دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ - ۰۸:۱۲
یادداشت رسیده | شهادت حضرت زهرا (س) در منابع اهل‌سنت

حوزه/ ‌ذهبی می‌گوید: حادثه «لگدزدن» در روز های آخر عمر ابن ‌ابی‌دارم خوانده شده است. او متوفای ۳۵۲قمری ‌ست. این یعنی موضوع ضربه زدن به فاطمه(س) و به دنبال آن ساقط شدن جنین و شهادت ایشان(س)، در حدود هزار سال قبل هم نقل محافل ‌ و مجالس آن روزگار بوده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمد جعفر طبسی در یادداشتی به موضوع شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پرداخته است که بدین شرح است:  

هرساله شبکه‌های وابسته به جریان‌های تکفیری در ایام شهادت فاطمه‌زهرا(س) می‌کوشند تا حادثه حمله به خانه «سیدة نساء‌اهل‌الجنة» (س) و پیامدهای ‌هولناک آن را پنهان یا در آن تردید نمایند.

یکی از این حوادث بسیار تلخ و دردناک و غیر قابل انکار، و دارای شواهد و قرائن، موضوع تعرّض خشونت‌بار به حضرت فاطمه(س) و سقط جنین ایشان(س) (کشته‌شدن حضرت محسن(ع)) است. حادثه‌ای که به وسیله حاکمان وقت واقع شد و سبب بیماری سخت و در نهایت شهادت حضرت فاطمه(س) گردید.

متأسفانه برخی نویسندگان مزدور یا نادان و بی‌اطلاع، به انکار این فاجعه می‌پردازند و شیعیان را ناقل اصلی این ماجرا معرّفی می‌کنند و مدّعی هستند که این حادثه در هیچ منبعی وجود ندارد.

در این یادداشت کوتاه درصدد آن هستیم این ماجرای ددمنشانه را در برخی منابع اهل‌سنت جستجو و ریشه‌یابی نماییم و حقیقت را برای مردم تبیین کنیم.

موضوع اسقاط جنین فاطمه زهرا (س) را جناب حافظ ذهبی(م۷۴۸ق) در کتاب سیر اعلام‌النبلاء، ج۱۵، ص۵۷۶ از شخصی بنام حافظ محمدبن‌حماد گزارش کرده که روزی وی در مجلس حافظ‌ابن ابی‌دارم حضور داشته. شخصی این جملات را بر زبان خود جاری می‌کند که: «إنّ عمر رفس بطن ‌فاطمه(س) حتی اسقطت محسنا» «عمر به شکم حضرت فاطمه(س) لگد زد تا اینکه فرزندش محسن سقط شد» ذهبی همین مطلب را در کتابش میزان الاعتدال ج۱، ص۱۳۹ نقل کرده است.

در اینجا چند مطلب مهمّ باید مورد دقّت و بررسی قرار بگیرد:

۱ـ کلمه «رفس» در لغت به معنای «لگد زدن» و «ضربه زدن با پا به سینه» است. (لسان‌العرب، ذیل ماده «رفس» الصدمة بالرجل فی الصدر)

۲ـ ‌ذهبی می‌گوید: حادثه «لگدزدن» در روز های آخر عمر ابن ‌ابی‌دارم، خوانده شده است . او متوفای ۳۵۲قمری ‌ست. این یعنی موضوع ضربه زدن به فاطمه(س) و به دنبال آن ساقط شدن جنین و شهادت ایشان(س)، در حدود هزار سال قبل هم نقل محافل ‌ و مجالس آن روزگار بوده است.

۳ـ‌ باید دید ابن ابی‌دارم کیست؟ و از نظر  اهل‌سنت چه مقدار ارزش و اعتبار دارد؟ ذهبی از او به «الامام، الحافظ، الفاضل، الکوفی، الشیعی و محدث‌الکوفه» یاد می‌کند و در پایان می‌گوید: «کان موصوفا  بالحفظ و المعرفه  الا انه یترفّض» «او امام، حافظ، فاضل، کوفی و یکی از محدّثان شیعه در کوفه بوده، و  به حفظ و معرفت، شهرت داشته است. مگر اینکه رافضی به شمار می رود.» ذهبی در پایان با عبارت «لیس بثقه» «ثقه نیست»، مطلب را به پایان می‌برد.

