خبرگزاری حوزه| ما معتقدیم که دین در تکوین انقلاب اسلامی نقش اول را داشته و قویترین نیرو در تحولات سیاسی اجتماعی ایران معاصر، نیرویهای مذهبی بوده است و انقلاب اسلامی محصول این نقشآفرینی است. رهبری بیبدیل و بینظیر امام خمینی(ره) در انقلاب اسلامی نقش منحصربهفردی دارد. مهمترین عاملی که موجب پیروزی انقلاب اسلامی شد که در انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت متاسفانه وجود نداشت و باعث شکست آنها گردید، رهبری دینی و اندیشه ولایت فقیه است.
حجتالاسلام والمسلمین نجف لکزایی، رئیس پژوهشکده دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در این گفت و گو به تشریح بایستههای پژوهشی و آموزشی مطالعات انقلاب اسلامی در حوزه علمیه پرداخته اند که در ادامه می خوانید.
ابتدا تعریفی از رشته علمی انقلاب اسلامی و مطالعات انقلاب اسلامی و اهداف آن را بفرمایید.
▪ انقلاب و بهطور مصداقی انقلاب اسلامی از مسائل سهل و ممتنع است. سهل است از این جهت که از افراد مختلف میشنویم که میگویند: ما از ابتدا در انقلاب بودیم و بههمین جهت بر همه چیز اشراف داریم و تصور میکنند که میتوانند این مسئله را توضیح هم بدهند. ممتنع است از این جهت که انقلاب، پدیدهای بینرشتهای است. انقلاب وقتی در یک جامعه اتفاق میافتد که آن جامعه تصمیم به توبه و تغییر گرفته باشد. ما انقلاب را برای تغییرات ۱۸۰ درجهای به کار میبریم. میگوییم سیاستی به پایان برسد و سیاست جدیدی شروع شده باشد. چنین تغییری، حداقل انقلاب است که به آن انقلاب سیاسی میگوییم؛ اما در مثل انقلاب اسلامی که انقلاب کبیر محسوب میشود، غیر از چرخش سیاسی، چرخش فرهنگی، اقتصادی و همچنین چرخش در دیگر عرصهها هم صورت میگیرد. چنین اتفاقی معلول عوامل مختلف است؛ یکی از آنها این است که باید در اعتقادات و دین مردم تحولاتی صورت بگیرد تا برای انقلاب کردن مجاب شوند. در ایران ما، فقه و فقها باید به اینجا برسند که واجب است، ما دست به انقلاب بزنیم و رژیم پهلوی را با انقلاب ساقط کنیم؛ یعنی خود اینکه فقه به این اندیشه و نیز طرح اندیشه ولایت فقیه برسد، نیاز به مطالعه دارد. پس یک ضلع انقلاب به فقه برمیگردد. یک ضلع آن به اخلاق برمیگردد. به این معنا که مردم نسبت به مفاسد اخلاقی موجود در نظام سیاسی به این نتیحه برسند که باید واکنش نشان بدهند. ضلع دیگر آن در اعتقادات است؛ یعنی باید به این دستور الهی که «ان اعبدواالله واجتنبوالطاغوت»، عمل کنیم و رژیم پهلوی مصداق طاغوت است؛ چون وابسته به آمریکاست که طاغوت میباشد. همینطور انقلاب، بهخاطر مسائل اقتصادی در اقتصاد، بهخاطر مسائل مدیریتی، در مدیریت و بهخاطر مسائل روانشناختی، در روانشناسی ریشه دارد. همچنین چون انقلاب مربوط به رابطه قدرت سیاسی با قدرت اجتماعی است، در جامعهشناسی ریشه دارد و همچنین خیلی از رشتههای دیگر؛ انقلاب حتی به ادبیات و هنر نیز مربوط است؛ چون وقتی که مردم از اوضاع ناراحت میشوند، کسی شاعر است و شعری میگوید و این شعر در برانگیختن مردم تأثیر دارد. بنابراین مطالعات انقلاب اسلامی اگر بخواهد بهدرستی صورت بگیرد، باید مجموعهای از مطالعات بینرشتهای و میانرشتهای و از منظر رشتههای مختلف، حول پدیده انقلاب اسلامی انجام شود تا بتواند انقلاب و مسائل آن را از جوانب مختلف تبیین کند. بنابراین اینجا میتوانیم بگوییم: فقه و انقلاب اسلامی، فلسفه و انقلاب اسلامی، کلام و انقلاب اسلامی، اخلاق و انقلاب اسلامی، اقتصاد و انقلاب اسلامی، جامعهشناسی و انقلاب اسلامی، ادبیات و انقلاب اسلامی، مدیریت و انقلاب اسلامی، روانشناسی و انقلاب اسلامی، هنرها و انقلاب اسلامی و...
انقلابها پشتوانهای فلسفی دارند. تصوری که از قبل در دنیا وجود داشته، این است که مارکسیسم و سوسیالیسم پشتوانه فلسفی انقلابها بوده است. آبراهامیان، در کتاب ایران بین دو انقلاب به دنبال توضیح همین مطلب است و میخواهد اثبات کند که مارکسیسم پشتوانه انقلاب اسلامی است. رویکردی در مقابل آن مطرح شده است که مارکسیستی بودن انقلاب را مردود میداند؛ چون امام خمینی(ره) بهعنوان رهبر انقلاب، حکیمی متعالیه است و حکمت و فلسفهای که پشتوانه انقلاب اسلامی بوده است، حکمت متعالیه است. بهطور ویژه ارتباط نظریه حرکت جوهری و ارتقای وجود با انقلاب اسلامی، مسئلهای است که نیاز به مطالعه و بررسی دارد. همه اینها باید در شاخهای علمی بهنام مطالعات انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار بگیرد. علاوه بر اینها، بحث دیگری نیز مطرح میشود که مقایسه انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر است که آن هم، باز دارای شاخههای مختلفی است؛ یعنی وقتی مقایسهای بخواهد انجام بگیرد، غیر از اینکه تاریخ هم بهشکل پررنگی مطرح میشود، باید مباحث مربوط به علم تاریخ، فلسفه تاریخ، ایدئولوژی انقلابها، بسیج مردم، مدیریت و رهبری انقلابها مورد توجه قرار بگیرد تا حق مطلب ادا شود.
ارتباط مطالعات انقلاب اسلامی با رشتههای علمی دیگری مانند علوم سیاسی، فقه سیاسی، کلامی سیاسی، و فلسفه سیاسی چیست؟
▪ رویکردی که اکنون رایج است، این است که انقلاب اسلامی را ذیل علوم سیاسی قرار میدهند و آن را یکی از گرایشهای علوم سیاسی میدانند، با این پیشفرض که انقلاب اسلامی و بهطور کلی انقلاب، یکی از زیرمجموعههای جامعهشناسی سیاسی به حساب میآید و چون جامعهشناسی سیاسی، یکی از شاخههای علوم سیاسی است؛ لذا انقلاب اسلامی یکی از شاخههای علوم سیاسی خواهد بود؛ اما به نظر میرسد، با توضیحی که داده شد، باید در این نگرش، تجدید نظر کرد و نگاه جامعی نسبت به مطالعات انقلاب اسلامی و یا رشته علمی انقلاب اسلامی داشت؛ لذا نباید انقلاب را ذیل یکی از آن دانشها ببریم؛ زیرا در آن صورت مطالعه و بررسی انقلاب، تکبعدی خواهد بود. باید بگوییم رشته انقلاب، رشتهای مستقل است که از تلاقی رشتههای مختلف در بررسی یک پدیده به وجود میآید. در برخی از رشتهها مثل انقلاب اسلامی، موضوعمحور هستیم نه علممحور؛ یک موضوع را از جنبههای مختلف مورد مطالعه قرار میدهیم و این مطالعه، وقتی معتبر است که از منظرهای مختلفی انجام شود؛ در غیر این صورت، شناخت درستی از آن پدیده نخواهیم شناخت و شناخت ناقصی از آن در دسترس ما قرار میگیرد.
پس دانش مجزایی است که پایههای مختلفی در رشتههای دیگر دارد.
▪ بله، خود انقلاب اسلامی میتواند گرایشهای مختلفی داشته باشد؛ یعنی اگر این رشته، آنگونه که انتظار هست، پا بگیرد و تحقق پیدا کند، در سطوح تحصیلات عالیه که میرسیم، باید گرایشهای مختلفی داشته باشیم و بگوییم افرادی که انقلاب اسلامی را بهعنوان رشته تخصصی خود انتخاب میکنند، باید در یکی از گرایشهای آن صاحبنظر باشند؛ مثلاً یکی در فقه انقلاب صاحبنظر شود. در فقه انقلاب مباحث زیادی مطرح میشود؛ مانند اینکه مردم در چه شرایطی میتوانند دست به انقلاب بزنند و در چه شرایطی نمیتوانند دست به انقلاب بزنند. در چه شرایطی باید تقیه کنند. در چه شرایطی تقیه حرام میشود؟ مباحث ربط انقلاب با امر به معروف و نهی از منکر، ربط انقلاب با تولی و تبری، ربط انقلاب با مسئله جهاد؛ گرایشهای دیگری داریم با عنوان کلام انقلاب یا الهیات انقلاب، فلسفه انقلاب، ادبیات انقلاب، اقتصاد و انقلاب، جامعهشناسی و انقلاب و خیلی از علوم که میتوانند به گرایشهایی برای رشته انقلاب اسلامی تبدیل شوند.
سیر تاریخی مطالعات انقلاب اسلامی و انقلاب را بفرمایید.
▪ پدیدههای زیادی وجود دارد که در داخل کشور اتفاق افتاده است؛ اما مطالعات آکادمیک آن در داخل کشور صورت نگرفته است؛ انقلاب نیز از همین قبیل است. در مورد مسائل دیگر مانند تروریسم، کشور ما درحالیکه خود قربانی تروریسم است و بیش از ۱۷ هزار شهید ترور وجود دارد؛ اما مطالعات مربوط به تروریسم حتی در مورد ایران در کشورهای دیگر، بهخصوص در کشورهای غربی و بهطور خاص در آمریکا انجام شده است؛ یعنی آنها تحقیقات مفصلی در این زمینه دارند که مثلاً این کسانی که دست به ترور میزدند، بهلحاظ طبقات اجتماعی، چه ویژگیهایی از جهت سابقه، تشکیلات و... داشتهاند و کسانی که ترور شدند، چه ویژگیهایی داشتهاند. بیشترین مطالعات آکادمیک و علمی بحث جنگ تحمیلی و دفاع مقدس نیز در کشورهای مغربزمین انجام شده است. در مورد انقلاب اسلامی هم همینطور است. در مورد انقلاب مشروطه هم همینگونه است. بهخصوص در حوزه تئوریپردازی در بحث انقلاب اسلامی که میتوان گفت، این امر تقریباً در اختیار آنهاست؛ یعنی وقتی در مورد انقلاب اسلامی صحبتی میشود، الا و لابد بحثها و نظرات نیکی کدی، خانم اسکاچپل، آبراهامیان یا جانفورن مطرح میشود که اگر بخواهیم نام ببریم، زیاد است. تمام اینها بررسی نظری و تبیین انقلاب اسلامی است که چرا در ایران، انقلاب اتفاق افتاد و چرا انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. بعضیها میخواهند تلاش کنند تا بگویند انقلاب اسلامی نبوده و برخی نیز همان انقلاب اسلامی را توضیح میدهند. بهعنوان مثال در کتاب مقاومت شکننده که توسط جانفورن نوشته شده، تاریخ ۵۰۰ ساله ایران را بررسی کرده و در نهایت میخواهد، این نتیجه را بگیرد که چگونه میتوان انقلاب اسلامی را شکست داد؛ یعنی اول بررسی کرده که ایرانیها چگونه انقلاب میکنند و چهطور انقلابهای اینها به پیروزی میرسد تا بگوید که این مقاومت را چگونه میتوان شکست و برای رسیدن به این هدف، تئوری ارائه کرده است؛ اما وقتی مراکز علمی داخل کشور را بررسی میکنیم، میبینیم که با فقر عجیبی در مطالعات روشمند معتبر در موضوع انقلاب اسلامی، روبهرور هستیم؛ ما بیشتر، مواد خام تولید کردهایم. کتاب خاطرات زیاد داریم و کتاب اسناد تولید کردهایم؛ البته نه خیلی زیاد؛ اما نوع کارهایی که مراکز پژوهشی، اگر تسامحاً بتوان گفت پژوهشی، بیشتر جمع خاطرات، اسناد و چاپ اسناد ساواک و اینطور چیزها بوده و تلاشهای تئوریک خیلی کم و ناچیز بوده است. گروه ویژه انقلاب اسلامی در کتاب سال حوزه، در سال گذشته تشکیل شد که من مسئول آن بودم. قرار شد افراد و مراکز، آثارشان را که طی ده سال گذشته در قالب کتاب، مقاله و پایاننامه انجام گرفته، ارسال کنند تا اثر برگزیده انتخاب شود. به نظر میرسید که آثار زیادی دریافت شود؛ اما این گروه، تنها گروهی بود که برگزیده نداشت. با کمی توسعه، اندیشههای حضرت امام و رهبری نیز اضافه شد و در نهایت به دو اثر شایسته تشویق ختم شد؛ یعنی آنچه میگویم بر اساس بررسی و نه بر اساس حدس و گمان است. تعبیری مقام معظم رهبری دارند که «این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار عملی، از لحاظ ارایه مبانی فکری خودش، یکی از ضعیفترین و کمکارترین انقلابها و بلکه تحولات دنیاست». یعنی ما نیرویی که شایسته این امر باشد، تربیت نکردیم؛ بلکه اساساً این مسئله را جدی نگرفتیم و این کمبود بهراحتی قابل رصد است. میتوانید بگویید ما کدام تئوری و نظریه را در مورد انقلاب اسلامی یا انقلاب مشروطه و یا بهطور کلی درباره انقلابها داریم که به ثبت رسیده باشد یا کسی مدعی آن باشد؟ البته کارهایی اولیه در تغییرات اجتماعی بهطور عام انجام گرفته است؛ اما نظریهای که درباره تبیین انقلاب بوده و مورد توجه قرار بگیرد، نداریم؛ البته ممکن است داشته باشیم که بنده خبر ندارم؛ ولی اینکه به گفتمان عمومی رسیده باشد، نداریم؟
این ضعف و نقص را چگونه باید جبران کرد؟ و نهادهایی که میتوانستند در این زمینه نقش ایفا کنند، اما کوتاهی کردهاند، چه نهادهایی هستند. نقش حوزه علمیه در این زمینه چیست؟
▪ آسیب زیادی در این زمینه داریم. اگر بخواهیم آن را کالبدشکافی کنیم، به عوامل مختلفی برمیگردد و به مباحث اجرایی، دانشی و خیلی جاها مربوط میشود. یک ایراد خیلی برجسته این است که آنهایی که این مباحث را میدانند، اختیاری در این زمینه ندارند تا تصمیمگیری کنند. غالباً اختیار در دست آنهایی است که چیزی در این زمینه نمیدانند؛ بهعنوان مثال چندسالی هست که رشته مدرسی انقلاب اسلامی بهطور خاص در سطح دکترا در دانشگاهها ایجاد شده است که هدف آن، تربیت مدرس برای رشته انقلاب اسلامی است؛ اما وقتی این رشته را کالبدشکافی میکنیم، میبینیم که میتواند بهلحاظ بنیه، رشته قویتری باشد. وقتی با دستاندرکاران صحبت میکنیم، میگویند: ما هم میدانیم؛ ولی نمیتوانیم تغییراتی در آن انجام دهیم؛ یعنی اینگونه نیست که تصمیمگیری در مورد این رشته و تغییراتی که میخواهد صورت بگیرد، مثلاً به دانشگاه معارف داده شود که شما که متصدی این درسها در دانشگاه هستید، دستتان باز است که برنامهریزی و طراحی کنید و نیرو تربیت کنید، بلکه میگویند: شما برنامهریزی و طراحی کنید؛ اما باید در جای دیگری مورد بررسی قرار گیرد و تصویب شود. همین مشکل را در علوم سیاسی داریم. ما سالهاست که در علوم سیاسی کار میکنیم و در ایران یقیناً بیشترین فعالیت پژوهشی در این موضوع، در پژوهشکده اندیشه سیاسی علوم و فرهنگ اسلامی انجام گرفته است؛ بهطوریکه در سطح دنیا هم طبق آمارها و اسنادی که وجود دارد، جایگاه برتر را نسبت به اندیشه سیاسی اسلام داریم و در اندیشه سیاسی اسلام تولیدکننده هم شدهایم؛ اما شما هر قدر هم در این رشته اوج بگیرید، در این رشتهای که صاحبنظر شدهاید و کرسی نظریهپردازی برگزار کردید و به هر سطحی از علم و دانش برسید، تصمیمگیرنده نیستید؛ یعنی هر وقت بخواهید تغییر و تحولی در این رشته ایجاد کنید، نمیتوانید این کار را انجام دهید؛ بهعنوان مثال فقه سیاسی و فلسفه سیاسی را در کل ایران چه حوزه و چه دانشگاه، ما تأسیس کردیم؛ اما وقتی سرفصل را آماده کردیم، گفتند: باید بفرستید وزارت علوم تا آنجا تصویب شود. آنها هم ارسال میکنند به گروه الهیات تا مورد بررسی قرار گیرد؛ یعنی این چیزی که متخصصان تهیه میکنند، در جایی بررسی میشود که تخصص این مسئله را ندارند. اینجاست که نظرات کارشناسان با این سئوالات روبهرو میشود که مگر میشود؟ مگر ظرفیت ایجاد چنین رشتهای وجود دارد؟ مگر میشود رشتهای تأسیس کرد. شما هماکنون با خیلی از افراد صحبت کنید که میخواهیم در مورد انقلاب اسلامی، یک رشته تأسیس کنیم. میگویند: مگر چنین چیزی ممکن است که کل انقلاب را در یک درس دو واحدی بتوان بررسی کرد!؟ آنها صرفاً یک برداشت وقایعنگاری نسبت به انقلاب در ذهنشان وجود دارد؛ چون متخصص این کار نیستند. این یک مانع فکری و اجرایی جدی است. ما باید به سمتی برویم که متخصصان در هر حوزهای نسبت به آن حوزه تخصصی خودشان از نظر علمی تصمیمگیرنده باشند. آن کسانی که در بخشهای بالادست و تصمیمگیر قرار دارند، فقط کارهای سیاستگذاری و شکلی انجام دهند. آنها اولاً که حوزههای تخصصی را به رسمیت نمیشناسند و بهطور خیلی کلی مثلاً میگویند: یک رشتهای با عنوان سیاست داشته باشیم، درحالیکه در حال حاضر در دنیا از این مرحله عبور کردهایم و در علوم سیاسی رشتههای مختلفی داریم؛ بهعنوان مثال رشتهای بهعنوان مطالعات منطقهای وجود دارد که خود این رشته در ایران ۱۳ گرایش دارد. رشتهای داریم بهنام روابط بینالملل که حتی در ایران گرایشهای مختلفی دارد و همینطور اندیشههای سیاسی، جامعهشناسی سیاسی، سیاستگذاری عمومی و... داریم؛ گاهی با من تماس میگیرند و میگویند: میخواهیم فلان درس را بگویید: بنده میگویم: این درس در حوزه تخصصی من نیست. با تعجب میگویند: مگر رشته شما علوم سیاسی نیست میگویم: چرا ولی علوم سیاسی شاخههای زیادی دارد؛ یعنی علوم تا این حد تخصصی شده است. ما در حوزه علوم انسانی، تخصصها را خیلی جدی نمیگیریم و فرهنگسازی و گفتمانسازی نشده است تا بخشهای تخصصی را به رسمیت بشناسیم. هر گاه به رسمیت بشناسیم، هسته اولیهای که شکل میگیرد، بهمرور هم بهلحاظ آموزشی و هم بهلحاظ پژوهشی ارتقا پیدا خواهد کرد.
آیا برای طلاب و حوزههای علمیه ضرورتی وجود دارد که به مطالعات انقلاب اسلامی بپردازند؟
▪ قاعده مشهوری در فلسفه وجود دارد که علت محدثه، علت مبقیه هم هست. چیزهایی که در تکوین و به وجود آمدن پدیدهای نقش داشتهاند، در تداوم آن نیز نقش دارند. ما معتقدیم که دین در تکوین انقلاب اسلامی نقش اول را داشته و قویترین نیرو در تحولات سیاسی اجتماعی ایران معاصر، نیرویهای مذهبی بوده است و انقلاب اسلامی محصول این نقشآفرینی است. رهبری بیبدیل و بینظیر امام خمینی(ره) در انقلاب اسلامی نقش منحصربهفردی دارد. مهمترین عاملی که موجب پیروزی انقلاب اسلامی شد که در انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت متاسفانه وجود نداشت و باعث شکست آنها گردید، رهبری دینی و اندیشه ولایت فقیه است. بر اساس این اندیشه رابطه مقلِد و مقلَد به رابطه امام و امت ارتقا پیدا کرده و رابطه مذهبی و سیاسی با هم دیده شده و تفکیکهای سابقی که در جامعه شاهد آن بودیم؛ یعنی وجود یک رابطه مذهبی میان مردم و مرجع تقلید و یک رابطه سیاسی میان مردم و پادشاه، از بین رفته و یکی میشود. بستر این تحول حوزه علمیه است. تولید این اندیشه انقلابی و بهروز شدن آن و نیز تربیت نیرو حتی برای مراکز علمی دیگری که در ایران و جهان داریم، باید در حوزه علمیه انجام شود؛ یعنی اگر ما نیاز به تبیین اندیشه ولایت فقیه به زبانهای مختلف با رویکردهای مختلف و در سطوح مختلف داریم، انتظار میرود که این کار از سوی حوزه علمیه به انجام رسد.
توضیح این مسئله که انقلاب اسلامی چگونه اتفاق افتاد و عوامل و علل پدید آمدن انقلاب اسلامی چه بود، باید توسط حوزه علمیه انجام شود. همه مراکز علمی در ایران وظیفه دارند، به مطالعه این مسائل بپردازند؛ اما حوزههای علمیه بهخاطر نقشآفرینیای که در تحقق انقلاب داشتند و بهخاطر اینکه اگر اقدامی در این زمینه نداشته و به معرفی انقلاب نپردازند، دیگران این کار را خواهند کرد، وظیفه بیشتری در این زمینه دارند. مراکز علمی و دانشگاههای خارجی، در این بخش بورسهای زیادی به افراد دادهاند و از این طریق کارهای پژوهشی مختلفی انجام گرفته است یا برخی دانشمندان خارجی بهطور مستقل به مطالعه انقلاب اسلامی پرداختهاند؛ اما همه آنها با دغدغههای خودشان این کار را کردهاند و اهداف خاص خودشان را دنبال میکنند که با اهداف و دغدغههای ما متفاوت است. ما تا معرفت به چیزی پیدا نکنیم، نمیتوانیم بهنحو درستی از آن پدیده محافظت کنیم. بهتعبیر دیگر رفتارهای سیاسی با ضعف اطلاع یا با عدم اطلاع یا با اطلاعات نادرست، رفتارهای سیاسی پختهای نمیتواند باشد. هرگونه مشارکت سیاسی در استمرار انقلاب اسلامی و در دفاع از انقلاب اسلامی مشروط به داشتن معرفت درست از انقلاب اسلامی است. معرفت درست نیز محصول آموزش و پژوهش است. آموزش و پژوهش نیز مراکز متناسب خودش را میطلبد. امروز بایستی بزرگترین مرکز مطالعاتی و آموزشی و پژوهشی انقلاب اسلامی دنیا و بزرگترین مرکز مطالعاتی مربوط به اندیشههای امام و رهبری، در قم و حوزه علمیه دایر باشد و بورسیههای مختلفی به اندیشمندان و نخبگان جهانی بدهد.
اکنون اگر کسی بخواهد در امامشناسی تخصص داشته باشد، کجا میتواند متخصص شود؟ ما بعد از گذشت این همه سال از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز رشته امامشناسی (امام خمینی) نداریم! اگر کسی بخواهد بهطور تخصصی با انقلاب اسلامی آشنا شود و به دانشی که میخواهد برسد، کجا باید این تخصص را کسب کند؟ بنابراین از جهات مختلف که مهمترین آن همان بخش اول است؛ یعنی از نظر تداوم این مسیر و از منظر بقای دستاوردهای انقلاب اسلامی، ما باید انقلاب اسلامی را مطالعه کنیم. ابتدا باید مسائلی از این قبیل بررسی شود که انقلاب اسلامی برای چه و چگونه به وجود آمده است؟ علل و عوامل موفقیت و پیروزی آن چیست؟ مرحله بعدی آسیبشناسی انقلاب است.
در این بخش از مطالعات باید به این سئوال اساسی پاسخ داده شود که انجام چه اقداماتی لازم است تا انقلاب اسلامی با آسیب مواجه نشود. آیا در مخیله انقلابیون میآمد که یک روزی بگویند: در ایران انقلابی که در آن انقلاب اسلامی اتفاق افتاده؛ مثلاً اختلاسهای میلیاردی صورت گرفته باشد! چرا این اتفاقات میافتد؟ یک فرد انقلابی که معتقد به ارزشهای دینی و اسلامی است، چنین کاری را نمیکند. پاسخ این است که مثل جامعه صدر اسلام که به محض اینکه بحث حکومت و قدرت در مدینه مطرح شد، پدیدهای جدید بهنام نفاق به وجود آمد. منافق کیست؟ منافق کسی است که در ظاهر میگوید: مسلمان هستم و دغدغه دینی دارم؛ ولی در واقع اینگونه نیست. چنین شخصی آمده است تا از این امتیازات استفاده کند؛ ما کجا پدیده نفاق را مطالعه میکنیم؟ چهقدر این پدیده را جدی گرفتهایم و چهقدر با این پدیده برخورد علمی داشتهایم که آیا اساساً چنین مسئلهای وجود دارد و گرفتار چنین آسیبی میشویم؟ ما از حکومت پیغمبر(ص) بالاتر نیستیم! چهطور در صدر اسلام آن اتفاقات افتاد و بعد از رحلت پیغمبر(ص) کار به جایی کشید که حتی امام حسین(ع) را شهید کردند. چنین رویدادهایی میتواند برای ما هم اتفاق بیفتد.
بنابراین ما باید محرم را به کلاس درس برای آسیبشناسی حرکت خودمان و حرکت جامعه اسلامی تبدیل کنیم. پس اگر مطالعات انقلاب اسلامی جدی گرفته شود، بخشی از آن با صدر اسلام و تاریخ اسلام پیوند میخورد. یکی از علوم و دانشهایی که در انقلاب نقش داشته، اقتدا به نبی مکرم اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) و بهرهبرداری از عاشورا، سیره سیاسی امیرالمؤمنین(ع) در مسئله حکومت و سیره پیامبر(ص) در صدر اسلام بوده است. اکنون وضع ما در مطالعات انقلاب اسلامی خوب نیست؛ البته نه اینکه مطالعهای صورت نگرفته باشد؛ چراکه مطالعات زیادی صورت گرفته و نیروهای زیادی تربیت شدهاند؛ ولی شاید بتوان گفت، اکنون فرصت تجمیع اینها باشد. خوشبختانه در آرایش جدید رشتههای علمی در حوزه علمیه قم، یک گرایش، ذیل مطالعات سیاست اسلامی در زمینه تاریخ ایران و انقلاب اسلامی به تصویب رسید. من هم مدافع آن و طرف بحث بودم و باید دفاع میکردیم. الحمدلله در نظام طبقهبندی رشتهها حرکتهای خوبی صورت گرفته که نویدبخش است و میتوانیم بگوییم که حوزههای علمیه در همه سالهای پس از انقلاب پویایی داشته است. البته باید این واقعیت را هم بپذیریم که ما در شرایطی انقلاب کردیم که همه زیرساختهای ما توسط رژیم سفاک پهلوی تخریب شده بود. بعد از انقلاب نیازها و فوریتهای زیادی وجود داشت که ایجاب میکرد، حوزه علمیه به بخشهای مختلفی ارائه خدمات کند؛ لذا شاید در برخی بخشها نتوانستند با آرامش فکر کنند. بهطور کلی میتوان گفت حوزههای علمیه بیخیال نبودند و نیروهای زیادی تربیت کردهاند؛ بهطوریکه در حال حاضر بهلحاظ منابع انسانی به سطحی رسیدهایم که اگر بخواهیم، میتوانیم مراکز آموزشی، پژوهشی و معرفتی و گرایشهای علمی مربوط به انقلاب اسلامی را دایر کنیم و میتوانیم دروس لازم و سیر مطالعاتی را برای طلبهها تعریف کنیم. در صورتی که بخواهیم انقلاب اسلامی گرفتار آسیب و آفت نشود و برخی آفتها و آسیبهایی که امروز دچار آن هستیم زدوده شود، چارهای جز این نداریم که کارهای فوقالذکر را انجام دهیم. این قبیل اقدامات، از یکسو نیازمند معرفت معتبر دینی، سیاسی و علمی است و از سوی دیگر انگیزههای پاک، خالص و صادقانهای میخواهد. این دو امر باید دست به دست هم دهند تا بتواند از انقلاب اسلامی حراست و حفاظت کنند.
آیا با وجود مراکز تخصصی مانند مؤسسه امام خمینی(ره)، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، پژوهشگاه دفتر تبلیغات و م نیاز به مؤسسهای وجود دارد که زیر نظر حوزه بهطور مستقل به مطالعات انقلاب اسلامی و تربیت متخصص در این کار بپردازد. نکته دیگر این است که در برنامه آموزشی حوزه علمیه قم، درسی با عنوان انقلاب اسلامی وجود ندارد؛ درحالی که برای دانشجویان در دانشگاهها دو واحد درسی با عنوان انقلاب اسلامی در نظر گرفته شده است؟ به نظر میرسد، با توجه به نقش طلاب در رهبری و راهنمایی فکری، فرهنگی و اجتماعی مردم، آنها به گذراندن این درس نیاز بیشتری دارند!
▪ در مورد نکته اول، ما از حوزه، انتظار نداریم، خودش مرکز و سازمان تأسیس کند تا این کارها را انجام دهد. این مراکز اقماری هم که نام بردید، اینها هم جزء حوزه هستند. از حوزه انتظار سیاستگذاری، حمایت و پشتیبانی وجود دارد؛ مثل تصویب رشتهها؛ حال اگر شخصی، مؤسسهای و نهادی بخواهد در این زمینه کار بکند، ما تشویق و حمایت و پشتیبانی میکنیم و همان مرکز را در این بخش مرجع قرار میدهیم. این کاری است که حوزه باید انجام دهد و البته کاری خیلی مهم است. حوزه نباید به دنبال ایجاد مرکز و مدرسه و مؤسسه باشد. ایجاد مؤسسه و مدارس علمیه باید توسط خیران، علما، بزرگان، مراجع و شخصیتهای علمی در نقاط مختلف انجام گیرد و حوزه باید نظارت، پشتیبانی، حمایت و سیاستگذاری بکند. ما درحال حاضر مرکزی که قابل توجه باشد؛ یعنی مرکز علمی استاندارد درباره انقلاب اسلامی نداریم. مراکزی هم که بهعنوان مراکز مطالعات انقلاب اسلامی داشتیم، در سالهای اخیر خیلی کمرمق شده و دچار افول شدهاند. زمانی هم که فعال بودهاند، عمدتاً اقدام به چاپ خاطرات و انجام مصاحبه مینمودند که التبه کار ارزشمندی هم بوده است. بالاخره باید این اسناد و خاطرهها حفظ میشد؛ اما در کشور، چه در حوزه و چه غیر حوزه، جایی که در زمینه انقلاب اسلامی کار علمی کرده و به تولید متن بپردازد، وجود ندارد. اگر از ما بخواهند که یک متن داخلی را معرفی کنیم که انقلاب اسلامی را تحلیل نظری کرده باشد، نه اینکه به بررسی تحولات سیاسی اجتماعی پرداخته باشد، دستمان خالی است؛ بنده خودم در زمینه تحولات سیاسی اجتماعی کتاب نوشتهام. در زمینه انقلاب اسلامی هم کتاب نوشتهام؛ ولی این کار همچنان در زمین مانده است. ما کاری مشابه «مقاومت شکننده» را ارائه نکردیم؛ بنابراین خلأ در آن سطحی که من میگویم؛ یعنی بهعنوان مرکز مطالعات عالی بینالمللی انقلاب اسلامی وجود دارد. البته همین عنوان را هم داریم؛ ولی صرفاً یک عنوان است و کار استانداردی وجود ندارد. وقتی بررسی میکنید، میبینید که مشکلات فراوانی دارند و چیزی حاصل نمیشود یا مثلاً رشته انقلاب اسلامی را در خیلی از دانشگاهها داریم؛ اما فقط استاد و مدرس این رشته را تربیت میکند که پشتوانههای علمی خود را میطلبد؛ البته ما وضعیتمان نسبت به سالهای قبل بهتر است و نباید ناشکری کرد. هر سال میتوانیم بگوییم بهتر شدهایم؛ اما جایی که بتواند نیازهای پژوهشی در این عرصه را رفع و رجوع کند، وجود ندارد و همچنان خلأ آن احساس میشود.
در مورد بخش دوم، آن مقداری که من اطلاع دارم، در حوزههای علمیه خواهران دو واحد درس بهنام تاریخ فرهنگی معاصر ایران (چنین اسمی دارد) داریم؛ یکی از کتابهایی که من نوشته بودم، همراه با تغییراتی، توسط حوزه علمیه خواهران متناسب با این درس منتشر شد؛ ولی قسمت آقایان را نمیدانم. من تابهحال فکر میکردم که حتماً دو واحد در ارتباط با انقلاب اسلامی داریم؛ ولی اگر نباشد، خیلی جای تعجب است. کار اورژانسی این است که باید حداقل دو واحد درس برای معرفی انقلاب اسلامی، دو واحد برای معرفی اندیشههای امام و رهبری و کسانی که اندیشهشان در انقلاب اسلامی مؤثر بوده و نیز قانون اساسی وجود داشته باشد. این دروس عمومی که در دانشگاه تدریس میشود، معنایش این است که هر دانشجویی (انسانی، پزشکی، فنی، صنعت و...) که هر رشتهای را که میخواند، باید اینها را هم بداند و داشتن این مقدار اطلاعات برای او و همه مردم ضروری است. این را ببینید که اگر این دروس عمومی در حوزه رواج ندارد، اینها باید فرهنگسازی و مطالبه شود. این طلبهها فردا امام جمعه، فقیه شورای نگهبان و نماینده مجلس، مسئولان فرهنگی نهادهای نظامی و انتظامی، نهاد رهبری در دانشگاهها و امثال اینها خواهند بود. مگر میشود بگوییم چنین طلبهای با قانون اساسی، اندیشه امام خمینی، اندیشه رهبری، انقلاب اسلامی ناآشناست. میتوانیم بگوییم اخلاق و معارفی را که در دانشگاه تدریس میشود، طلبهها در ضمن دروس حوزوی دارند؛ اما انقلاب اسلامی و اندیشه امام و رهبری و قانون اساسی جزء واجبات دروس حوزه است.
برای آشنایی با انقلاب اسلامی از کجا باید شروع کرد؟ در صورت امکان سیر مطالعاتی لازم و مناسب را معرفی بفرمایید.
▪ در این زمینه نمیشود برای همه طلبهها و همه گرایشها نسخه عمومی و واحدی پیچید؛ این مثل این میماند که به پزشکی بگوییم: بهطور کلی نسخهای بدهید که ما هیچ وقت مریض نشویم. او میتواند بگوید که شما فقط مراقب سلامتی و بهداشت باشید. ما باید یک لجنه انقلاب اسلامی در حوزه داشته باشیم که سیاستگذاری کرده و بر جایی که اجراکننده است، نظارت کند و به پشتیبانی و تشویق پرداخته و خلأها را تشخیص دهد. یکی از کارهای علمی آن گروه تخصصی میتواند این باشد که برای طلبهها با توجه به ورودیشان برنامه درسی و مطالعاتی جهت آشنایی با انقلاب اسلامی و مسائل مرتبط ارائه دهد. مثلاً طلبهای که دهه هشتاد وارد حوزه شده، با طلبهای که از قبل از انقلاب در حوزه بوده یا از دهه شصت بوده، فرق میکند. این علیالقاعده باید شامل دورههای بازآموزی هم بشود. یا طلبهای که میخواهد امام جمعه شود، با طلبهای که استاد حوزه علمیه میشود فرق دارد. یا با طلبهای که میخواهد به نهادها برود، (البته طلابی که وارد نهادها میشوند از سوی نهادها دورهای برای آنها گذاشته میشود). بهطور کلی حتماً طلبهها باید با اندیشههای امام، رهبری و انقلاب اسلامی آشنا باشند. این چیزی است که جزء واجبات است و قابل اغماض نیست. طلبهها باید مروری به آثار و صحیفه امام داشته باشند؛ متأسفانه اطلاعات طلبهها از آثار امام خیلی کم است. طلاب حتماً باید با کتاب ولایت فقیه حضرت امام آشنا باشند. بقیه آثار را باید ببینیم چه طلبهای و برای چه کاری میخواهد. آثار شهید مطهری را حضرت امام(ره) بهطور مطلق تأیید کرده است. بخشی از آثار شهید مطهری درباره انقلاب است. اینها جزء واجبات است. فرمایشات آقا را که در حدیث ولایت جمع شده است، ببینند. کارهای جانبی، همین طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را که قبل از انقلاب آغاز دهه پنجاه درسهای قرآن آقا بوده را ببینند که رویکرد انقلابی دارد... اینها جزء واجبات است؛ اما بیش از این را باید متناسب با سطح و نوع و زمان و اینها بررسی کنیم.
