جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۶
«مثل یک فرمانده لشکر»؛ روایتی از زندگی فرمانده گردان ۴۱۹ علی‌بن‌ابی‌طالب (ع)

حوزه/ ‌کتاب «مثل یک فرمانده لشکر» به روایتی از زندگی فرمانده گردان ۴۱۹ علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) می‌پردازد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، خط به خط زندگی بعضی آدم‌ها پر شده از قرار نبود. یعنی زندگی‌شان در فصل‌های مختلف جوری ورق می‌خورد که اصلاً کسی انتظارش را ندارد. در این خطوط پیش‌رو مهمان کتابی هستیم که زندگی یکی از همین آدم‌های غیرقابل‌پیش‌بینی را زیرورو نموده و احوالش را در کالبد روایت ریخته. مادر و پدرش راوی یکی از مهم‌ترین قرار نبودهای زندگی‌اش هستند؛ او اصلاً قرار نبود زنده باشد! ظاهراً پس از بارداری، مادرش نذر سلامتی‌اش می‌کند که اگر پسر بود به نیت منتقم خون اباعبدالله (علیه‌السلام) نامش را مهدی بگذارد و پس از تولد، برای ادای نذرش، پی سنت‌شکنی را به تنش می‌مالد و در مراسم نام‌گذاری مقابل بزرگ قوم حرفش را می‌زند و سرانجام همان مهدی تصویب می‌گردد. اما چند روزی بیشتر از تولدش نمی‌گذرد که مادر بی‌تاب حال پسر، پدر را خبر می‌کند که چه نشستی؟! پسرت چند روز است که بی‌حال افتاده و لب به شیر نمی‌زند.

زن و مرد، فوری بچه بغل در جیرفت تف دیده، با پیاده‌روی چندساعته خودشان را از روستا به شهر می‌رسانند و بعد از کلی دلهره، بچه را به دست دکتر می‌دهند و دکتر بعد از معاینه بچه و بدون توجه به اینکه مادری با قلبی لرزان مقابلش حضور دارد، دستان پدر و مادر را به آب پاکی می‌خیساند که تا الآن کجا بودید؟ این بچه مرده است! مادر و پدر باحالی نزار و در کمال ناامیدی به آخرین ریسمان دم دستشان هم چنگ می‌زنند و با مراجعه به یکی از طبیب‌های محلی از او می‌خواهند که کاری برای فرزندشان بکند اما از دست او هم کاری برنمی‌آید و آن‌ها را حواله می‌دهد به جدش حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) که اگر کسی بتواند به این بچه جان دوباره بدهد فقط ایشان است و این‌گونه می‌شود که اولین قرار نبود زندگی مهدی طیاری رخ می‌دهد و غیرممکنی بدل به ممکن می‌گردد.

«مثل یک فرمانده لشکر» روایتی از زندگی مهدی طیاری است که به قلم علی علویان و به عزم انتشارات سوره مهر، در دوازده فصل و ۲۹۲ صفحه چاپ‌شده است. هر فصل از کتاب چند بخش و چند راوی دارد و در کنار نام هر بخش، نام راوی نیز قیدشده. روایت‌ها در راحتی و روانی مطلق پیش می‌روند و سرراست و بدون اضافه گویی و پیچیده کردن سیر روایت، همان چیزی را که فصل برایشان مشخص کرده ارائه می‌کنند و تمام. مضاف بر این موارد مؤلف تا آنجا که توانسته، سیر روایت را مقید به توالی زمانی نگه داشته و این نکته نیز، بیش‌ازپیش بر روانی کتاب افزوده.

روایت از قبل تولد سوژه و با ماجرای ازدواج پدر و مادر شهید طیاری آغاز می‌شود و با شهادت وی به پایان می‌رسد. راوی‌ها اعم از خانواده، هم‌رزم یا دوستان، متناسب با روایت، اطلاعاتشان ذره‌ذره در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد و خواننده نهایتاً اشراف نسبتاً مناسبی به زندگی و احوالات شهید پیدا می‌کند. در میان نام راوی‌ها یک اسم بیش‌ازحد آشناست و شاید برخوردهای مکرر چشممان بانامش در حین مطالعه کتاب حال عجیبی را در دلمان زنده کند. حاج قاسم سلیمانی، مهدی طیاری را صرفاً از موضع یک فرمانده نسبت به فرماندۀ زیردستش روایت نکرده. مهدی طیاری یکی از بازوان او در لشکر ۴۱ ثارالله (علیه‌السلام) بود که چشم امید لشکر به او دوخته شده بود.

«طیاری نه‌تنها از دست ما بلکه از دست انقلاب رفت. او فقط فرمانده گردان ۴۱۹ نبود؛ او واقعاً مثل یک فرمانده لشکر توی صحنۀ جنگ نیروها را هدایت می‌کرد؛ او امید لشکر ثارالله بود و حالا ما همۀ امیدمان را از دست داده بودیم.» (به نقل از حاج قاسم سلیمانی)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha