به گزارش خبرگزاری حوزه آیت الله محمدتقی مصباح یزدی پس از شیوع ویروس کرونا در کشور طی سه جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ به موضوع «شرور و بلایا» پرداخت که فیلم سخنان این استاد برجسته حوزه در ۱۵ قسمت در حوزه نیوز منتشر شده و در حال حاضر متن سخنان ایشان را در شماره های گوناگون تقدیم نگاه شما خواهیم کرد.
- پرسش و پاسخ
پرسش ۱:
بحث هایی که در جلسات گذشته مطرح فرمودید به اینجا رسید که در این جهان خیرها و شرّها همراه یکدیگر هستند؛ یعنی نظام احسن و حکمتهای الهی اقتضاء می کرده که جهان این گونه آفریده شود، و البته شرّها مقصود بالاصاله نیستند، بلکه مقصود بالتبع هستند تا زمینهای باشد برای تکامل انسان که با انتخاب آگاهانه خودش از اینها در جهت کمال استفاده کند، و انتخاب آگاهانه نیاز به شناختن انواع خیر و شرّ و راه رسیدن به آنها دارد. ممکن است انسان با عقل خودش کلیاتی را درک کند، اما در بسیاری از موارد، راهنمایی عقل عادی برای تشخیص مصادیق خیر و شرّ کافی نیست، و همین امر، دلیل نیاز به وحی الهی و تشریع احکام دینی است.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که با توجه به اختلاف مردم در استفاده از عقل و در دسترسی به محتوای وحی، چگونه همه انسانها میتوانند شناخت صحیحی نسبت به همه وظایف عقلی و تکالیف شرعی پیدا کنند تا زمینه انتخاب صحیح در هر مورد برایشان فراهم شود؟
پاسخ استاد:
با توجه به مطالب پیش گفته، این مسئله مطرح میشود که اگر ما باید جهات خیر و شرّ اشیاء را بشناسیم و رفتارهایمان را برای رسیدن به خیرها و مصونیت از شرور تنظیم کنیم، هرکسی باید همه خیرات و شرور را بشناسد تا انتخاب کند و چنین چیزی برای انسانهای عادی میسر نیست، زیرا عقل انسانها برای شناختن همه مسائل جزئی زندگی و شناختن جهات خیر و شر آنها کافی نیست. از سوی دیگر، تجربه نشان میدهد که انسانها از لحاظ درک عقلی کاملاً مثل هم نیستند، و چیزهایی را هم که با عقل میتوان فهمید نیاز به مقدمات و استدلالاتی دارد که برای همه میسر نیست. پس از یک طرف، از لحاظ درک عقلی که یک درک طبیعی و عادی تلقی میشود انسانها یکسان نیستند، و از طرف دیگر، تکمیل این معرفت بوسیله وحی اگر بخواهد برای هر انسانی مستقیماً انجام بگیرد باید همه مردم پیغمبر باشند، و واضح است که همه انسانها لیاقت دریافت وحی را ندارند، و از اصول مسلّم ما این است که تعداد انبیاء در طول تاریخ خیلی محدود بوده و حداکثر عددی که گفته شده ۱۲۴۰۰۰ نفر است. همچنین هیچ پیامبری نمیتواند وظایف فردفرد امتش را مستقیماً به ایشان ابلاغ کند. مگر ممکن است که یک انسان وظایف روزانه صدها میلیون انسان دیگر را مستقیماً برای ایشان بیان کند!؟ تنها راهی که باقی میماند این است که وظایف مردم در قالب عناوینی کلی بیان شود، چیزی که در همه ادیان واقع شده و همه عقلا برای بیان مقاصد اجتماعی، عمل کردهاند. مثلاً گفته میشود: همه انسانها باید در روز چند رکعت نماز بخوانند و حد نصابش هم برای همه تعیین می شود، مثلاً نماز صبح دو رکعت بخوانند. باید این عدد باشد تا عموم مردم بتوانند این عمل را با ویژگیهای خاصش انجام دهند. اما گاهی اتفاق میافتد که بعضی نمیتوانند حتی همین عمل را انجام دهند. در این صورت، مطلب را بطور عام بیان میکنند و با تخصیص متصل یا منفصل، استثنا میزنند.
از طرف دیگر، گاهی حکمی روی یک عنوانی ثابت است و مصلحتی دارد که بوسیله آن رفتار تأمین میشود، اما شرایطی پیش میآید که انجام دادن این کار مفسدهای به بار میآورد که نمیشود اینها را از هم جدا کرد و کار را به گونهای انجام داد که آن مفسده را نداشته باشد. هم مصلحت دارد بخاطر عنوان مصلحتدار، و هم مفسده دارد بخاطر عنوان جدیدی که عارض آن شده و مستلزم مفسده گردیده است. در این گونه موارد هم هر کدام از مصلحت و مفسده که قویتر و مهمتر باشد ملاک حکم قرار میگیرد.
همه اینها مربوط به مقام ثبوت است. اما از کجا بفهمیم که آیا این حکم عام واقعاً تخصیص زده شده یا نه؟ و این بیان بظاهر مطلق، واقعاً قیدی دارد یا نه؟ در مورد دو عنوان متزاحم، کدامیک از آنها دارای ملاک مهمتری است و باید آن را مقدم داشت و مقتضای آن را حکم فعلی دانست؟ البته گاهی ممکن است مکلف یقین به تخصیص یا تقیید یا اهمیت یکی از دو ملاک متزاحم پیدا کند، ولی چنین یقین، بلکه اطمینانی هم همیشه میسر نیست و ممکن است حتی متخصصین و اهل فن هم نتوانند اطمینان و علم عرفی پیدا کنند و ناچار باید به ظنون معتبر اکتفا کرد.
عقلا برای این کار روشی دارند و آن این است که در چیزهایی که تخصص ندارند به متخصص رجوع می کنند؛ چیزی که ما در فقه به نام تقلید از آن یاد می کنیم و در امور اجتماعی و سیاسی هم فرمان ولی امر حجت است، گو اینکه عقلاً محال نیست که اشتباه کند. اینها مواردی است که در شرع عیناً مثل امور عرفی، روشهای عقلا مورد امضای شارع مقدس قرار گرفته است، و همان روشهایی که برای تشخیص مصلحت و مفسده یا خیر و شرّ یا راه وصول به خیر و شرّ بین عقلا مرسوم است، مورد قبول شارع واقع شده است، و در نتیجه، تکالیف ظاهری افراد با هم متفاوت میشود.
پرسش ۲:
سؤال دیگر این است که آیا حکمت تشریعات و دستورات شرعی، فقط تأمین خیرات و مصالحی است که بر عمل به آنها مترتب میشود یا ممکن است حکمت دیگری هم در کار باشد؟
پاسخ استاد:
البته اصل این است که احکام واجب برای تأمین مصالح واقعی است و منهیات و محرمات برای اجتناب از مفاسد واقعی است، ولی ممکن است گاهی مصلحت دیگری در کار باشد، مثلاً منظور این باشد که آمادگی شخص برای عمل کردن به هر دستور سختی آزموده شود، چنانکه درباره حضرت ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السلام اتفاق افتاد، در آنجا که به فرزندش اسماعیل (ع) فرمود: «إنّی أریٰ فِی الْمَنامِ أنّی أذْبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَریٰ قالَ یا أبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرین».
به عنوان مقدمه عرض میکنم وحیی که به پیامبران میشد گاهی به این صورت بود که ملک وحی میآمد و کلامی را به آنان القاء میکرد، مثل نزول آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» و سایر آیات قرآن کریم بر پیامبر اسلام (ص)، و گاهی مطلبی به ذهن پیامبر القاء میشد که مثلاً این کار باید انجام شود، ولی گاهی هم به صورت رؤیایی مجسم میشد و پیامبر در رؤیای الهی میدید که مشغول انجام کاری است و میفهمید که باید آن کار را در خارج انجام دهد. حضرت ابراهیم خواب دید که جناب اسماعیل را خوابانده و آماده بریدن سر اوست! حضرت ابراهیم تصور کرد که باید او را ذبح کند «إنّی أریٰ فِی الْمَنامِ أنّی أذْبَحُکَ»، در صورتی که این رؤیا یک امتحان الهی بود و مصلحت آن این بود که آمادگی وی برای انجام چنین کار عظیمی بدون چون و چرا به ظهور برسد، تا به عالیترین مراتب عبودیت و قرب الهی نائل گردد.
پس کار مصلحت بزرگی داشت، اما نه آن مصلحتی که عادتاً بر خود کار مترتب میشود، و اصطلاحاً گفته میشود که این گونه دستورات «اوامر امتحانی» است. البته همه احکام شرعی به یک معنا امتحانی است، و به زبان خودمانی، خدای متعال میخواهد ببیند که ما به دستوارتش عمل میکنیم یا نه، دستوراتی که عمل به آنها مصالح فردی و اجتماعی، و دنیوی و اخروی انسانها را تأمین میکند، ولی در اوامر امتحانی به معنای خاص، منظور این است که آمادگی مکلف به ظهور برسد، هرچند آن عمل انجام نگیرد، حتی مصلحتی هم در انجام آن نباشد، چنانکه ذبح حضرت اسماعیل (ع) ظاهراً مصلحتی نداشت، اما کمالی که برای یک پدر پیر در اثر آمادگی برای ذبح فرزند جوانش حاصل میشود، بدون اینکه بگوید: مگر اسماعیل چه گناهی کرده که من در این سن پیری باید او را ذبح کنم، مصلحت بینظیری است که با همین امر امتحانی حاصل میشود. و عجیبتر این است که حضرت ابراهیم بعد از دهها سال عبادت و تجربه و فکر و وحی، این آمادگی را پیدا کرد، ولی نوجوانی که قطعاً سن او زیر بیست سال بوده وقتی به او گفته شد: «إنّی أریٰ فِی الْمَنامِ أنّی أذْبَحُکَ» جواب داد: «یا أبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» دستور خدا را عمل کن، و چون احساس میکرد که نگرانی پدر این است که در حال انجام وظیفه، رفتار فرزند موجب اشکالی در عمل شود، اضافه کرد: «سَتَجِدُنی إنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرین» من کاملاً تسلیم و مطیع هستم و رفتار نگران کنندهای انجام نخواهم داد!
پرسش ۳:
درباره همین داستان حضرت ابراهیم علیه السلام که در خواب دیدند که کارد بر گلوی اسماعیل میکشند و از آن برداشت کردند که مأمور به ذبح اسماعیل شدهاند، سؤالی مطرح میشود و آن این است که آیا ممکن است پیامبر در تفسیر وحی و درک مقصود واقعی آن، اشتباه کند؟
پاسخ استاد:
اشتباه در فهم وحی به این معنی که خدا بخواهد چیزی را به پیامبر بفهماند و او غیر از آن را استنباط کند، صحت ندارد و پیغمبر مصون از چنین اشتباهی است، اما مقصود خدای متعال از این رؤیای ابراهیم علیه السلام این بود که او را وادار به اقدام کند که آن را فهمید و انجام داد، چنانکه قرآن کریم میفرماید: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»، ولی علاوه بر فهم تکلیفش تصور کرد که این کار موجب ذبح کردن و کشتن اسماعیل میشود، اما این تصور، خارج از محتوای وحی و رؤیای ابراهیم بود، و منافاتی با عصمت پیامبر در فهم تکلیف الهی و انجام آن نداشت.
پرسش ۴
در مواردی که انسانها در اثر دوری از پیامبران و نبودن مدارک کافی، از شناخت احکام واقعی بازمیمانند و طبعاً از مصالح عمل به آنها محروم و بلکه متضرر میشوند، آیا این شرور و ضررها قابل جبران است یا افراد مطیع و سربه فرمان هم چارهای جز تحمل آنها بدون داشتن راهی برای جبران ندارند؟
پاسخ استاد:
در واقع اینجا چند مطلب مطرح می شود: یکی اینکه منظور از اینکه راه وحی و بیانات پیامبران علیهم السلام، ضعف و نقص ادراکات عقلی را جبران میکند، این نیست که با آمدن انبیا علت تامه برای فهم حقایق و شناخت تکالیف حاصل میشود و دیگر جهل و خطایی در این زمینهها باقی نمیماند، بلکه منظور این است که خدای متعال برای هدایت انسانها به دادن عقل اکتفا نکرده و راه گستردهتری بر آن افزوده است، ولی به هر حال، همانگونه که استفاده از عقل، شرایطی دارد، بهرهمندی از هدایت وحیانی هم شرایطی دارد که بعضی از آنها باید با اختیار فراهم شود.
جهت دیگر این است که خود این جهل وسیله میشود برای امتحان و انتخاب جدیدی که به نوبه خود زمینه تکامل بیشتری را فراهم میکند. وقتی میبایست کسانی تلاش کنند تا مفاد صحیح وحی را بفهمند، خود این امر، تکلیفی برایشان میشود که زمینه تکامل دیگری برای آنها پیش میآورد، و عمل به آن موجب ثوابهای فراوان میگردد، و در واقع، مقدمه برای امتحان دیگری میشود که آیا برای شناختهای لازم، تلاش کافی و سعی لازم را انجام می دهند، یا تنبلی و هوای نفس، باعث بقای جهل و انحراف از حقیقت میشود؟
نکته سوم این است که اگر کسانی تلاش لازم را برای کشف حقیقت کردند و به دلایلی موفق نشدند، همین تلاششان عبادتی دارای اجر فراوان است که محرومیت از مصالح تکلیف را جبران میکند.
نظر شما