مطالعات انقلاب اسلامی چه تأثیری میتواند در شکلدهی تمدن نوین اسلامی و تحقق اهداف بیانیه دوم داشته باشد؟
▪ پنج مرحله از سوی مقام معظم رهبری ترسیم شد؛ یعنی انقلاب اسلامی بهعنوان مرحله اول و تشکیل نظام اسلامی بهعنوان مرحله دوم که فرمودند: از این دو مرحله عبور کردهایم و سه مرحلهای که باقی مانده، مرحله دولتسازی اسلامی و جامعهسازی اسلامی و تمدنسازی اسلامی است. ایشان فرمودند: الآن ما در مرحله سوم و چهارم یعنی مرحله دولتسازی اسلامی و جامعهسازی اسلامی هستیم. تحقق همه این مراحل، مبتنی بر معرفت و علم و دانش است؛ یعنی اگر ما ندانیم، مرحله اول چه بوده و چرا اتفاق افتاده و چگونه اتفاق افتاده است، قدر مرحله دوم را هم نخواهیم دانست. در مورد مرحله دوم هم، چنین است. اگر با نظام اسلامی آشنا نباشیم، محقق ساختن مرحله بعد ممکن نخواهد بود. بالأخره باید شئونات رهبری که دولتسازی و جامعهسازی است، بدانیم. دولتسازی نظریه میخواهد ما اکنون در نظریه دولت مشکل داریم. ما نیازمند دولتی هستیم که متناسب با ایران اسلامی باشد که هنوز تلاش توأم با توفیقی در تحقق آن نداشتیم. مثل همان چیزی که بهعنوان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مطرح هست که به جامعهسازی مربوط میشود؛ یعنی وقتی میخواهیم جامعهسازی و دولتسازی بکنیم، یکی از چیزهایی که لازم داریم، الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت است. وقتی میگوییم اسلامی، یعنی ریشه در مبانی اسلامی داشته باشد و ایرانی یعنی اینکه متناسب با ایران باشد.
در دولت هم همینطور است. این مسئله باید مورد بررسی قرار گیرد که دولتی که متناسب با ایران و شرایطی که ایران امروز دارد، چگونه باید باشد؟ منظور از دولت هم اعم از قوه مجریه است؛ یعنی سامانه اداره جامعه؛ چیزی که رهبری بتواند در تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی به آن تکیه کند، که از جمله آن آرمانها، جامعهسازی و ایجاد امت اسلامی و تمدن نوین اسلامی است. اگر دولت ما اسلامی نباشد و دولتسازی ما اسلامی نباشد، به مرحله بعدی یعنی تحقق تمدن اسلامی نخواهیم رسید. پس باید به بررسی این موضوع بپردازیم که دولت اسلامی چهطور دولتی است و چه ویژگیهایی دارد؟ با مراجعه به ادله به چه نظریهای میرسیم؟ من مدتی است، این مسئله را مطالعه میکنم. موضوع بحث ماه رمضان امسال من، دولت در قرآن و حکمرانی در قرآن بود و همچنان ادامه دارد که همه را در راستای فرمایشات مقام معظم رهبری مطرح کردهام. اگر میخواهیم دولتسازی و جامعهسازی داشته باشیم، این کار نیازمند نظریهپردازی است؛ یعنی باید به منابع و متون اسلامی مراجعه کنیم؛ همچنین سیره عملی پیامبر(ص) و بهخصوص امیرالمؤمنین(ع) را در دوره حکومت بررسی کنیم؛ حتی انبیای قبلی مثل حضرت یوسف و حضرت سلیمان که دولت تشکیل دادند و آنهایی که مثل طالوت و ذوالقرنین پیغمبر نبودند. باید دولتهایی را که در قرآن آمده، بررسی کنیم تا بتوانیم برای امروز خودمان به انبیا و ائمه(ع) اقتدا کنیم و وقتی موفق هستیم که به آنان اقتدا کنیم. اقتدا به انبیا و ائمه(ع) در سیاست، مسیر انقلاب اسلامی بوده و هست و باید باشد. در غیر این صورت میشود طاغوت؛ یعنی فلسفه انقلاب اسلامی همین بود که «قولو لا اله الا الله تفلحوا». همان اقتدا به پیامبر اسلام(ص) و اقتدا به انبیا بود. اقتدا به انبیا یعنی بروید به سمت عدالت و از ظلم دور شویدو... در دنیا این همه سیاستها هست؛ منتها آن سیاستها اقتدا به شیطان، ابلیس، فرعونها و نمرودهاست؛ ولی قرآن کریم، نهجالبلاغه، ائمه اطهار(ع)، پیامبر اسلام(ص)، امام خمینی و مقام معظم رهبری سخنشان این است که «الله ولی الذین آمنوا». این دو مسیر وجود دارد که رو در روی هم است. آنچه رو به پیشرفت باشد، میشود انقلاب و آنچه که پسرفت باشد، میشود ارتجاع.