به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله مظاهری در درس اخلاق خود به موضوع عوامل سقوط انسان پرداختند که مشروح سخنان معظم له در این جلسه، «عامل ششم: آمال و آرزوی بیجا» بوده که بدین شرح است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
بحث این چند جلسه دربارۀ یک امر مهمی بود که همه مخصوصاً جوانها باید به آن توجه داشته باشند. بحث این بود که چه عواملی انسان را به سقوط می کشاند و انسان را ابزار دست شیطان و هوا و هوس قرار می دهد و بالاخره انسان را از خیر دنیا و آخرت محروم میکند؛ دراینباره بهطور فشرده صحبت شد.
بحث این جلسه دربارۀ ششمین عامل سقوط انسان، یعنی «آمال و آرزوی بیجا» است. این بحث بهاندازهای مهم است که نبوت و ولایت، مردم را از آن بر حذر داشته اند.
دراینباره روایتی در کتب روایی وارد شده، که این روایت هم از پیغمبراکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» صادر شده است [۱] و هم از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه».
امام«سلاماللهعلیه» میفرمایند:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ»[۲]
من برای مردم از دو چیز خیلی می ترسم، چراکه موجب شقاوت و بدبختی آنها میشود: اولین آن، متابعت از هوی و هوس و متابعت از شیطان درون و شیطان بیرون میباشد. متابعت از هوای نفس باعث میشود که انسان حق را نبیند و بعضی از اوقات دانسته پا روی حق بگذارد.
و دیگری آمال و آرزو است. آمال و آرزو موجب می شود تا انسان آخرت را فراموش بکند و مثل کرم ابریشم در خود بتند تا بمیرد. وقتی از خواب غفلت بیدار می شود که دیگر این بیداری فایده ندارد.
قرآن کریم در آیه ای میفرماید: «کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حینَ مَناصِ»[۳].
بنابراین بحث این جلسه هم مورد توجه نبوت و هم ولایت میباشد که نظیرش در قرآن کریم و در روایات شریف اهلبیت«سلاماللهعلیهم» زیاد آمده است.
آمال و آرزو دو قسم دارد؛ یکی آمال و آرزوی بیمورد و شیطانی و دیگری آمال و آرزوی درست و رحمانی است.
آن آمال و آرزویی خوب است که برای انسان زمینه فراهم کند تا تلاش و کوشش خود را بکند و امید به برداشت داشته باشد.
این آمال و آرزو خیلی خوب است، مثلاً یک محصّل تلاش و کوشش می کند و به هر اندازه که بتواند در درس هایش کار می کند و امید دارد که قبول شود، این امید عالی است، این امید همان توکل بر خداست و از خدا می خواهد تا تلاش و کوشش او به جایی برسد.
همچنین یک کشاورز دانه های گندم را در خاک می ریزد تا به امید خدا گندم سالش پیدا شود. اما در کنار این امید داشتن، تلاش و کوشش، آباد کردن زمین، آب دادن به این محصول و مواظبت از آن و بالاخره مقدمات دیگر تا وقتی گندم به دست بیاید را انجام میدهد. این تلاش و کوشش زمینهای است برای اینکه خداوند به مال او برکت بدهد.
آمال و آرزو به این معنای مطلوب باید در زندگی انسان باشد. اصلاً انسان به اینگونه آمال و آرزوها زنده است. به این حالت رجای عاقلانه میگویند، یعنی آن کشاورز تلاش و کوشش خود را کرده و امید دارد که حاصل بردارد یا آن محصّل تلاش و کوشش خود را کرده و امید دارد که در درسهایش قبول شود و سرنوشت خوبی برای او پیدا شود.
یک تاجر یا یک کاسب، تلاش و کوشش می کند و آن تلاش و کوشش با امید به خداست؛ هنگامی که درب مغازه را باز می کند، میگوید الهی به امید تو، علاوه بر مواظبت کافی از کسب، از مشتری و جلب رضایت او و بالأخره مقدمات را فراهم می کند و امید دارد که نتیجهبخش باشد. چنین کسی خوب می فهمد و می داند که نتیجه از جانب خداست، لذا با توکل بر خدا کاسبی می کند.
این تلاش و کوشش و این امید بسیار عالی است و خرج و مخارج او اداره می شود. به قول شاعر:
دهقان سال خورده چه خوش گفت با پسر // که ای نور دیده به جز از کشته ندروی
به این آمال و آرزوی اخلاقی، عقلانی و شرعی نیز می گویند که باید در زندگی انسان باشد و اگر در زندگی نباشد انسان نابود می شود؛ یعنی یک حال تنبلی و یک حال کسالت و فشالت در زندگی او حکمفرما خواهد شد.
