به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب "قصه های قرآن" با موضوع «تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم» به قلم سید جواد رضوی، به ارائه داستان زندگی انبیاء پرداخته که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن یاوران خواهد شد.
* آدم علیه السلام در روایات
- آغاز آفرینش
ابوحمزه ثمالی می گوید: «امام سجاد (علیه السلام) فرمود: آیا گمان می کنی که خداوند غیر از شما مخلوقاتی را نیافریده است؟ آری، سوگند به خدا! خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفریده است. سوگند به خدا که تو آخرین (نسل) از این عالم می باشی». (۳۵)
جابر بن یزید نقل می کند: امام باقر (علیه السلام) در ضمن گفتاری فرمود: «گویا رأی تو چنین است که خداوند همین یک جهان را آفریده است؟ یا چنین می پنداری که خداوند متعال، غیر از شما انسانی را نیافریده است، آری سوگند به خدا، خداوند متعال هزار هزار عالم و هزار هزار آدم را آفریده و تو در نسل آخر این عالم ها و این آدم ها هستی». (۳۶)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خدای عزوجل دوازده هزار عالم آفریده که هر یک از آن عوالم از هفت آسمان و هفت زمین بزرگ تر است و هیچ یک از اهالی یک عالم به ذهنش نمی رسد که خدای تعالی غیر عالم او عالمی دیگر نیز آفریده باشد (۳۷»).
از امام باقر (علیه السلام) روایت است که فرمود: «خدای عزوجل در زمین از روزی که آن را آفرید، هفت عالم خلق کرد و برجید، هیچ یکی از آن عوالم از نسل آدم نبودند و خدای تعالی همه آنان را از پوسته روی زمین آفرید و نسلی را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه اش را از او منشعب ساخت (۳۸ »).
منشأ آگاهی فرشتگان از فساد انسان
جابر گوید: امام باقر (علیه السلام) فرمود: حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام) فرمودند: هفت هزار سال بعد از خلق جن و نسناس در روی زمین حق تبارک و تعالی اراده نمود که با قدرت بی کرانش خلایق و انسان ها را بیافریند.
سپس حضرت فرمودند: چون شاءن و اراده حق تعالی تعلق گرفت که آدم (علیه السلام) را به منظور تدبیر و تقدیر در آسمان ها و زمین که خواسته اش بود بیافریند، از اراده و آنچه متعلق به آن بود آگاه بود؛ لاجرم پرده و حجاب را از طبقات آسمان ها کنار زد و به فرشتگان فرمود: به اهل زمین و مخلوقاتم اعم از جن و نسناس بنگرید. وقتی آنان به اهل زمین نگریسته و معاصی و خونریزی ها و فسادشان را در زمین دیدند سخت برآشفتند و بر اهل زمین تأسف خوردند و چنان حالت غضب بر آنان عارض گشت که اختیار از آنان سلب گردید. پس به درگاه الهی عرض کردند: پروردگارا! تو صاحب عزت و قدرتی و جبار و غالب بر هر چیز و عظیم الشأن می باشی. اینان مخلوقات ضعیف و ذلیل تو هستند و با روزی تو زندگانی می کنند. با عافیت و سلامتی تو از نعمت هایت بهره مند می شوند. ایشان با این گناهان بزرگ و ارتکاب معصیت، تو را نافرمانی می کنند. پس چرا از این عصیان خشمگین نگشته و از ایشان انتقام نمی گیری و آنچه از ایشان شنیده و می بینی برتو گران و سخت نمی آید در حالی که بر ما بسیار بزرگ و عظیم جلوه می کند.
هنگامی که حق عز و جل این سخنان را از فرشتگان شنید فرمود: من در زمین خلیفه خود را بر ایشان حجت قرار داده ام.
فرشتگان عرض کردند: پروردگارا! تو پاک و منزهی، اما کسی را در زمین حجت قرار می دهی که فساد و خونریزی می نماید!؟ در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. پس چرا از ما خلیفه معین نمی کنی؟ در ادامه گفتند که حجت را از ما قرار بده که در زمین فساد و خونریزی نمی کنیم.
خدای حکیم فرمود: ای فرشتگان من! آنچه من می دانم شما نمی دانید. می خواهم با قدرتم مخلوقی بیافرینم که فرزندانش انبیا و فرستادگانم به سوی خلق و جملگی بندگان صالح و پیشوایان مردم باشند. آنان را در زمین خلیفه و جانشین های خود برگزیدم. وظیفه آنان این است که بندگانم را از معاصی بازداشته و از عذابم ترسانده و به اطاعتم راهنمایی کنند. بندگان به واسطه آنان طریق مرا می پیمایند. آنان حجت من برای نیکان و برای بدان بیم و تهدید می باشند. زمین را از طائفه نسناس پاک خواهیم گردانید. سرکشان از جن را از میان مخلوقات و مردمان و نیکان بیرون برده و در فضا و نقاط دوردست زمین ساکن می کنیم. طوری که مجاور و همراه مخلوقاتم نباشند، بین جن و مخلوقاتم حجاب قرار داده تا مخلوقاتم آنان را مشاهده نکرده و با ایشان انس نگیرند و آمیزش و همنشینی نکنند. مخلوقاتی که مرا عصیان نمایند در منازل سرپیچان، مسکن داده و در جای ایشان واردشان می کنیم.
[در این حال] فرشتگان عرض کردند: پروردگارا! آنچه که می خواهی بجا آور. ما غیر از آنچه یاد داده ای چیز دیگری نمی دانیم و تو علیم و حکیم هستی (۳۹).
مردی بر امام صادق (علیه السلام) وارد شد و عرض کرد: فدایت شوم! مرا آگاه کن ... از این بیت (کعبه) که چگونه بر مردم واجب شد به زیارتش بیایند؟
[راوی گوید:] امام (علیه السلام) به او توجهی نمود و فرمود: قبل از تو هیچ کس آنچه پرسیدی از من نپرسید. بدان حق عزوجل وقتی به فرشتگان فرمود: «من در زمین برای خود خلیفه ای قرار دادم » تمامی ملائکه از این کلام به فریاد آمده و گفتند: پروردگارا! اگر می خواهی برای خود خلیفه ای در زمین قرار دهی از ما انتخاب کن که طاعت و فرمانت را می بریم. خداوند در جوابشان فرمود: «من آنچه را که شما نمی دانید می دانم ». فرشتگان پنداشتند این کلام حق تعالی ناشی از غضب اوست بر ایشان؛ پس به عرش پناه برده و آن را طواف نمودند. حق تعالی به آنان امر فرمود خانه ای را که از مرمر بود و سقفش از یاقوت سرخ و ستونهایش از زبرجد طواف کنند. خانه ای که هر روز هفتاد هزار فرشته داخل آن می شدند و بعد از آن تا وقت معلوم دیگر به آن وارد نشدند (۴۰).
کفر و استکبار، نخستین گناه
موسی بن بکر گوید: از حضرت ابوالحسن (موسی بن جعفر (علیهما السلام) پرسیدم : کدام یک از کفر و شرک جلوترند؟
فرمود: من از تو سابقه ستیزه و مخاصمه با مردم را نداشتم؟ عرض کردم: هشام بن سالم به من دستور داد که از شما این سؤ ال بکنم. حضرت فرمود: کفر جلوتر است و آن انکار است. خدای عزوجل فرمود: «به جز ابلیس که از این کار امتناع کرد و کفر ورزید و او از کافران بود (۴۱»).
دلیل سجده فرشتگان بر آدم (علیه السلام)
امام رضا (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی چنین فرمود: خدای تبارک و تعالی آدم را خلق کرد و ما را در صلب او قرار داد و ملائکه را دستور داد تا برای تعظیم و احترام ما به آدم سجده کنند. سجده آنان در واقع عبادت خداوند و اکرام و احترام و اطاعت از او بود. حال چگونه ما از ملائکه برتر نباشیم در حالی که همه آنان به آدم سجده کردند. (۴۲)
حسادت ابلیس
در تفسیر قمی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: خدا نخست از آدم مجسمه اش را ساخت و چهل سال به همان حال باقی گذاشت. چون ابلیس لعین بر او می گذشت به آن مجسمه می گفت : خدا تو را برای چه امری درست کرده؟ ابلیس با خود گفت: اگر خدا مرا به سجده بر این موجود امر کند، هرگز زیر بار نمی روم. آنگاه خدا به ملائکه فرمود: برای آدم سجده کنید. ملائکه سجده کردند و ابلیس آنچه را در دل پنهان کرده بود آشکار کرد و از سجده بر آدم امتناع ورزید (۴۳).
قداست و عصمت آدم (علیه السلام)
در کتاب عیون از علی بن محمد بن جهم روایت آورده که به مجلس ماءمون درآمدم و دیدم که علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) نیز در آنجا است. مأمون به آن حضرت گفت : یا بن رسول الله! آیا نظر شما این نیست که انبیا معصومند؟
حضرت فرمود: بله. همین طور است.
پرسید: پس چرا خدای تعالی فرموده : و عصی آدم ربه فغوی حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی به آدم دستور داده بود که «تو و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از هر چه می خواهید بخورید ولی نزدیک این درخت مشوید». در این هنگام حضرت به درخت معینی از گندم که در آنجا بود اشاره کرد و فرمود: «اگر از این بخورید از ستمکاران می شوید». نفرموده بود که از جنس این درخت نخورید. آدم هم گمان کرد تنها از آن بوته معین نهی شده است از آن رو به وسوسه شیطان از بوته دیگری خورد. چون شیطان به او و همسرش گفت: «پروردگارتان، شما را از این درخت نهی نکرده است » و فرموده است نزدیک غیر این بوته نشوید، نه اینکه از آن نخورید و شما را برای نهی کرده که مبادا فرشته و یا از جاودانان در بهشت شوید و برایشان سوگند هم خورد که من از خیرخواهان شمایم. آدم و حوا هم تا آن روز به کسی برنخورده بودند که به دروغ سوگند خورده باشد. آنها را فریب داد و از آن درخت خوردند. این جریان قبل از رسیدن او به مقام نبوت بود. این نافرمانی گناه کبیره نبود که به خاطر آن مستحق آتش شود بلکه از صغیره هایی بوده که خدا کسی را به خاطر آن عذاب نمی کند و صدور آن را انبیا، قبل از آنکه مورد وحی قرار گیرند جایز است. اما بعد از آنکه خدا او را برگزید و پیغمبر شد از معصومین شد که نه گناه صغیره نه کبیره می کنند از این رو خدای عزوجل درباره او فرموده : «آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و به بیراهه رفت، سپس خدا او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و او را هدایت نمود» (۴۴).
چیستی شجره ممنوعه (۴۵)
در کتاب عیون اخبار الرضا از عبدالسلام هروی روایت است که به امام رضا (علیه السلام) عرضه کردم : یا بن رسول الله! از درختی که آدم و حوا از آن خوردند برایم بیان کن تا بدانم چه درختی بوده؟ چون مردم در آن اختلاف دارند؛ بعضی روایت می کنند؟ گندم بوده و گروهی دیگر روایت می کنند که درخت حسد بوده است.
حضرت فرمود: هر دو درست است. عرض کردم : با این که دو معنای متفاوت دارد چطور ممکن است هر دو درست باشد؟
حضرت فرمود: ای ابی صلت، یک درخت بهشت می تواند چند نوع محصول داشته باشد، مثلا درخت گندم می تواند انگور هم بدهد؛ چون درخت بهشت مانند درختهای دنیا نیست و آدم بعد از آنکه خدای تعالی به او احترام کرد و ملائکه را واداشت تا برای او سجده کنند و او را داخل بهشت کرد؛ در دل با خود گفت : آیا خدا بشری گرامی تر از من خلق کرده است؟ خدای عزوجل از آنچه در دل او گذشت خبردار شد. پس او را ندا داد که سر خود را بلند کن و به ساق عرش بنگر تا چه می بینی؟
آدم سر به سوی عرش کرد و به ساق عرش نگریست و دید که نوشته لااله الا الله، محمد رسول الله و علی بن اءبی طالب أمیرالمؤمنین و همسرش فاطمه سیده زنان عالمیان و حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند.
آدم پرسید: پروردگارا! اینان چه کسانی هستند؟
خدای عزوجل فرمود: ای آدم! اینان ذریه های تو هستند و از تو بهترند و از همه خلایق من بهترند. اگر ایشان نبودند، من تو را و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را خلق نمی کردم. پس مبادا به چشم حسد بر اینان بنگری که از جوار من بیرون خواهی شد. پس آدم به چشم حسد بر آنان نظر افکند و آرزوی مقام و منزلت آنان کرد و خداوند شیطان را بر او مسلط کرد تا سرانجام از آن درخت که نهی شده بود بخورد. بر حوا هم مسلطش کرد. او هم به مقام فاطمه (علیها السلام) به چشم حسد نگریست تا آنکه از آن درخت خوردند و خدای تعالی هر دو را از بهشت بیرون کرد و به زمین فرستاد (۴۶).
مدت سکونت آدم و حوا در بهشت
شیخ صدوق (رحمه الله) از امام باقر (علیه السلام) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که مدت توقف آدم و حوا در بهشت از هنگامی که وارد آن شدند تا ساعتی که بیرون شدند تنها هفت ساعت از ایام دنیا بود و در همان روز که این جریان واقع شد خدا از بهشتش بیرون کرد (۴۷).
در تفسیر عیاشی از عبدالله بن سنان روایت کرده که گفت : در جایی که من نیز حاضر بودم، شخصی از امام صادق (علیه السلام) سؤ ال کرد که آدم و همسرش چقدر در بهشت ماندند که به خاطر خطایی که کردند بیرون شدند؟ حضرت فرمود: خدای تبارک و تعالی بعد از ظهر روز جمعه بود که از روح خود در آن بدمید و آنگاه از پایین دنده هایش همسرش را خلق کرد و بعد فرشتگان را به سجده بر او امر فرمود و در همان روز او را داخل بهشت کرد. به خدا سوگند که بیش از شش ساعت از همان روز در بهشت نماند که دچار نافرمانی خدا شد. خدا او و همسرش را از آنجا بیرون کرد در حالی که آفتاب تازه غروب کرده بود. آن شب را تا به صبح پشت در بهشت به سر بردند تا صبح شد. ناگهان متوجه عریانی خود شدند و... (۴۸).
تحلیلی بر نافرمانی آدم (علیه السلام)
در تفسیر قمی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: موسی از پروردگارش درخواست کرد تا بین او و حضرت آدم جمع کند. خدا او را موفق به زیارت آدم کرد، موسی گفت : ای پدر! مگر جز این بود که خدا تو را به دست قدرت خود بیافرید و از روح خود در تو بدمید و ملائکه را به سجده بر تو وادار نمود؟ پس چرا وقتی امر کرد از یک درخت بهشتی نخوری نافرمانی کردی!؟
آدم گفت: ای موسی! بگو خطای من در تورات چند سال قبل از خلقتم نوشته شده؟ گفت : سی هزار سال. آدم گفت: همین طور است. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: آدم با همین کلام موسی را قانع ساخت (۴۹).
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود: به خدا سوگند خدای تعالی آدم را برای دنیا خلق کرده بود و اگر او را در بهشت جای داد برای این بود که نافرمانی کند و آنگاه او را به همان جایی که برای آنجا خلقتش کرده بود، برگرداند. (۵۰)
در روایتی آمده است : آدم و حوا وقتی از بهشت اخراج شدند، در سرزمین مکه فرود آمدند. آدم (علیه السلام) بر کوه صفا در کنار کعبه، هبوط کرد و در آنجا سکونت گزید. از این رو آن کوه را صفا گویند که آدم صفی الله در آنجا وارد شد. حوا بر کوه مروه (که نزدیک کوه صفا است) فرود آمد و در آنجا سکونت گزید. آن کوه را از این رو مروه گویند که حوا زن بود و کلمه زن در زبان عرب مراءه می شود در آنجا سکونت نمود. آدم چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گریه کرد. جبرئیل نزد آدم آمد و گفت : ای آدم! آیا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نیافرید و از روح خود در کالبد تو ندمید و فرشتگانش بر تو سجده نکردند؟
آدم گفت: آری.
جبرئیل گفت : خداوند به تو فرمان داد که از آن درخت مخصوص بهشت نخوری چرا از آن خوردی؟
آدم گفت : ای جبرئیل! ابلیس سوگند یاد کرد که خیرخواه من است و گفت از این درخت بخور. من گمان نمی بردم موجودی که خدا او را آفریده، سوگند دروغ به خدا یاد کند. (۵۱)
در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که زراره گفت : بر امام باقر (علیه السلام) وارد شدم، فرمود: از اخبار شیعه چه چیزهایی داری؟ عرض کردم : مقدار زیادی از احادیث شیعه در نزد من می باشد و من می خواستم همه را در آتش بسوزانم. حضرت فرمود: آنها را پنهان کن تا آنچه که به نظرت درست نمی آید فراموش کنی. در اینجا به یاد احادیث مربوط به آدم افتادم. امام باقر (علیه السلام) فرمود: ملائکه چه اطلاعی از خلقت آدم داشتند که گفتند: اءتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء. سپس زراره اضافه کرد که امام صادق (علیه السلام) هر وقت از آدم سخن به میان می آمد می فرمود: این جریان، ردی است بر قدریه که منکر قدر هستند، چن می رساند سرنوشت انسان قبل از هستیش معین شده است.
آنگاه امام صادق (علیه السلام) فرمود: آدم در آسمان از جمع فرشتگان رفیقی داشت. بعد از آن که از آسمان به زمین هبوط کرد رفیق او از فراقش نزد خدا شکایت کرد و اجازه خواست تا به زمین هبوط کند و از احوال او بپرسد. خدای تعالی به او اجازه داد. فرشته هبوط کرد و آدم را دید که دربیابانی خشک و بدون گیاه نشسته است. همین که رفیق آسمانیش را دید از شدت دلتنگی دست بر سر گذاشت و فریادی اندوه بار زد.
امام صادق (علیه السلام) می فرمود: می گویند: آدم این فریاد خود را به گوش همه خلق رسانید. [یعنی فضا را با فریاد خود پر کرد. منظور از خلق، انسانها نیستند زیرا در آن هنگام به غیر از حضرت آدم انسان دیگری خلق نشده بود]. فرشته چون این وضعیت آدم را دید گفت : ای آدم! گویا پروردگارت را نافرمانی کردی و خود را دچار بلایی کرده ای که تاب تحملش را نداری. هیچ می دانی که خدای تعالی درباره تو به ما چه گفت؟ و ما در پاسخ چه گفتیم؟
آدم گفت: نه! هیچ اطلاعی ندارم.
رفیقش گفت: خدا فرمود: انی جاعل فی الاءرض خلیفه و ما گفتیم : اءتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء. معلوم می شود که خدا تو را برای این آفریده که در زمین باشی با این حال هنوز هم توقع داری که در آسمان باشی؟
سپس امام صادق (علیه السلام) سه مرتبه فرمود: به خدا سوگند حضرت آدم (علیه السلام) با این مژده تسلیت یافت. (۵۲)
چگونگی توبه آدم (علیه السلام) و دریافت کلمات الهی
کتاب شریف روضه کافی از یکی از دو امام باقر و صادق (علیهما السلام) روایت کرده که در ذیل عبارت فتلقی آدم من ربه کلمات فرمود: آن کلمات این است که «معبودی به جز تو نیست بارالها، حمد و تسبیحت می گویم. کار زشتی مرتکب شدم و به خودم ستم کردم. پس مرا بیامرز که تو بهترین آمرزندگانی ... پس به من رحم کن که تو بهترین بخشنده ای ... پس به من رحم کن که تو بهترین رحیمانی. پس مرا بیامرز و نظر رحمتت را به من برگدان که تو تواب و رحیمی (۵۳).
در تفسیر منسوب به امام عسکری (علیه السلام) آمده است که آدم (علیه السلام) چون خطا کرد و خواست توبه کند گفت : خدایا توبه و عذر مرا بپذیر و مرا به مقام خود بازگردان و به درگاه خود رفعت بخش که همانا اثر گناه و ذلت خطا در ظاهر و باطن من آشکار گردیده است. چون چنین گفت خطاب آمد: ای آدم! مگر امر مرا به یاد نداری که در سختی ها به حق محمد و آل پاک او بخوانی!؟
آدم عرض کرد: بلی.
خطاب شد: پس مرا به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین بخوان تا تو را اجابت کنم و بیش از آنچه خواسته ای به تو کرم نمایم.
آدم عرض کرد: خدایا! مقام آنها نزد تو به اندازه ای است که با توسل به آنها توبه مرا قبول می کنی و از خطای من می گذری؛ در حالی که مرا مسجود ملائکه خود نمودی و بهشت را برای من مباح کردی و حوا را همسرم قرار دادی و ملائکه را به خدمتم گماشتی!
خطاب شد: ای آدم! ملائکه را گفتم به تو تعظیم کنند و در مقابل تو سجده نمایند؛ چون، تو ظرف این انواز مقدس بودی و اگر قبل از خطای خود به آنان توسل می کردی و از من خواسته بودی که تو را از خطا حفظ کنم و از فریب شیطان آگاه سازم، چنین می کردم. آنچه می دانستم مطابق آن انجام شد. حال به آنان متوسل شو و مرا با نام آنان بخوان تا تو را اجابت کنم.
پس آدم گفت : «خدایا! به آبرو و مقام محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و پاکان از آل آنان به من عنایت فرمان و توبه مرا بپذیر و لغزش مرا عفو کن و مرا به مرتبه ای که به من عطا نموده بودی بازگردان ».
خطاب آمد: «توبه تو را قبول کردم و از تو خشنود گردیدم و نعمتهای ظاهری و باطنی خود را به تو بازگرداندم و تو را به مقام و رتبه اکرام و رحمت خود رساندم ».
سپس امام (علیه السلام) فرمود: این است معنای آیه شریفه : فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم (۵۴).
در روایتی دیگر امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی هنگامی که خواست توبه حضرت آدم (علیه السلام) را بپذیرد. جبرئیل را نزد او فرستاد. جبرئیل عرض کرد: سلام بر تو ای آدم. ای کسی که بر مصیبت وارده صبر نمودی و از لغزش توبه کردی. خداوند تبارک و تعالی مرا نزد تو فرستاد تا مناسکی که به سبب انجام آن توبه ات پذیرفه می شود به تو تعلیم دهم. سپس جبرئیل دست آدم را گرفت و با او حرکت کرد تا به بیت الله رسیدند. در آنجا ابری بر سر آدم سایه افکند. جبرئیل عرض کرد: هر کجا که این ابر سایه افکند با پا خط بکش. باری با هم به همین ترتیب قدم زدند تا به منی رسیدند جبرئیل جای مسجد منی را به آدم نشان داد. آدم آنجا خط کشید و نیز جای مسجدالحرام را بعد از خط کشیدن به جای بیت، با رسم خط نشان نمود، پس از آن به عرفات رفتند. جبرئیل آدم را بر زمین بلندی ایستاند و به او عرض کرد: آماده باش هرگاه آفتاب غروب نمود، هفت بار به لغزش خود اعتراف کن. آدم این عمل را انجام داد. از این رو آنجا به عرفه نامگذاری شده است. این سنتی شد در بین فرزندان آدم که به گناهان خویش اقرار و اعتراف نمایند چنانکه پدرشان به لغزش خود اعتراف کرد؛ از خدا در خواست توبه و آمرزش گناهان خود کنند، چنانکه پدرشان از خدا این خواهش را کرده، آنگاه جبرئیل گفت که از عرفات کوچ کند آدم در خروج از عرفات عبورش بر هفت کوه افتاد و به دستور جبرئیل بر سر هر کوهی چهار تکبیر گفت.
سپس ثلثی از شب رفته بود که به وادی جمع رسید. در آنجا بین نماز مغرب و عشا جمع نمود و به همین سبب آنجا را وادی جمع نامیدند. پس وقت نماز عشا در این شب در آن وادی زمانی است که ثلثی از شب بگذرد. پس از خواند نماز مغرب و عشا جبرئیل امر نمود که حضرتش در بطحای وادی جمع یعنی زمین مشعر تا صبح طاق بخوابد. پس آدم در آنجا تا طلوع صبح خوابید. آنگاه به فرمان جبرئیل بالای کوه وادی جمع رفت و وقتی آفتاب طلوع نمود به لغزش خویش هفت مرتبه اعتراف کرد؛ از خدای منان باز هفت بار طلب آمرزش کرد و توبه اش قبول شد. علت اعتراف دوباره آدم به لغزش خویش آن است که این عمل در فرزندان او سنت باشد. از ین رو کسی که عرفات را درک نکند و به وقوف در آن نرسد و تنها وادی جمع - مشعر - را درک کند، حج و مناسکش صحیح است. به هر صورت آدم از وادی مشعر به طواف منی خارج شد و ظهر به آنجا رسید. سپس به دستور جبرئیل دو رکعت نماز در مسجد منی به جا آورد. جبرئیل فرمان داد برای تقرب به حق تعالی قربانی کند تا مورد قبول درگاه اقدسش واقع شود و توبه اش پذیرفته گردد و این عمل (قربانی) در بین فرزندانش سنت گردد.
حضرت آدم به فرمان جبرئیل قربانی کرده حق عزوجل قربانی او را پذیرفت، یعنی آتشی از آسمان فرستاد که قربانی آدم را گرفت. جبرئیل عرض کرد: خداوند تبارک و تعالی به تو احساس نمود زیرا مناسکی را که به واسطه آن توبه ات قبول شد به تو تعلیم داد و قربانی تو را نیز پذیرفت. پس از قبال آن تواضع نما و سر خود را بتراش. پس آدم به نشانه تواضع و فروتنی در مقابل حق سرش را تراشید.
سپس جبرئیل دست آدم را گرفت و او را به طرف بیت برد؛ در اثنای راه کنار جمره عقبه به ابلیس برخورد کردند. ابلیس گفت : ای آدم! به کجا می روی؟ جبرئیل گفت : ای آدم! او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ تکبیر بگو. آدم چنین کرد. ابلیس از آنها دور شد. جبرئیل در روز دوم دست آدم را گرفت و به طرف جمره اولی برد، باز در اثنای راه به ابلیس برخورد کردند. جبرئیل گفت : او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ یک تکبیر بگو.
آدم چنین کرد و ابلیس از آنان دور شد. در نزدیک جمره دوم به ابلیس برخورد کردند و ابلیس گفت : ای آدم! به کجا می خواهی بروی؟ جبرئیل گفت : ای آدم! او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ یک تکبیر بگو. آدم چنین کرد و ابلیس را از خود دور کرد. سپس نزدیک جمره سوم خود را به ایشان نشان داد و باز گفت : ای آدم! به کجا می روی؟ جبرئیل گفت : ای آدم! او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگی یک تکبیر بگو. آدم چنین کرد و ابلیس را از خود دور کرد. در روز سوم و چهارم نیز آدم با زدن ابلیس او را از خود دور کرد. جبرئیل به آدم عرض کرد: دیگر هرگز او را نخواهی دید. سپس آدم را به بیت برد و امر نمود که هفت مرتبه خانه خدا را طواف کند. آدم چنین کرد. جبرئیل گفت : خداوند متعال تو را آمرزید و توبه ات را پذیرفت و همسرت حوا بر تو حلال گشت (۵۵).
ادامه دارد ...
پی نوشت ها:
(۳۵) - بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۳۳۶.
(۳۶) - تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۶ و ۵۹.
(۳۷) - خصال، ج ۲، ص ۶۳۹، ح ۱۴.
(۳۸) - خصال، ج ۲، ح ۴۵، ص ۳۵۸.
(۳۹) - تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۰، ح ۸۰، ط بیروت.
(۴۰) - علل الشرایع، ج ۲، ب ۱۴۲، ح ۲.
(۴۱) - الکافی، ج ۲، ص ۳۸۵، ح ۶، کتاب ایمان و کفر.
(۴۲) - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ب ۲۶، ح ۲۲.
(۴۳) - تفسیر قمی، ج ۱، ص ۴۱.
(۴۴) - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ب ۱۵، ح ۱.
(۴۵) - در قرآن در شش مورد از درخت ممنوعه سخن به میان آمده ولی از چگونگی و نام آن ذکری نشده است و در روایات از امام رضا (علیه السلام) نقل شده که آن درخت، درخت گندم بوده و علاوه بر گندم، محصول انگور نیز می داده است و آدم (علیه السلام) وقتی که مسجود فرشتگان واقع شد در ذهن خود گفت : آیا خداوند انسانی برتر از من آفریده است؟ خداوند به او فرمود: سرت را به سوی آسمان بلند کن، او چنین کرد دید در ساق عرش نوشته شده : «معبودی جز خالق یکتا و بی همتا نیست محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خدا و علی امیرمؤ منان است و همسرش فاطمه بانوی برجسته جهانیان است و حسن و حسین دو جوانان اهل بهشتند آدم عرض کرد: پروردگارا! اینها کیانند؟ خداوند فرمود: اینها از ذریه تو و بهتر از تو و همه خلایق می باشند اگر آنان نبودند تو و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفریدم از این که با چشم حسادت به آنان نگاه کنی بپرهیز و آرزوی وصول به مقام آنان را نکن ... (تفسیر نورالثقلین ج ۱ ص ۶۰) بنابراین آن درخت ممنوعه هم جنبه مادی داشته که همان درخت گندم باشد و هم جنبه معنوی که درخت حسد باشد. روی این اساس آدم و حوا از دو درخت یا از یک درخت دارای دو میوه خوردند و از دو حد مادی و معنوی تجاوز نمودند از این رو از بهشت رانده شدند [نقل از قصه های قرآن محمدی اشتهاردی، ص ۲۱]
(۴۶) - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، باب ۲۸، ح ۶۷.
(۴۷) - خصال، ص ۳۹۶، ح ۱۰۳.
(۴۸) - تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۰، ح ۱۱.
(۴۹) - تفسیر قمی، ج ۱، ص ۴۴.
(۵۰) - علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۵۰.
(۵۱) - تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۱.
(۵۲) - تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳۲، ح ۹ و ۱۰.
(۵۳) - الکافی، ج ۸، ص ۲۵۳، ح ۴۷۲.
(۵۴) - تفسیر الامام العسکری (علیه السلام)، ص ۲۲۵ و ۲۲۶.
(۵۵) - علل الشرایع، ج ۲، ب ۱۴۲، ح ۱.