به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمّد جعفر طبسی در نوشتاری به موضوع «نگاهی به مواضع قاطع و شجاعانه امام حسن مجتبی(ع) در برابر اهانت های معاویه به امیرالمؤمنین(ع)» پرداخت که متن یادداشت این استاد حوزه بدین شرح است:
هفتم صفر بنا به گفته مرحوم شهید اوّل (م ۷۸۶ ق) سالروز شهادت امام حسن مجتبی(ع) است که این حادثه دردناک در سال ۴۹ یا ۵۰ هجری در حالیکه ۴۷ یا ۴۸ سال از عمر پر برکتشان میگذشت، رخ داده است. (الدروس، ج۲، ص۷)
مرحوم احمد بن علی طبرسی از عالمان جلیلالقدر و نامدار سده ششم هجری نقل میکند: «روزی معاویه وارد مدینه شد و سخنرانی کرد. او در سخنانش به امیرالمؤمنین(ع) جسارت کرد. امام حسن(ع) از جا برخاستند و آغاز به سخن کردند. ایشان (ع) پس از حمد و ثنای خداوند، فرمودند: خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر آنکه برایش جانشین و وصیّ از خاندانش قرار داد و هیچ پیامبری نبود مگر آنکه برایش دشمنی از میان مجرمان بود. همانا علی(ع) وصیّ و جانشین رسول خدا(ص) بود و من فرزند علی(ع) هستم. اما تو فرزند «صخر» هستی و جدّ تو «حرب» است؛ ولی جدّ من رسول خدا(ص) است. مادرت «هند» و مادرم «فاطمه» (سلام الله علیها) است. جدّةی من «خدیجه» (س) و جدّهی تو «نثیلة» است. نفرین خدا بر آن کسی که نسبش پست، کفرش قدیمی و نفاقش شدید است و هیچ نام و نشانی ندارد. همه حاضران در مجلس پس از نفرین امام مجتبی(ع) آمین گفتند. پس معاویه هم سخنرانی اش را قطع کرد و از منبر پایین آمد.» (الاحتجاج، ج۱، ص۲۸۲)
نکاتی مهمّ و ارزشمند از سخنان کوتاه و گهربار امام مجتبی(ع) استفاده میشود:
۱. آن حضرت (ع) در پاسخ به اهانت ها و یاوهگوییهای معاویه، شناسنامه خود و معاویه را در حضور مردم بیان کردند. براستی چه کسی جز امام حسن و امام حسین(ع) نسب درخشان دارد؟ پدرشان علی(ع)، وصیّ و جانشین رسول خدا(ص)، مادرشان فاطمه زهرا(س) سرور زنان بهشتی، جدّشان رسول خدا(ص) و مادربزرگشان حضرت خدیجه(س). اما معاویه چه!؟ چه کسی جز او شایسته تحقیر و بیحرمتی است!؟ واقعا معاویه با چه رو و جسارتی به خود اجازه میدهد تا در شهر پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) همان مجاهد مخلص، سردار شجاع و پرچمدار رسول خدا(ص)، اهانت کند!؟
۲. امامحسن(ع) پیشینه اعتقادی خاندان ابوسفیان را یادآور شدند. اینکه بنیامیه از همان آغاز نبوّت پیامبر(ص) در مکّه، به دشمنی و عنادورزی با دین خدا پرداختند و آن هنگام که رسول خدا(ص) به مدینه هجرت کردند، آتش جنگ و خونریزی را برافروختند. در فتح مکّه نیز، وقتی چیرگی مسلمانان را دیدند، به ناچار تظاهر به اسلام کردند؛ اما هیچگاه ایمان به درونشان راه نیافت. مردم مدینه باید بدانند که هیچ تغییر و تحوّلی در عقاید کفرآمیز بنیامیه رخ نداده است. آنان فقط به حکومت و امارت و تسلّط بر گرده مسلمانان فکر میکنند. اسلام فقط یک نقاب ریاکارانه است بر چهره کفر و شرکشان.
۳. ایشان (ع) حزب بنیامیه را سزاوار لعن و نفرین خداوند دانستند. چرا اینگونه نباشد وقتی که پیشینه و سیاست فعلیشان حذف نام پیامبر(ص)، و ستیز با قرآن و سنّت است!؟ و چرا اینگونه نباشد وقتی که جریان بنیامیه برنامه و مقصدی جز بازگرداندن مردم به فرهنگ دوران جاهلیت ندارد!؟