نوع دیگر آمال و آرزو هم وجود دارد که به آن آمال و آرزوی حُمق یا رجای احمقانه می گویند. مثال آن اینست که آن کشاورز بدون آنکه بذری بکارد حاصل بخواهد و کار نکرده چیزی بخواهد، یعنی در خانه بنشیند و تنها با توکل بر خدا، خرج و مخارج بخواهد، معلوم است که خدا نمی دهد، معلوم است که زمینه فراهم نشده و حاصل نیست، معلوم است که تنبلی های این شخص او را بدبخت می کند. اگر چنین کسی پیدا شود که بدون مقدّمات از خداوند چیزی بخواهد، نه تنها دعای او مستجاب نیست، بلکه مبغوض خداوند هم میباشد.
در روایتی میخوانیم که پروردگار عالم بدون سبب و اسباب به کسی چیزی نمی دهد: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابٍ»[۴]. عوام مردم در این باره حرف خوبی می زنند، می گویند: پروردگار عالم با زنبیل از آسمان به کسی چیزی نمی دهد یعنی خود انسان باید تلاش و کوشش داشته باشد تا آن تلاش و کوشش زمینه شود و تا خداوند به انسان منفعت بدهد و نتیجه بخش باشد.
سرای آخرت هم همینگونه است. اگر کسی بدون تلاش و کوشش آخرت بخواهد، به آن دست پیدا نمیکند. در میان برخی از مردم شایع است که انسان بدون تلاش و کوش و بدون عمل صالح به بهشت میرسد! این طرز تفکر یکی از مهارهای بزرگ شیطان است.
شیطان بعد از رانده شدن از درگاه خداوند، چندین مرتبه به خداوند تشر زده و بی حیایی کرده است. قرآن کریم تشرهای شیطان را نقل می کند. ازجمله جسارتها، بیحیاییها و تشرهایش این است که می گوید: «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ، ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ»[۵].
شیطان خطاب به خداوند سبحان می گوید: خدایا من به خاطر این انسانها گمراه شدم، پس از آنها انتقام میگیرم و از هر راهی که بشود آنها را منحرف می کنم. بعد میگوید: برای فریب آدمیان از چهار طرف و چهار سمت می آیم؛ هم از طرف چپ و هم از طرف راست و هم از جلو و هم از عقب، سر راهشان مینشینم و با وسوسه، آنها را نابود می سازم. دیگر بعد از این، اکثرشان گمراه و جهنمی هستند: «و لا تجدُ أکثرهم شاکرین».
حضرت امام باقر«سلاماللهعلیه» در تفسیر آیۀ شریفه می فرمایند:
این که شیطان از طرف چپ می آید، یعنی از راه گناه جلو میآید و وسوسه در گناه باعث میشود که انسان گناه کند؛
از طرف جلو میآید، یعنی یاد آخرت را به غفلت می اندازد و نمیگذارد که انسان به فکر آخرت باشد؛
از عقب میآید، یعنی دنیا را در چشم انسانها جلوه می دهد و همّ و غمشان دنیا می شود.
آنچه مراد است، اینجاست که شیطان گفته است: خدایا، از طرف راست می آیم. امام«سلاماللهعلیه» می فرماید: معنایش این است که از راه عبادت می آید. [۶]
یکی از معناهایش این است که شیطان به انسان تلقین میکند که خداوند بدون عمل صالح در روز قیامت او را می آمرزد. یعنی نه نماز، نه روزه، نه رابطه با خدا، نه خدمت به خلق خدا، نه متابعت از قرآن و نه متابعت از ولایت دارد، اما یک آمال و آرزو دارد که بعد از مردن در وسط بهشت باشد، به این امید «رجای حُمق» میگویند، یعنی این آدم گول خوردۀ شیطان است. امام«سلاماللهعلیه» می فرمایند: مواظب باشید شیطان از راه عبادت شما را فریب ندهد.
حضرت امام رضا«سلاماللهعلیه» برادری داشتند که رفقای بد، او را منحرف کرده بودند. در جلسه ای که حضرت رضا هم در آن جلسه حضور داشتند، این برادر خیلی منیّت میکرد و میگفت: من سیّدم، من از نسل پیغمبرم، حضرت زهرا ما را شفاعت می کند، ما امتیاز داریم و بالاخره بهشتی می شویم.
