به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه،آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی در گفت و گویی به اندیشه های فقهی و اصولی آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) پرداخته که به این شرح است:
دیدگاه ایشان درباره ولایت فقیه را تبیین بفرمایید.
مرحوم حاج آقا مصطفی اساتید بسیار قوی را دیده بود. میتوانیم بگوییم کسی در زمان حاج آقا مصطفی نبود که صاحبنظر باشد و ایشان به لحاظ علمی درکش نکرده باشد.
این یعنی فقط از حضرت امام استفاده نکرده بود؛ هر چند از برخی بیاناتش برمیآید که برای والد خود اعتبار فقهی و اصولی دیگری قائل بود. همانطور که در بعضی از مصاحبهها گفتهام، امام در اصول ابتکاراتی داشت. خود حاج آقا مصطفی هم در این زمینه ابتکاراتی داشت. متأسفانه در حوزه به دیدگاه اصولی حاج آقا مصطفی کمتر توجه میشود. به نظرم باید در این زمینه همایشی برگزار بشود و ابداعات و نظریات وی مطرح بشود. اگر کسی مطالب اصولی حاج آقا مصطفی را بخواند، میبیند که تمام ارکان اصولیون، اعم از قدما و همعصران وی در دستش هست و بر آنها مسلط است. هم در نقل و تبیین آن دیدگاهها و مبانی و هم در نقد آنها.
حاج آقا مصطفی رسالهای تحت عنوان «ولایت فقیه» دارد. همان برداشتی که امام از اصول دین داشت، مرحوم حاج آقا مصطفی هم آن برداشتها را دارد و این خیلی نکته مهمی است. در بحث ولایت فقیه، اشکالی را مطرح میکند و آن این است که «أن الناس والغرائز الموجودة فیهم، کافیة لاصلاح حال البشر، ولا یحتاج الانسان بما هو مدنی بالطبع إلی رسول متکفل بالقوانین السیاسیة؟!».
در زمان ما برخی از روشنفکران این اشکالی را مطرح میکنند و متأسفانه علمای عامه دارند به همین سمت سیر میکنند. میگویند عقل و غرایز بشر به حدی از بلوغ رسیده که خودش بتواند قوانینی را برای جامعه تدوین کند و دیگر نیازی به این نیست که پیامبری متکفل این امر باشد. مرحوم حاج آقا مصطفی به این اشکال اینگونه پاسخ میدهد: «فهذه الشبهة واهیة، ولا یمکن أن یعتقد أحد من المسلمین بأن الاسلام دین کافل لأمهات الأمور الراجعة إلی سعادة البشر، من حیث تبعات الأعمال من العقوبات والمثوبات وحسب فالأنبیاء أطباء النفوس، والسلاطین أمراء وحکام علی الخلق، و کافلون لأمور الناس، و علیهم نظم البلاد والعباد. بل الاسلام دین متکفل بجمیع المصالح والمفاسد علی حد الاعتدال». میگوید اسلامی که ما ادعایش را داریم متکفل رفع تمام مفاسد و برآوردۀ تمام مصالح است.
در ادامه میفرماید: «ولا نبالی أن نقول: إن الاسلام یضاد الدنیا، ودین یوجه الناس إلی الآخرة توجیها أشد من التوجیه إلی الدنیا»؛ یعنی ما ابایی از این نداریم که بگوییم توجه اسلام به آخرت بیشتر از امور دنیوی است؛ اما اسلام متصدی امور دنیوی هم شده است. سپس ذکر میکند: «ولیس کلمة الدین - کما یتبادر منه بدوا - ما کان یوجه البشر إلی الآخرة محضا، بل الدین هی السیاسة العظمی الکافلة لجمیع أنحاء السعادات الجزئیة والکلیة، الدنیویة والأخرویة، ولذلک نجد أن الاسلام جامع شتات المسائل الروحیة والمادیة والفردیة والاجتماعیة، بخلاف سائر القوانین والملل، فإن قوانینهم الأساسیة قاصرة عن الأحکام الفردیة و الروحیة، بل هی قواصر حتی فی أمور دنیاهم، والتفصیل یطلب من مواقف أخر»؛ یعنی دین فقط این نیست که انسان را به آخرت متوجه کند؛ بلکه دین سیاست بزرگی است که متکفل همۀ انواع سعادت جزئیه و کلیه و دنیوی و اخرویه است.
«ولعمری إنه إذا کان رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) خاتم الرسل، ولا یأتی من بعده نبی ولا رسول، وکان شغل الرسول الأعظم الختمی(صلی الله علیه وآله وسلم) هذا الذی أسمعناک، فهل یمکن أن نلتزم بأن یکون دینه بلا وصی ولا قیم فی مختلف الأمصار والأعصار، لا فی عصر خاص دون عصر؟! أفنحتاج إلی الدلیل اللفظی علی لزوم تصدیه لما یلزم من إهماله الهرج والمرج... .» یعنی وقتی حضرت محمد(ص) پیامبر خاتم است و هیچ پیامبری پس از ایشان مبعوث نمیشود و چنین پیامبری باید سیاست عظما را برای بشریت بیاورد، چطور ممکن است که چنین دینی بدون وصی باشد؟ اصلاً ما نیاز داریم دلیل روایی پیدا کنیم و بگوییم که پیامبر متصدی اموری شد که اگر نمیشد، هرج و مرج لازم میآمد.
«أو ترضی أن تقول: إن الله تعالی تقضی رحمته الواسعة وعفوه الکریم ولطفه العمیم ببعث الرسل وإنزال الکتب، ولا تقضی بأزید من ذلک،» آیا رحمت خدا به همین مقدار بود که پیامبر اسلام را بفرستد و کتابی هم نازل کند و بیشتر از این رحمتش جایی نداشت؟!
«أم العقل السلیم والذهن المستقیم لا یصطفی ذلک، ولا یحتمله فی حقه تعالی، فإن ذلک من شعب تلک الرسالة العظیمة، ومن أغصان هذه الشجرة الطیبة.»
نمیتوانیم بگوییم که خدا پیامبر را فرستاد، کتاب قرآن را هم نازل کرد تا پیامبر آن را ابلاغ کند و کارش دیگر تمام شده است! چنین دینی بدون حکومت با حکمت خدا سازگاری ندارد. اگر ما بخواهیم یک دلیل برای لزوم حکومت بیاوریم، آن دلیل عقلی است. خدا که پیامبران را فرستاده، انزال کتب هم کرده است و پیامبران هم رسالت را ابلاغ کردند، چطور میشود به همینجا ختم بشود؟! دین بدون حکومت اصلاً به نتیجه نمیرسد.
حاج آقا مصطفی در این کتاب بعد از اینکه لزوم و ضرورت حاکم و ولی را در هر زمانی و در هر عصری مطرح میکند، به تبیین جایگاه ولایت فقیه میپردازد و مینویسد: «وهذا معنی ما اشتهر عنا: أن العلماء فی هذه الأمة کأنبیاء بنی إسرائیل، لأنهم أنبیاء عن الرسول الأعظم بعد وصول الکتاب الالهی إلیهم، والمتون النبویة لدیهم، وإلی هذه البارقة الالهیة یشیر ما فی الأحادیث: أن الفقهاء أمناء الرسل، وأنهم حصون الاسلام وهکذا».
به روایاتی اشاره میکند که میفرمایند الفقها امنا همه انبیاء هستند. معنایش این است که علمای امت اسلام انبیای از پیامبر اسلام هستند. تمام انبیاء گذشته هم از رسول اعظم خبر داده بودند و فقها هم امنای همه پیامبر گذشته هستند.
«فلعمری إن هذه المسألة لا ینبغی أن تعد من النظریات، بعد الغور فیما هو السبب لبعثة الأنبیاء والرسل» ولایت فقیه اصلاً از بحثهای نظری نیست. بعد از اینکه کسی اندک تأملی کند میفهمد اینکه علت بعث انبیا و رسول چه بوده است.
مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) میفرمود: «ولایت فقیه از واضحات فقه است و اصلاً نیازی به دلیل ندارد.» مرحوم حاج آقا مصطفی در این کتاب هم همین را میخواهد بگویید.
در ادامه مینویسد: «إذا عرفت و أحطت بما تلوناه علیک، و علمت أن الخاتمیة تقتضی التصدی لنصب القیم و الرئیس و السائس بین العباد، لصون البلاد عن الفساد، وإلا فیحتاج البشر إلی رسول آخر، یتکفل أمر معاشهم ومعادهم» خاتمیت مقتضای این را دارد که قیم و رئیس بین العباد وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت بشر به پیامبر دیگری نیاز پیدا میکند تا مشیت امور دنیوی و اخروی آنان را بر عهده بگیرد.
«ولکن لما کان الناس والفقهاء مختلفی الفهم والادراک، فکم من فقیه جامع لعلوم القرآن، ولا یدرک حقیقة الاسلام، وکم من رجل لا یعلم اجتهادا مسألة من المسائل الشرعیة، ولکن الله فتح قلبه لادراک لزوم مثل تلک الحکومة فی الأدیان» بعضی از فقها جامع علوم قرآن هستند، اما حقیقت اسلام را درک نکردهاند. و چه بسا افرادی به اجتهاد نرسیده باشند، اما اینکه اسلام سیاست و حکومت دارد را خوب بفهمد و در این احکام اسلام و فرستادن انبیا و انزال کتب بدون حکمتی وجود دارد.
این سخن بسیار جالب و لطیفی است. اینطور نیست هر کسی که حوزه برود و درس بخواند و به مقام اجتهاد برسد، بفهمد که اسلام حکومت دارد. عدهای که ممکن است اصلاً درس هم نخوانده باشند، اما چون این موضوع، امر واضحی است و امر نظری نیست، بفهمند.
واقعاً کسی که ضرورت حکومت برای اسلام را درک نکرده باشد، اصلاً اسلام را درک نکرده است. از نظر حاج آقا مصطفی خمینی اصلاً کسی که بخواهد به ضرورت حکومت در اسلام پی ببرد، نیازی به مجتهد شدن ندارد. اینکه یک مجتهد میگوید در اسلام حکومت هست، مجتهد دیگری میگوید حکومت در اسلام نیست. ما نباید این بحث را در ریل اجتهادی بیندازیم که بعد عدهای نیایند بگویند که دیدگاه مجتهدان در این زمینه مختلف است. برخی میگویند اسلام حکومت دارد و برخی میگویند اسلام حکومت ندارد.
ببینید که حاج آقا مصطفی چقدر عمیق نظریه امام خمینی را فهمیده و خودش هم اینقدر به مباحث احاطه دارد. میگوید اصلاً این بحث که اسلام حکومت دارد یا ندارد، بحث نظری نیست. در همین زمان فعلی برخی از حوزویان میگویند که امام در مقام یک مجتهد فرمود که اسلام حکومت دارد؛ ما هم با اجتهاد میگوییم اسلام حکومت ندارد. اینها ناشی از این است که وجود حکومت امری اجتهادی نیست. حاج آقا مصطفی میگوید اصلاً کسی که اجتهاد هم نکند، ممکن است خدا قلبش را بگشاید و فهم را به او عطا کند. مثل اینکه این است که بگوییم آیا اسلام نسبت به فقر و فقیران توجه دارد یا ندارد؟ بعد این را در ریل اجتهاد بگذاریم. یک چند مجتهد بگویند اسلام به فقر و فقیران توجهی ندارد! اساساً چنین مسئلهای اجتهادی نیست؛ چون امر واضحی است. به نظرم این مطلب بسیار جالبی است که ایشان در اینجا مطرح میکند.
واقعاً بعضی از بحثهایی که حاج آقا مصطفی کرده، به خصوص همین بحث ولایت فقیه بسیار جالب و نیازمند برگزاری همایشهای متعدد برای معرفی آن است.
آیا شما تاکنون از کسی این را شنیدهاید که بگوید بحث ولایت فقیه امری واضح است و نیازی به اجتهاد ندارد؟ من البته از مرحوم والد خودم این را شنیده بودم که فرمود ولایت فقیه بحث نظری نیست. نمیشود بگوییم که تا زمان معصومین حکومت بوده و بعد دین طی بیش از هزار سال بدون حکومت ماند! بعد این را هم رها کنیم تا امام زمان(علیه السلام) ظهور کند.
اسلام حکومت دارد و لذا در زمان غیبت اگر فقهی وصیت پیدا کرد، مثل کاری که امام انجام داد، او هم باید حکومت تشکیل بدهد. هر کجا زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم باشد، تشکیل حکومت لازم و ضروری است. گاهی جامعیت دین چنین اقتضایی دارد و گاهی خاتمیت دین. حاج آقا مصطفی میفرماید که شما فقط در بحث رسل و انزال کتب تأمل کنید. آیا با حکمت خدا سازگاری دارد که بگوییم خدا این همه پیامبر فرستاد و بعد فرمود این کتب را برای مردم بیان کنید و بروید دنبال کارتان(!) این مثل این است که به همه رموز کارخانهای اطلاع دارد و بیاید کارخانه را بسازد و افراد هم پای کار بیاورد و آخر سر خودش کنار برود. مسلماً چنین کاری لغو است.
آیا حاج آقا مصطفی در مسائل فقهی و اصولی همیشه همنظر با حضرت امام بود؟
به نظر من مهمترین نظریه ابتکاری امام در اصول؛ «خطابات قانونیه» است. حاج آقا مصطفی خمینی در جلد سوم کتاب تحریرات الاصول درباره اهمیت خطابات قانونیه مینویسد: «و لعمری، إن من ألقی حجاب العناد، و تدبر بعین الإنصاف و السداد، لا یتمکن من رفض هذه البارقة الملکوتیة التی تنحل بها کثیر من المعضلات، و أساس طائفة من المشکلات» قسم به جان خودم، کسی که عناد را کنار بگذارد و با چشم انصاف تدبّر کند، این نظریه را نمیتواند رد کند. از این نظریه هم تعبیر میکند «هذه البارقة الملکوتیّة التی تبحل بها کثیرٌ من المعضلات و أساس طائفةٍ من المشکلات» با این نظریۀ خطابات قانونیّه کثیری از معضلات و مشکلات حل میشود.
ایشان نظریه امام در خطابات قانونیه را تکمیل میکند.
امام در بحث برائت در اقل و اکثر ارتباطی، راهی غیر از راه مرحوم شیخ، مرحوم فشارکی، مرحوم شیرازی، مرحوم حائری و مرحوم اصفهانی دارد. آقا مصطفی بعد از اینکه نظر امام را در آنجا نقل میکند، مینویسد که «احسن من ورد فی هذا المیدان، والد المحقق... » یعنی بهترین کسی که وارد این میدان شده است، والد محقق من است. امام در آنجا خودش نظراتی را ابداع کرده است. در اغلب نوشتهها از مرحوم والد خود با تعابیر زیبایی تجلیل میکند.
البته دیدگاه امام در این زمینه در تهذیب الاصول آیتالله سبحانی هم آمده است؛ اما تقریر حاج آقا مصطفی از این نظریه دقیقتر و جامعتر است.
قدری از مبانی اصولی حاج آقا مصطفی برایمان بگویید و دیدگاههای ایشان را در مسائل مورد اختلاف بیان کنید.
از جمله مباحث اصولی، بحث «حجیت خبر واحد» است. حاج آقا مصطفی تمام کتب اربعه را مقطوع الاعتبار میداند. مرحوم نائینی کتاب کافی را مقطوع الاعتبار میداند؛ اما حاج آقا مصطفی تمام کتب اربعه را مقطوع الاعتبار میداند. خود ما در مباحث گفتهایم که تمام مرسلات کتاب من لایحضره الفقیه، حتی مرسلات «روی»، مقطوع الاعتبار هستند. مرحوم آیتالله بروجردی و مرحوم امام و مرحوم والد ما بین مرسلاتی که به صورت جزمی بیان شدهاند و مرسلاتی که غیرجزمی هستند، تفکیک میکنند.
حاج آقا مصطفی در ذیل دیدگاه مرحوم آخوند در این زمینه مینویسد که من از آخوند خراسانی تعجب میکنم چرا بدون مراجعه به قرآن، این آیه «وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنهُ مَسئولًا» را فقط در مسائل اعتقادی آورده است. ایشان مینویسد که در همین سوره اسراء آیات قبل از این آیه، مربوط به فروع است. مثل این آیه: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُم إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیرًا» یا این آیه: «وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبیلاً« یا آیۀ: «وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا».
تمام این آیات مربوط به فروع است. چرا فقط آن آیه را مرحوم آخوند مربوط به مباحث اعتقادی دانسته است؟! در اینجاست که دیدگاه آخوند را رد میکند. در آیه «حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ»، عموماً مشهور قریب به اتفاق آن را بلوغ شرعی برشمردند. حاج آقا مصطفی در اینجا مقداری بالاتر پیش رفته است. مثلاً حد عرفی بلوغ را معنا کرده است.
در باب اجزاء واجبات، هم میفرماید: «فالأجزاء بما هی أجزاء، لیست متعلّق الأمر أصلاً، ولا یعقل أن یدعو الأمر المتعلّق بالمعنی الوحدانیّ إلی الأجزاء» در باب مرکبات ما دیگر امری غیر از آن امری که به کل تعلق پیدا کرده، متعلق به اجزاء نداریم. این بحث ثمراتی دارد.
مطالبی که حاج آقا مصطفی در اینجا نقل میکند با مطالب کتاب تهذیب الاصول آیتالله سبحانی تفاوت دارد.
در ادله برائت با بعضی از آیاتی که اصولیون دیگر به آن تمسک نکردهاند، تمسک میکند. یکی از نظریات ابتکاری امام در این زمینه همین است. ایشان برخلاف همه منطقیون که میگویند هر قضیهای سه جز دارد: محمول و موضوع و نسبت میان این دو، امام نسبت را در قضایا منکر میشود. ایشان نظریه امام را در نفی نسبت در قضایا میپذیرد و میگوید که این قضیه که «الانسان ممکن» یا «الله تبارک و تعالی موجود» و... مبادشان همان هویت است، هیچ نسبتی میان موضوع و محمول وجود ندارد.
البته دوتا فرق میان دیدگاه امام و حاج آقا مصطفی وجود دارد.
یکی از نظریات ابتکاری حاج آقا مصطفی که من جای دیگری آن را ندیدم؛ در اصول که میگویند اشتغال یقینی، برائت یقینی میخواهد، امر مسلمی است، حاج آقا مصطفی اثبات میکند که این قاعده فقط مربوط به دیون است؛ اما ربطی به تکالیف ندارد. یعنی امور مربوط به تکالیف شرعیه که خدای تبارک و تعالی برای ما قرار داده است، میگوید ملاک این نیست که اشتغال یقینی، برائت یقینی میخواهد. البته من در نوشتهام آوردهام که ایشان اصل حرف را از امام گرفته است؛ چون امام هم این را دارد که در تکالیف چیزی به نام اشتغال ذمه نداریم.
مرحوم حاج آقا مصطفی در اصول دیدگاههای معاصرین را زیاد نقل میکند؛ مثل نظریه مرحوم آیتالله خویی و... و اینها را مورد مناقشه قرار میدهد. یکی دیگر از ابتکارات اصولی حاج آقا مصطفی که من باز جای دیگری آن را ندیدم، این است. میفرماید که من رسالهای در نوشتهام که الان در نزد حکومت طاغوت ایران است و آنها مکتوبات دیگر من را هم به سرقت بردند... . وقتی اینها را میگوید، نفرینی هم به حکومت طاغوت میفرستد.
با این حال اشارهای به دیدگاه خودش میکند و آن اینکه اوصاف هم متعلق ملکیت است. مشهور این است که انسان مالک عین میشود. مانند اینکه کسی مالک خانهای میشود. مالک منفعت هم میتواند بشود. وقتی کسی خانهای را اجاره میکند، منافع آن را هم تصاحب میکند. اما اوصاف، یعنی چیزی که نه عین است و نه منفعت را هم میتوان متعلق ملکیت دانست. اوصاف امروزه به چه اموری تعلق میگیرد؟ اموری مانند حق تألیف و امتیازات و ... و همه این قبیل امور را شامل میشود. این خودش مبنای بسیار مهمی است که ایشان در آثار خودش ذکر کرده است.
مرحوم حاج آقا مصطفی از شخصیتهای علمی است که باید همه آثارش را مورد اعمال نظر قرار داد و همایشهای متعددی برای تجلیل و معرفی آثار وی برگزار بشود.
در پایان اگر خاطراتی از مرحوم والدتان درباره حاج آقا مصطفی به یاد دارید، برای ما بازگو بفرمایید.
مرحوم والد ما میفرمود که حافظۀ حاج آقا مصطفی از امام قویتر بود؛ اما به استقامت استعداد امام نبود. یکی از علمای تهران برای من نقل میکرد و میگفت: «قبل از سال ۱۳۴۰ گاهی که به فیضیه میآمدم، سروصدای زیادی میشنیدم. جمعیت زیادی پشت در یکی از حجرهها میدیدم. میگفتم چه خبر است؟ میگفتند که آقا مصطفی با آقای فاضل دارد مباحثه میکند. از مباحثه آنان فضای فیضیه حس و حال دیگری داشت.»
مرحوم والدم نقل میکند : «یک شب وارد نجف شدم. با خودم گفتم الان دیگر شب است و به حتم هم حضرت آقا دارد استراحت میکند و هم آقا مصطفی. در مسافرخانهای نشسته بودم، یکمرتبه دیدم آقایی آمد و گفت آقا شما چرا اینجا آمدهاید؟ آقا مصطفی منتظر شماست. با اینکه شبهنگام و دیروقت هم شده بود. وسایلم را جمع کردم و رفتم. تا رسیدم دیدم که ایشان از دیدارم خیلی خوشحال شد. نشسته بودیم و به من گفت: آقا الان معمولاً وقت استراحت و خوابشان است و امکان ندارد بیاید. إنشاءالله فردا ایشان را میبینید. من هم گفتم: بله، این را میدانستم و بنا داشتم فردا بیایم. چند دقیقهای گذشت تا اینکه دیدم حضرت آقا دارند تشریف میآورند. عبایی روی دوش مبارکشان انداخته بودند و میآمدند. به من فرمودند: من صدای شما و مصطفی را شنیدم و متوجه رسیدن شما شدم. رفته بودم که بخوابم؛ اما دیدم تا صبح نمیتوانم صبر کنم. شما هر وقت به اینجا نزد ما میآیید یاد قم و خاطرات آنجا میافتم.»
مرحوم حضرت امام(رحمة الله علیه) به والد ما خیلی علاقه داشت.
خداوند انشاءالله همه آن بزرگان را اعم از حضرت امام و حاج آقا مصطفی و والد ما را غریق رحمت کند. مطمئن هستم که آنان الان در عالم برزخ در کنار همدیگر هستند. تردیدی در این قضیه ندارم.
إنشاءالله با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت طاهرینش(علیهم السلام) محشور شوند.