نکته قابل تامل این است که ذهبی ابن ابی‌دارم را «حافظ» ـ‌که به قول «الغوری» سنی‌مذهب در «معجم المصطلحات‌الحدیثیه» ص۲۹۸ مرتبه نخست از مراتب تعدیل و توثیق راوی است‌ـ‌ معرّفی می‌کند. پس چگونه است که او را ثقه نمی‌داند!؟

۴ـ اصطلاح «حافظ» «به کسی می‌گویند که به تمام سخنان رسول‌خدا(ص) آگاه، و به همه راه‌ها و طرق آن بصیر باشد و بتواند أسناد حدیث را از یکدیگر تشخیص دهد.»(معجم‌المصطلحات‌الحدیثیه، ص۲۹۷ ان یکون عارفا بسنن رسول‌الله(ص) ...) همچنین ذهبی کلمه «حافظ» را یکی از عالی‌ترین الفاظ درباره راویان مقبول و ثقه شمرده است. (میزان‌الاعتدال، ج۱، ص۴ فأعلی‌العبارات فی الرواة‌المقبولین ...) با توجه به این نکات مهم در تفسیر «حافظ»، چگونه ذهبی سعی کرده تا ابن ابی‌دارم را بی‌اعتبار جلوه دهد؟

۵ـ ‌ذهبی در معرّفی ابن‌ابی‌دارم لقب «امام» را به کار برده است. در شرح این کلمه گفته شده: «امام» کسی است که در علم حدیث کامل باشد و در این علم از او پیروی شود. این کلمه از الفاظ تعدیل است. (معجم المصطلحات‌الحدیثیه، ص۱۶۰ الکامل فی علم‌الحدیث ...)  از ذهبی نقل شده که او لفظ «امام» را همچون واژه «ثقه»، یکی از عبارات توثیق راوی بر شمرده و گفته است که دراین‌باره اختلافی وجود ندارد. (همان) از ایشان باید پرسید اگر واژه «امام» بدون هیچ اختلافی، از الفاظ توثیق است، پس چرا درباره ابن‌ابی‌دارم بی‌انصافی می‌کنید و او را از درجه اعتبار ساقط می‌نمایید!؟ و چرا او را رافضی و غیر ثقه می‌دانید!؟ این تناقض‌گویی چه توجیهی دارد؟

۶ـ ‌به گفته ذهبی، شخصی عبارت «إنّ عُمَر رفس بطن فاطمه(س) ...» را برای ابن‌ابی‌دارم قرائت کرد و او سکوت نمود. اگر وی این واقعه را قبول نداشت، به گوینده اعتراض می‌کرد. از طرفی دیگر، ابن ابی‌دارم نزد ذهبی حافظ و امام و فاضل است. پس باید ثقه باشد.

۷ـ ذهبی واقعه هولناک حمله به فاطمه(س) و سقط‌شدن محسن(ع) را از طریق محمدبن‌حماد ـ‌که او را حافظ معرّفی کرده‌ (میزان‌الاعتدال، ج۱، ص۱۳۹)ـ نقل نموده است.

این بدان معناست که نقل‌کننده این واقعه از دیدگاه ذهبی مشکلی ندارد. حافظ‌ ابن‌حماد، نزد ابن‌ابی‌دارم بود و این ماجرا را شنید و سکوت کرد. ذهبی هم بر سکوت ابن‌حماد هیچ اعتراضی نکرده است. پس ابن‌ابی‌دارم، محمدبن‌حماد و ذهبی صحت این حادثه ددمنشانه را در خانه وحی پذیرفته‌اند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha