به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله علیدوست در دومین جلسه از سلسله مباحث پیرامون بایسته شناسی خرافه زدایی نکات مهمی پیرامون این بحث بیان کرد که به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
من در بخش اول عرض کردم که موضوع بحث ما بایسته شناسی و خرافه زدایی است و اگر امروز من این بحث را مطرح می کنم علتش یک سخنرانی است که جناب آقای عبدالکریم سروش داشتند راجع به خرافه زدایی.به نظر ما در آن سخنرانی علیرغم مطالب خوبی که بیان شده، برخی از نکات اساسی و آسیب های جدی وجود دارد که باید به آن رسیدگی شود. من در بخش قبل به یک نکته اشاره کردم که اگر کسی وارد یک مبحث تخصصی میشود باید به آن مبحث از هر جهت آشنایی کامل داشته باشد.
اما اصل دوم
مطلب دومی که در خرافه زدایی هست این است که فردی که برای خرافه زدایی وارد می شود، «بنیان ها» را نزند. یعنی وقتی می خواهد خرافه زدایی کند آن چه که باید حفظ شود همچنان محفوظ بماند. مثلا کسی که شیمی درمانی می کند نباید طرف را از بین ببرد . بنابراین وقتی کسی می خواهد از دین خرافه زدایی کند و به قول آقای سروش می خواهد آب زلال به دست مردم دهد، نباید بنیان ها و اساس ها از بین برود. آیا در کار ایشان این بایسته رعایت شده یا اینکه بنیان ها زده شده ؟ به نظر من آری.
ایشان در دقیقه ۵۲ سخنرانی خود می گوید : من در مواجهه با روایات همه را باطل می دانم مگر این که خلاف آن ثابت شود. اصل عدم صدور است غیر از این نمی شود.عقل ما چنین حکم می کند چه در روایات شیعه چه سنی...
در دقیقه ۵۸ می گوید کتب روایی منبع خرافات هستند. در همان دقیقه ۵۸ می گوید : کسی به من گفت چرا در بیانت از روایات استفاده نمی کنی؟ گفتم من متاع جهل نمی فروشم. اگر یک درصد روایت درست باشد، خیلی (درصد زیادی) است. و این کار بیع غرری است، کلاهبرداری است و دروغ گفتن است. در دقیقه ۵۶ایشان می گوید کتابهای حدیثی را نخوانید به این دلیل که منبع خرافاتند و روایات درست (صحیح) مانند انگشتری در میان تلی از زباله است. مانند دری میان کاهدانی است. در دقیقه ۱۱۴ می گوید : من فقط قرآن را قبول دارم. حتی صحیفه سجادیه و نهج البلاغه هم بدون اشکال نیستند. در منقولات تواتر برای ما مهم است. روایاتی هم که به نظر درست می نماید، فایده ندارد. روایات متواتر هم از تعداد انگشتان دست کمتر است.
اینها مطالبی است که من از ایشان یادداشت کردم. نظر من این است که برای یک شخص بی طرف که نه در مسند بغض نشسته است و نه بر مسند توجیه، کار ایشان برایند خوبی ندارد. همچنین برای کسی که اطلاعی ندارد از متون ما و تاریخی که بر روایات گذشته است؛ علم رجال، علم درایه و تلاشهایی که شده است.
من برای این که پاسخ ایشان را دقیق تر داده باشم، به سه نکته اشاره میکنم:
نکته اول این که بدون شک متون روایی ما مثل قرآن نیست. از این لحاظ این مطلب ایشان صحیح است. بر خلاف اهل تسنن که می خواهند برای قرآن بدیل درست کنند ؛ صحیح بخاری ، صحیح مسلم و...می بینیم که در شیعه غیر قرآن هیچ متنی معصوم انگاری نشده است.حتی نهج البلاغه، حتی صحیفه سجادیه این مطلب ایشان درست است.
لکن بین کامل نبودن و منبع خرافه بودن خیلی فاصله است.منبع خرافات معنا دارد و کامل نبودن هم معنا دارد یک موقعی مدعی می شویم که نهج البلاغه کامل نیست، یا سفینه کامل نیست یا صحیفه کامل نیست یا وسائل الشیعة کامل نیست، وافی فیض کامل نیست یا مستدرک میرزای نوری کامل نیست، یا تهذیب و استبصار شیخ کامل نیست، یا کتاب من لایحضره الفقیه صدوق کامل نیست یا عیونش کامل نیست اما یک وقتی می گوییم که این ها منبع خرافه اند. این دو برخورد با هم فرق دارد .
نکته دوم این که کسانی که مطالعاتی در زمینه احادیث دارند، می دانند که روایات ما از دو طریق معامله صحیح با آن ها می شود: ۱. قوت سند؛ همانی که آقای سروش خیلی بر آن تاکید می کند ( به تعبیر ایشان گریبان بگیرید اگر کسی مطلبی را نقل کرد که این را چرا نقل کرده یا از کجا نقل کرده تازه کافی هم نیست که گفته شود از بحار نقل شده باید بگویید بحار از که نقل کرده و....۲. اما علمای ما گاهی اوقات می گویند باید احتفاف به قرائن را هم در نظر گرفت. به هر حال قرائنی همراهش هست. گاهی اوقات حتی روایاتی سند هم ندارد اما از شعارهاست.یا فخامت معنا دارد .آیا در رابطه با دعای کمیل که گفته می شود از امام علی علیه السلام است و سندی هم برای آن ذکر نشده، آیا مدعی می شویم که خرافه است؟زباله است؟ یا دعای کمیل لفظش ومحتوایش دال بر اعتبارش است.یعنی دعای کمیل دعایی است که یک بودیسم می تواند بخواند، یک هندوییسم می تواند بخواند یا یک یهودی هم همینطور یا یک مجوسی می تواند بخواند با این احوال مدعی شویم که خرافه است؟ آیا عهدنامه مالک اشتر (البته راجع به عهدنامه بحث هست که سند دارد یا نه) با این فخامت معنا و لفظ، سند می خواهد به این معنا که فلانی از فلانی از فلانی از فلانی از فلانی تا برسد به امیرالمؤمنین....؟! کسی که این نامه را می بیند احساس می کند که این متن زیبا و این اوج معنا شاهد خودش است.اگر خطبه های توحید نهج البلاغه با مطالب توحیدی زمان امیر المؤمنین مقایسه شود آیا این کافی نیست برای اعتبار توحید نهج البلاغه؟یا کلمات قصار نهج البلاغه یا خطبه متقینی که یک زمانی خود آقای سروش در اطرافش بحث می کردند، یا دعای عرفه یا صحیفه سجادیه ـ صحیفه سجادیه را اگر کسی عرب باشد و به محتوا آشنا باشد می گوید این سند نمی خواهد از این جاست که بزرگان ما گفته اند یا قوت سند یا احتفاف به قرائن . من در کتاب فقه و حقوق قراردادها آنجا که برخی علما بیان کردند: الناس مسلطون علی اموالهم، سند ندارد. یا نهی النبی عن بیع الغرر، سند ندارد.من در آن جا گفتم آری بر مسلک شما که روش مدرسه ای است سند ندارد اما از شعارات اسلامی است، در متون لغت، در متون تاریخی، در متون فقهی، در متون اصولی از این احادیث استفاده شده و این ها کفایت می کند برای اعتبار روایت. پس نگوییم فقط متواترات و بعد صحنه را خالی کنیم و بگوییم به اندازه تعداد انگشتان دست احادیث مورد وثوق وجود دارد. چه کسی گفته این ادعا را؟ حتی کسانی که قدری مدرسه ای با روایات برخورد کرده اند، مثل آقای خویی و دیگران، احتفاف به قرائن را پذیرفته اند. خیلی جاها می گویند این حدیث قرائن همراهش هست و همین کفایت می کند.
و اما نکته سومی که دوست دارم مخاطبان دقت کنند ، این است که بسیاری از متون ما درست است که «من الاسلام» است اما «للانسان» است. یعنی یک تربیت شده مکتب اسلام بیان کرده اما به درد انسان می خورد. بسیاری از روایات ما از این قبیل است. کتاب وسائل الشیعه ۳۰ جلد است چون عناوین روایات را معنون کرده، من چند عنوانش را برای مخاطبانی که کمتر اطلاع دارند می خوانم: باب استحباب حسن الخلق مع الناس ـ باب استحباب کون الانسان هینا لینا ـ (انسان باید آرام لطیف و رام و نه سرکش دربرابر دیگران باشد) استحباب طلاقة الوجه (انسان دربرابر دیگران خوشرو باشد)باب استحباب الحیاء ـ استحباب العفو ـ باب صلة الرحم ـ باب الصمت و السکوت ـ حفظ اللسان ـ کراهة کثرة الکلام بغیر ذکر الله ـ استحباب مداراة الناس ـ استحباب التراحم ـ استحباب قبول العذرـ کراهة المراء و الخصومة ـ تحریم الحسد والمکر و الخیانة ـ تحریم الاثم ....این روایات شاید به آن معنا سند ندارد اما آیا منبع خرافات است؟باید بگوییم این ها متواتر نیست الا این که ایشان از تواتر معنای دیگری را لحاظ کند و معنایی را که مد نظر دارد درست بداند.
من میدانم که دوستان ایشان خواهند گفت که منظور آقای دکتر این ها نیست که در جواب عرض می کنم که اول گفتم که این جا در مسند توجیه نیستم . وقتی ایشان در توجیه عدم تمسک به احادیث، مدعی می شود که من متاع جهل نمی فروشم، این جا سوال می شود از ایشان که آیا این ها متاع جهل است؟این ها بیع غرری است ؟ کلاهبرداری است دروغ گفتن است؟
حالا کسی این روایات وسائل را بخواند برای اخلاق مردم، (بحثهای فقهی جداست بحث های کلامی و اخلاقی هم جداست) آیا این ها متاع جهل است؟ آیا جهل است؟ حالا منصفانه قضاوت کنیم ، اگر کسی صحبت ایشان را گوش کند، یک جوان و یک فرهیخته گوش کند و برود ببیند پشت ویترین مغازه کتاب وسائل الشیعه هست و....و حرف ایشان را هم قبول کند چگونه به این کتاب و امثال آن نگاه می کند؟ حتما به عنوان منبع خرافات و... نگاه می کند (لا اله الا الله). جناب آقای سروش خرافه زدایی بسیار خوب است اما توسعه ناموجه خرافه انگاری خیلی بد است.اینکه عالم نباید آب گل آلود به مردم بدهد، درست! اما آلوده نشان دادن آب زلال چه؟ یا اگر چیزی و امری ده یا بیست درصدش باید اصلاح شود و بگوییم این منبع خرافه است رجوع نکنید که قابل استفاده نیست ، این چه می شود ؟ چه توجیهی دارد؟من دوست دارم اگر کسی صحبت های ایشان را گوش کرده یک بار دیگر هم از اول تا آخر دوباره گوش کند و سوال و جواب ها را گوش کند و دقت داشته باشد.
در نهج البلاغه کلمات خوبی هست یک زمانی شما خطبه متقین را شرح می کردید ممکن است ایشان بگوید من هم اشتباه می کردم .ایشان در اواخر صحبت یک مثال ازمولوی می زند که به جالینوس نسبتی دادند بعد گفته شد که جالینوس فلان مطلب را نگفته و چه و چه ....سوال این است که آیا این مطلب ادعایی شما آیا نقد آن حملات اولیه شما نمی تواند باشد؟!یعنی فقط درگیر این هستیم که نسبت ندهیم؟! مگر علمای ما یا فقیهان موجه ماغیر از این عمل می کردند؟ جناب صدوق در همین کتاب من لا یحضره الفقیه جایی که یقین ندارد می گوید: روی عن الصادق یا یک جایی که یقین دارد می گوید قال الصادق ولی مفاد هم مفاد خرافه و لغوی هم نیست؛ به همین خاطر فقهای ما وقتی میخواهند فتوا بدهند می گویند مواردی که باید در نظر گرفته شود: ۱. قوت سند و متن و قرائن؛ ۲. وضوح دلالت؛ ۳. جهت درست باشد یعنی حدیث به قصد بیان شریعت بیان شده باشد؛ تقیه نباشد و...آن چه که ما می توانیم بگوییم این است که اگر یقین داریم به معصوم نسبت دهیم و اگر یقین نداریم و بخواهیم از معصوم روایت کنیم باید مطلب، مطلب خرافی نباشد.
آسیب دوم این است که کسی به نام خرافه زدایی، خرافه زایی کند و ناموجه توسعه خرافه دهد و بایسته این است که بنیان ها را نزند. چنان سمپاشی کند یا چنان میکروب زدایی کند و چنان شیمی درمانی کند که بنیان ها آسیب نبیند. اینهم بایسته دوم که سلبی آن می شود آسیب شناسی دوم.
مطلب را باید جمع کرد احساس می کنم باید از فرهیختگان و بزرگان عذرخواهی کنم چون احتمالا مخاطب ما فقط فرهیختگان و بزرگان نباشند. در قسمت سوم می پردازیم به بایسته سوم ولی تلاش می کنیم که مطلب در بحثهای بعدی قدری فهرست وار شود.
الحمد الله رب العالمین