خبرگزاری حوزه | سکانس اول:
دختر نوجوان همراه پدر و مادر و برادرش راهی شمال شدند. یکی از شهرهای ساحلی دریا را برای تفریح انتخاب کردند و وسایل خود را آماده نمودند تا در کنار دریا اطراق کنند.
دختر نوجوان روی ماسه های ساحل مشغول قدم زدن شد. طبق عادت همیشگی اش، با دقت به اطراف نگاه می کرد. پوشش ناهنجار و نیمه برهنه ی دختران و زنان در ساحل دریا، این اندیشه را به ذهن او متبادر می کرد که شاید این نقاط ساحلی جزو محدوده ی جغرافیایی ایران نیست.
او اما مقید بود مبادا چادر از سرش کنار برود. غرق در همین افکار بود که صدای اتومبیلی توجه او را به خود جلب کرد. چند تن از دختران و زنان نیمه برهنه از ماشین بیرون آمدند تا برای شنا به دریا بروند. در این حین یکی از آن ها توجهش به دخترک جلب شد. نزدیک او آمد و با حالت تمسخر رو به او کرد و گفت: وای تو این گرما و لب ساحل این کیسه خواب چیه پیچیدی دور خودت؟ گرمت نیست دخترجون!؟
دخترک نگاهی معصومانه به آن ها کرد و با سکوت به فکر فرو رفت و همان جا یادش آمد که معلمش در رابطه با فلسفه ی حجاب گفته بود: حجاب نشانه ی تعبد و بندگی خداست و باعث می شود که زنان از نگاه های ناامن در امان بمانند.
سکانس دوم:
دخترک در ماشین منتظر پدر نشسته بود. پارک جنگلی شهر شمالی دارای درختان بسیار بلند و برگ های پهنی بود. اسم درختان را نمی دانست اما درختان با سایه ی خنکی که داشتند آرامش را به او هدیه می دادند. پیرمردی پاکبان در حال جارو کردن در همان حوالی بود. دخترک نیز در حال گوش کردن به کتاب صوتی بود که تازگی ها بر روی موبایلش نصب کرده بود. پیرمرد پاکبان نزدیک ماشین آمد و رو به دخترک گفت: «ماشاالله به این حجاب، بارک الله دخترم... . خدا از تو راضی باشه ...آفرین به چنین پدر و مادری با چنین دختری که با وجود گرما چادر از سر برنداشته ...»
در همین حین دست برد در جیب خود و یک ده هزار تومنی به دخترک داد. دخترک ابتدا از گرفتن پول امتناع می کرد اما پیرمرد گفت: «دخترم من به احترام بانو حضرت زهرا(سلام الله علیها) این را به شما هدیه می دهم. این هدیه را از من قبول کن و مرا نیز دعا کن».
با این چند کلمه ای که پیرمرد گفت گویا قوه ی تعقلش زنده شد. دوست داشت بیشتر فکرکند به چرایی حجاب و به فلسفه اش واین حس خوشایند با احساس رضایت گره خورد و باعث شد او چادرش را محکم تر کند و روسری خود را جلوتر بکشد.
و پیرمرد در حال جارو زدن از آن جا دور شد ...
این روزها دلیل و بهانه های زیادی برای برداشتن چادر وجود دارد؛ از گرانی چادر گرفته تا دست و پاگیر بودن آن؛ از حساس بودن روحیه ی جوان ها تا رنگ تکراری و سیاه بودنش، به همه ی این بهانه ها، هوای گرم تابستان هم اضافه شده.
اینها بخشی از بهانه های به اصطلاح روشنفکرانه ای! است که وجود دارند و قشر روشنفکر جامعه دست در دست دشمنان خارجی درصددند حجاب و عفاف را به بهانه ی آزادی از زنان جامعه بگیرند.
نوع نگاه و برخورد و ابراز احساسات ما به نوجوانی که چادر را انتخاب کرده، بسیار مهم است.
ما می توانیم با تأیید و تشویق وی به تثبیت دیدگاه او کمک کنیم و او را در این انتخاب ثابت قدم تر از قبل همراهی نماییم.
فاطمه فرهادیان