حضرت رضا «سلاماللهعلیه» یک جمله به او گفتند و فرمودند: اگر چنین که میگویی باشد، پدرم موسیبنجعفر«سلاماللهعلیهما» خسارت کرده است، برای اینکه ایشان کارش عبادت بود و تا آنجا که می توانست رابطه با خدا و تا آنجا که میتوانست رابطه با مردم داشت و بالاخره عمرش را برای آخرت وقف عبادت کرده بود و حتی در زندان آنهمه عبادت داشت و رفتن به زندان برای خاطر دین و برای خاطر همین عبادت بود؛ اگر تو و موسی بنجعفر«سلاماللهعلیهما» هر دو بهشتی هستید، پس موسی بنجعفر درست رفتار نکرده است. [۷]
نمی شود که ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» آنهمه عبادت و آنهمه خدمت به دین خدا و آنهمه خدمت به مردم و بالاخره جان مبارکشان را به خاطر دین فدا کنند، ولی پیروان آنان هیچ کاری نکنند و تنها امید و رجاء برای شفاعت داشته باشند. معلوم است که حُمق است و درست نیست.
انسان باید برای آخرت تلاش و کوشش داشته باشد تا اینکه ارحمالراحمینی خدا، رحمت خداوند و شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» برای او نتیجهبخش باشد.
شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» چه زمانی شامل حال انسان میشود؟ آنوقتی که راه و مسیر انسان، راه و مسیر اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشد. بدون طی راه و مسیر نمیشود. مثلاً کسی میخواهد به مشهد برود و درحالی که کاروان حرکت کرده است، این شخص در خانه بماند و بگوید: انشاءالله ما هم می رسیم، معلوم است که این رفتار احمقانه است، به این رجاء حُمق می گویند. آقا اگر می خواهی با کاروان به مشهد برسی باید مقدمات سفر را فراهم کنی! بدون مقدمات نمی شود.
نقل شده است که لقمان حکیم غلام یک ارباب موحدی بوده که آن ارباب رجای بیجا داشته است. لقمان که رابطه با خدا و سوزوگداز با خدا داشت، می دید اربابش از اول شب تا صبح می خوابد. یکشبی موقع نماز شب بیدارش کرد و گفت: قافلۀ نماز شبخوانها دارند می روند، بیدارشو و با آنها برو. ارباب گفت: خوابم می آید و خداوند ارحمالراحمین است.
بالاخره تا صبح دادوفریاد که پاشو نماز بخوان و او میگفت: خدا ارحمالراحمین است و تا صبح خوابید. این ارباب صبح که بیدار شد مقداری گندم به لقمان داد و گفت: برو در فلان مزرعه بکار و برگرد. لقمان حکیم برای اینکه ارباب را متنبّه کند، بهجای گندم، مقداری ارزن و تخم علف برد و در آن مزرعه کاشت. ده بیست روز از آن قضیه گذشت و این دو به سمت آن زمین رفتند که ارباب دید علف و ارزن در زمین روییده است. گفت: مگر گندم را نکاشتی؟ گفت نه، گندم گران بود و من بهجای گندم تخم علف کاشتم، انشاءالله خدا به تو گندم می دهد. ارباب عصبانی شد و گفت: مگر دیوانه شده ای، مگر می شود تخم علف بکاری و گندم برداری؟ لقمان گفت: آقا از تو یاد گرفته ام، مگر می شود از اول شب تا به صبح خوابید و گفت: خدا ارحمالراحمین است و با این جملۀ ارحمالراحمینی بخواهی خود را بهشتی کنی؟ معلوم است که این درست نیست.
متأسفانه بسیاری از مردم چنین هستند، یعنی بدون تلاش و کوشش میخواهند به مطلوب خود برسند. معلوم است که این غلط است و درست نیست و معلوم است که باید کار کنیم.
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر که ای نور دیده من به جز از کشته ندروی
این نمازی که معمولاً افراد میخوانند، نمازی نیست که آنها را بهشتی کند. این نماز را به هراندازه که میشود باید خواند. یک نماز با حالت ادب، یک رابطه عالی با خداوند، نماز شب و انس با قرآن و اجتناب از گناه و بالاخره تا اینکه یک آدم متقی بشود. زمانی که آدم متقی شد، دیگر رجاء و امید و شفاعت می خواهد. انسان بدون رجا و امید و شفاعت و بدون عفو خدا، استحقاق بهشت را ندارد. چه کسی استحقاق بهشت دارد؟ کسی که در دنیا بذری بکارد و در آخرت آن را درو کند. اما برداشت محصول باید با شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشد، باید با عفو خدا باشد. باید این عبادات ناقابل و این کارهای ناقص او مورد قبول خداوند قرار بگیرد و اگر مورد قبول خدا نشود، معلوم است که کارها و عبادات او در خیلی از اوقات پوچ است و به درد نمی خورد. یک مثال مبتلابه بزنم، انسان در نماز حضور قلب میخواهد و در نماز باید زبان او بگوید: «الحمدلله ربالعالمین» و زبان او بگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» و دل او هم بگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، باید در نماز باشد و الاّ ایننماز ممکن است صحیح باشد، اما مقبول نباشد. مقبول نبودن یعنی نماز نمیتواند انسان را بهشتی بکند، در واقع وقتی در نماز حضور قلب نیست، این عبادات انسان را بهشتی نمی کند، پس چه باید کرد؟
انسان باید در نماز و در زندگی توسل داشته باشد تا انشاءالله در روز قیامت این نمازهای ناقص او بهواسطۀ شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، مورد قبول خداوند واقع شود، همچنین باید رجاء داشته باشد تا این نمازها و عبادات ناقص او بهواسطۀ عفوالهی مورد قبول خداوند واقع شود و در نهایت به بهشت برود، چراکه این دنیا محل کشت و کار است: «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»[۸] و نمیشود بدون کاشتن و تلاش و کوشش از خدا طلب نتیجه کرد.
همچنین در دنیا هم معقول نیست کار بدون تلاش و کوشش، نتیجهبخش باشد، مانند اینکه یک طلبه درس نخواند و بخواهد مجتهد جامعالشّرایط باشد. طلبه باید یک عمر صددرصد کوشا باشد و شبانهروز تلاش و کوشش داشته باشد، اما ملکۀ اجتهاد و اینکه عمرش پربرکت باشد را چه کسی باید بدهد؟ خداوند متعال، به این می گویند رجای بهجا؛ یک دانشجو چه وقت می تواند خدمتگزار خلق خدا باشد و چه وقت می تواند قبول شود و متخصّص شود؟ زمانی که کار و تلاش و کوشش داشته باشد و نتیجهبخش باشد و نتیجه اش را هم باید خدا بدهد، به این رجای خوب و رجای عالی می گویند؛ و انسان اگر بخواهد سعادتمند شود، به غیر از این راه چاره ای ندارد.
همه و همه باید مواظب باشند، خصوصاً جوانها که آمال و آرزوی بیجا نداشته باشند. آمال و آرزوهای بیجا انسان را به سقوط می کشاند. آمال و آرزوهای بیجا، انسان را پیش عالم ملکوت، بهصورت احمق درمیآورد. از همین جهت هم وقتی بمیرد و روحش را بخواهند پیش خدا ببرند، بهجای اینکه در آسمانها بگویند: یک شخص آقا، عابد و متّقی آمد، می گویند: یک شخصی که رفتار احمقانه دارد، آمده است.
بعضی از مردم در هفتاد سال زندگی دنیا محصولی نکاشتهاند، ولی دوست دارند در آخرت، بهشت را درو کنند، معلوم است که نمیشود. در روایت آمده است شخصی که دیر برای نماز به مسجد آمده بود، در مقابل پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، چند رکعت نماز معمولی خواند و بدون اینکه تعقیباتی داشته باشد آماده رفتن شد، اما خطاب به خداوند گفت: «أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ وَ زَوِّجْنِی مِنَ الْحُورِ الْعِینِ»؛ یعنی خدایا من را بهشتی کن و حورالعین هم به من عنایت بفرما؛ پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» که شاهد دعای او بودند، تبسمی کردند و فرمودند: چه مهریۀ سبکی، اما چه درخواست بالایی است. [۹]
در واقع انسانی که خواهان بهشت است، اما در نمازش حضور قلب، توجه ندارد، در زندگی ارتباط با خداوند و ارتباط با مردم ندارد، ولی میخواهد در بهشت خدمت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشد، معلوم است که چنین درخواستی درست نیست؛ در سورۀ حدید یک آیهای است که بسیار تکان دهنده است؛ من از همه، خصوصاً جوانها تقاضا دارم که آیۀ شریفه را هم بخوانند و هم به خود تلقین کنند تا این آیۀ شریفه موجب تنبّه برای آنها بشود. این آیه در مورد وضعیت منافقان در روز قیامت است و منافق در اینجا یعنی همین بحث ما، یعنی آن کسی که برای بهشت کار نمی کند، اما بهشت میخواهد و تابع اهلبیت«سلاماللهعلیهم» نیست، اما از اهلبیت«سلاماللهعلیهم» شفاعت میخواهد.
قرآن کریم می فرماید: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»[۱۰].
