفت: بله، درست است. گفتم: پس ما و شما در این باره هم عقیده ایم. ما مسلمانان نیز حضرت عیسی را به این معنا، پسر خدا می­دانیم و هم حضرت محمد(ص) و هم دیگر پیامبران الهی را. ببینید وقتی عقاید را کالبدشکافی می­کنیم، گاه به دیدگاه­های یکسان یا حداقل نزدیک به هم می رسیم.

جوهره ادیان یکسان است.

آن سخن دیگری است. جوهره اصلی ادیان الهی یکی است اما به­مرور زمان تعدادی از ادیان دچار تحریف هایی شده است. الان نمی توانیم بگوییم جوهره فعلی ادیان امروز یکی است. جوهره شان نیز تغییر پیدا کرده است. اما حداقل می­توان گفت اکثر ادیان، مذاهب و فرقی که ظاهر سخنانشان تند است، بعد از دقت و تحقیق، به عقاید معتدل تری می رسیم و داوری ­های ما را واقع بینانه می کند. نقاط مشترک پنهان را باید پیدا و برجسته کنیم تا به ما نزدیک تر بشوند.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۱
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • مجتبی IR ۱۳:۴۹ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۷
    باید زبان عربی و یک زبان دیگر در حوزه در سالهای اول، اجباری شود تا حوزه جهانی شود