خبرگزاری حوزه، / اعتراض ها همواره بخشی غیر قابل تفکیک از جوامعند. در هر جامعه ای خواه ناخواه نسبت به تصمیمات تصمیم گیرندگان، مخالفان و معترضانی (فارغ از کمیت و کیفیت اعتراض) وجود داشته و دارد. بنابراین نه اعتراض، مختص جامعه ی ماست و نه مخالف بودن نسبت به برخی مواضع لزوماً به معنای مخالفت با کل سیستم است. اما چه می شود که اعتراض در جامعه ی دینی سر از خشونت در می آورد!؟ با وجودی که دینداری باید مانعی در برابر برخی از رفتارها باشد اما چرا همواره شاهد رفتارهای ناشایست هستیم!؟
هر جامعهای برای تأمین امنیت و آرامش خود نیازمند خطوط قرمز است. دارا بودن خط قرمزها برای جوامع، آنها را از گرفتار شدن در قانون جنگل مصون میدارد. علاوه بر این، هر جامعه ای متناسب با هویت خود منبعی برای تعیین خط قرمزهایش دارد.
آنچه خط قرمزها را در جامعه ی اسلامی ما معین و مشخص کرده، اخلاق، دین و قانون است.
این سه فاکتور اصلی در جامعه ی ما نقش مهمی در ترسیم خط قرمزها دارند. وقتی جامعه ی ما دچار خشونت گردد، نشان از این دارد که تعهد به دین، اخلاق و قانون کمرنگ شده است. گویا سست شدن پایههای اصلی، منجر به رد کردن خط قرمزها میشود.
با دقت به نقش دین، اخلاق و قانون، به خوبی در می یابیم که از بین این سه معیار، گرایش به اخلاق، فطری ترین ویژگی انسان است و اگر انسان گرایش به دین و آموزه های اسلام نیز دارد به دلیل گرایش فطری است که به اخلاق دارد؛ چراکه دین در خدمت اخلاق است.
گویا اخلاق در بین هر سه عامل ذکر شده، از قدرت بالاتری برخوردار است و قانون و دین هر دو، اخلاق را منضبط تر می نمایند؛ اما در عین حال اخلاق خود نیز تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار میگیرد و کمیت و کیفیت آن قابل تغییر است.
از جمله اموری که میتواند در پررنگ شدن و یا کم رنگ شدن اخلاق در جامعه اثر گذارد دینداری است. هر چقدر توجه انسان به آموزههای دین بیشتر شود انسان اخلاقی تر عمل خواهد کرد و اتفاقاً قانونمندتر هم خواهد شد و هرچقدر افرادی که اهل دین هستند از توجه به آموزههای دین فاصله بگیرند به همان نسبت هم خود بی اخلاق تر می شوند و هم دیگران را از دین گریزان کرده و زمینه ی بی اخلاقی آنها را هم فراهم می آورند.
گویا اخلاق موتور محرکیست برای عمل به دین و عمل کردن به آموزههای دین نیز می تواند اخلاق را بهتر و یا بدتر نماید.
حال اگر در جامعه ای از دین استفاده ابزاری شود و عقربه ی آموزه هایش در جهت مصالح شخصی دچار چرخش گردند اخلاق در آن جامعه رنگ می بازد. به نظر میرسد بهره بردن از دین در جهت تأمین مصالح شخصی توسط برخی از افراد اثرگذار در جامعه منجر به بی اخلاقی و یا کم اخلاقی سایر افراد می گردد.
در واقع تضعیف پایه های دین در جامعه به واسطه ی مدعیان دینداری باعث تضعیف پایه های اخلاق نیز می گردد و آن را دچار تزلزل می کند.
اگرچه هر از گاهی اعتراضهای خشونتآمیز اتفاق میافتد و به قول معروف فتنه در نطفه خفه می شود، اما باید به بررسی دقیق ریشه این فتنه ها پرداخت. قطعا آسیب دیدن از ناحیه دشمنان داخلی و خارجی مورد قبول ماست و نقش بیگانگان و تبلیغات آنها را نادیده نمی گیریم؛ اما خشونت ها، منهای نقش دشمنان داخلی و خارجی، خودش می تواند نشان از حرکت یک جامعه به سمت بی اخلاقی باشد که دلیل آن عملکرد مدعیان دینداری است.
اگرچه توجه به وجود دشمنان داخلی و خارجی مهم است؛ اما مهمتر از آن چرایی تحت تاثیر قرار گرفتن مردم از دشمنان داخلی و خارجی است. شاید اگر دینداری با ظرافت هرچه تمام تر از سوی صاحبان دین به منصه ی ظهور می نشست شاهد این حجم از بی اخلاقی و خشونت نبودیم.
به قلم: زهرا ابراهیمی