در روز قیامت اصلاً خورشید نیست و در واقع تبّدل أرض به أرض دیگر است و آنجا قضیۀ خورشید نیست. اگر کسی نور بخواهد باید از دنیا تهیه کند و آن کسانی که در دنیا نوری تهیه نکرده اند، در روز قیامت گروهی را می بینند که با نورشان به بهشت می روند و اینها در تاریکی هستند، همدیگر را میشناسند و می بینند رفقای همدیگر هستند، اما آن رفیق با نوری که از دنیا تهیه کرده، به بهشت می رود و این شخص که نوری را تهیه نکرده و در تاریکی مانده است، التماس می کند و می گوید: صبر کنید تا ما هم به شما برسیم و از نور شما استفاده کنیم، بهشتیان در جواب میگویند: «قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»، اگر نور برای رفتن به بهشت می خواهید باید به دنیا برگردید و نور تهیه کنید و دیگر هم نمی شود برگردید.
قرآن کریم در ادامۀ آیه، وضعیت آنها را بعد از دیدار بهشتیان را چنین توصیف میکند: «یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»[۱۱]
خطاب به بهشتیان میگویند: شما شیعه بودید و ما هم شیعه بودیم، پس چگونه شما به این مقام رسیدید و ما در این تاریکی و این ذلت و بدبختی هستیم؟ آنها در جواب میگویند: «فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ»؛ یعنی فرق ما و شما اینست که شما خودتان را گول زدید و در حالیکه غرق در گناه بودید، میگفتید خدا «ارحم الراحمین» است، انشاءالله کارها درست میشود. یا بهواسطۀ آمال و آرزوی بیجا دچار غرور شدید، گمان کردید محبّت ظاهری به اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، بدون پیروی از ایشان و بدون عمل صالح، شما را نجات میبخشد. شما در واقع به حقیقت روز قیامت عقیده نداشتید، چراکه اگر عقیده داشتید به این جایگاه نمیرسیدید، کسی که به قیامت عقیده داشته باشد، برای آن کار میکند، ولی شما هیچ کاری انجام ندادید.
در آیۀ شریفه جملۀ «غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ» و «تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ » هر دو یک معنا دارند و معلوم میشود که این آمال و آرزوی بیجا خیلی خطر دارد، لذا بهشتیان به جهنّمیان و به افراد سرگردان در عالم آخرت می گویند: آمال و آرزوی بیجا شما را گول زد و باید نور تهیه کرده باشید و نکردید و حالا که نور میخواهید، نمی شود.
بنابراین انسان باید تلاش و کوشش شبانهروزی داشته باشد. در روایات از ما خواستهاند که هشت ساعت عبادت و هشت ساعت استراحت و هشت ساعت هم تلاش و کوشش برای دنیا داشته باشیم. [۱۲]
به هر حال آمال و آرزوی بیجا انسان را گرفتار می کند. من تصور می کنم بحث این جلسه، یک بحث ارزنده ای است، گفتم بهاندازهای ارزنده است که نبوت و ولایت روی آن تأکید دارند و انسان باید امید داشته باشد، بلکه امید بهجا و رجای بهجا داشته باشد، اما امید و رجایی که برایش کاری انجام ندهد و مقدماتی برای آن فراهم نکند، این امید و رجاء خطرناک است.
پی نوشت ها:
[۱]. الخصال، ج ۱، ص ۵۲.
[۲]. نهجالبلاغه، خطبه ۴۲.
[۳]. ص، ۳: «چه بسیار نسلها که پیش از ایشان هلاک کردیم که [ما را] به فریاد خواندند، و [لی] دیگر مجال گریز نبود»
[۴]. الکافی، ج ۱، ص ۱۸۳.
[۵]. اعراف، ۱۶ و ۱۷: « گفت: «پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندی، من هم برای [فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها میتازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت. »
[۶]. تفسیر القمی، ج ۱، ص ۲۲۴.
[۷]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۳۴.
[۸]. مجموعه ورّام، ج ۱، ص ۱۸۳.
[۹]. الکافی، ج ۳، ص ۳۴۴.
[۱۰]. حدید، ۱۳: «آن روز، مردان و زنان منافق به کسانی که ایمان آوردهاند میگویند: ما را مهلت دهید تا از نورتان [اندکی] برگیریم، گفته میشود: بازپس برگردید و نوری درخواست کنید».
[۱۱]. حدید، ۱۴: «[دو رویان]، آنان را ندا درمیدهند: «آیا ما با شما نبودیم؟ » میگویند: «چرا، ولی شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غرّه کرد تا فرمان خدا آمد و [شیطانِ] مغرورکننده، شما را درباره خدا بفریفت. »
[۱۲]. نهجالبلاغه، حکمت ۳۹۰.