خبرگزاری حوزه | در اوایل طلبگی و بعد از فراغت از مقدمات، به فلسفه علاقه مند شدم. بعضا به کتابهای فلسفی سرک میکشیدم و نظرات مکاتب مختلف فلسفی و عرفانی را مطالعه میکردم.
به خیال خامم فیلسوفی شده بودم عقلِ کلّ، و در دل نعره "اناالحق" سر میدادم و مدام "سلونی قبل ان تفقدونی" میخواندم.
با اصطلاح "وحدت وجود" تازه آشنا شده بودم و خود را نه طرفدار این تفکر، بلکه از سردمداران این نظریه میدانستم.
درعالم نوجوانی به ملاصدرا، ابوعلیسینا و علامه طباطبایی اشکال میگرفتم و خود را پادشاه علم و دانش میپنداشتم.
از روی عادت، هر هفته چهارشنبهها به حسینیه امام خمینی (دفتر مقام معظم رهبری) میرفتم و در درس اخلاق "آیتالله مصباح یزدی" شرکت میکردم.
یکشب بعد از پایان جلسه همچون دانشمندی که چیز جدیدی کشف کرده باشد، از لابهلای حلقه تنگ طلاب که اطراف استاد را گرفته بودند، خود را خدمتشان رساندم و با صدای بلند از "وحدت وجود" از ایشان سوال کردم.
منتظر بودم جواب کاملی بدهند که هم من و هم سایر طلاب که هیجان زده منتظر جواب ایشان بودند، استفاده کنند.
ایشان لبخندی زدند و به آرامی فرمودند: "نمیدانم، من نمیفهمم دقیقا منظور طرفداران وحدت وجود چیست" و تمام ...
در آنجا هم من و هم همه آن جمع بهترین حظ علمی و اخلاقی عمر خود را از استاد بردیم ...
"نمی دانم و نمی فهمم"
مقام علمی و عظمت تفکر و اندیشه علامه مصباح برای همگان روشن بود و در آن لحظه پردهها کنار رفت و کمال اخلاقی ایشان هم برایمان مبرهن گشت.
و امروز جامعه ما چقدر به این فضیلت اخلاقی محتاج است...
"نمیدانم و نمیفهمم"
انسانهایی که گمان میکنیم همه چیز را میدانیم و یا از همه بهتر میفهمیم...
واقعیت این است که همه ما باید تسبیحی به دست بگیریم و روزی هزار مرتبه بگوییم؛
"نمیدانم و نمیفهمم" تا در هفتاد سالگی بتوانیم در حلقه شاگردان و در مقابل یک نوجوان مغرور بخندیم و بگوییم: "نمیدانم و نمیفهمم"
خداوند به استاد ارجمند علامه مصباح (کثرالله امثالهم) سلامتی و طول عمر عنایت بفرماید.
به قلم: محمد صادق ناطقی