سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ |۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 5, 2024
آیت الله علیدوست

حوزه/ ریزش ها مخصوص تاریخ و گذشتگان نیست چرا که در همین عصر که عصر و دوران امواج ضلال است برای هر کسی احتمال ریزش وجود دارد . بنابراین باید همواره همدیگر را از خطر لغزش و لرزش ترساند و البته راه هدایت را هم مطرح نمود.

به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله  ابوالقاسم علیدوست، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در سلسله مباحث (عاشورا: اهداف، پیامد ها و درس ها) مطالبی را عنوان نموده که به این شرح است:

همان طوری که در مباحث قبلی اشاره شد، در حادثه عاشورا با ریزش هایی مواجه هستیم که یکی از آنها عمر بن سعد است. آن گونه که در تاریخ ثبت شده، عمر سعد، امام را کامل می شناسد و لذا وقتی عبید الله بن زیاد پیشنهاد داد که آیا حاضری فرماندهی واقعه کربلا را برعهده بگیری؟ عمر بن سعد پاسخ داد: باید فکر کنم.

می گویند او سه شبانه روز مدام فکر می کرد و با خود می گفت که این جنگ، جنگ با حسین بن علی است و از رسول خدا شنیده بودند که « الحسن و الحسین امامان»، و « الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة»، و « حسین منی و انا من حسین».

این ها را یا بی واسطه از پیامبر شنیده بودند و یا با واسطه موثق؛ لذا عمر سعد با خود می گفت نه؛ ولی از آن طرف، عبید الله وعده ریاست ری را به او داده بود.

قابل ذکر است که حکومت ری، حکومت بر همین شهر ری فعلی نبود بلکه در آن زمان حکومت ری به منطقه وسیعی اطلاق می شد که شاید تا آذربایجان فرماندهی و حکومتش کشیده می شد.

به هر حال عمر سعد با خود کلنجار می رفت تا این که پسرش به او گفت: « پدر! خیلی در فکری». عمر سعد ماجرا را به پسرش گفت. پسر هم در پاسخ به پدرش گفت: « تو اشتباه می کنی. چون اگر تو به کربلا نروی، شمر می رود و شمر از تو بدتر است. بنابراین تو باید بروی و بعد هم توبه می کنی».

واقعا هم همین طور بود، شمر آماده بود که قبول کند. لذا فریب خورد، کم آورد، پیشنهاد عبید الله را قبول کرد، رفت کربلا و آن حوادث رخ داد.

 امام علیه السلام می خواستند مثل زهیر بن قین، عمر سعد را هم نجات دهند و شاید اتمام حجت هم شود. در آن بحثی که با امام دارد، امام حسین علیه السلام می فرمایند: ای عمر بن سعد! تو از این کار دست بردار، و من املاکی دارم در مدینه به تو خواهم داد. عمر بن سعد در پاسخ گفت : من مشکل دارم و نمی توانم بپذیرم و لذا بهانه آورد.

 در نهایت امام فرمودند: امیدوارم که از گندم ری نخوری. عمر سعد هم جسارت کرد و گفت: اگر از گندم نشد، از جو ری می خورم! امام در این لحظه، نفرین کردند و فرمودند: ذبحک الله علی فراشک. اصولا باید فی فراشک گفته شود یعنی در رختخوابت خدا سر از تنت جدا کند ولی در اینجا حضرت بر رختخواب گفتند.

حادثه کربلا گذشت، عمر بن سعد به ملک ری نرسید چرا که در همان روز های ابتدایی عبیدالله گفت: نامه ای که برای کشتن حسین بن علی برای تو نوشتم به من تحویل بده.

عمر بن سعد گفت: نامه گم شده است. عبیدالله می خواست نامه را بگیرد و بگوید من دستور ندادم و گناه را به گردن عمر بن سعد بیندازد و عمر بن سعد هم می دانست که این حیله است و لذا گفت نامه گم شد. از همان جا رابطه این دو تیره شد. هم چنین رابطه اش با مردم کوفه.

وقتی که مختار بر کوفه مسلط شد، مامورین مختار به سراغ عمر سعد رفتند ولی او در حال خواب بود و چون از حضور مامورین باخبر شد، خواست فرار کند و همین که از رختخواب بیرون آمد، پاهایش به رختخواب گیر کرد و افتاد، در این حالت سر از تنش جدا کردند و لذا همان ذبحک الله علی فراشک محقق گشت. 

 لذا این نوع افراد امکان ریزش دارند. البته این ریزش ها مخصوص تاریخ و گذشتگان نیست چرا که در همین عصر که عصر و دوران امواج ضلال است برای هر کسی احتمال ریزش وجود دارد . بنابراین باید همواره همدیگر را از خطر لغزش و لرزش ترساند و البته راه هدایت را هم مطرح نمود.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha