به گزارش خبرگزاری حوزه ، حجتالاسلام حسین آقازاده تبریزی به مناسبت درگذشت مرحوم آیتالله مصباح یزدی در صفحه مجازیاش نوشته است:
سال ٧۶ بود و من ٢٠ ساله بخاطر عمل جراحی و هزینه های درمان پدرم کلی بدهکار شده بودم. هم باید ماهانه اقساط وام را می دادم و هم سررسید قرضی که گرفته بودم داشت فرا میرسید.
هم تربیت خانوادگی و هم باورهای دینیام اجازه نمیداد حاجت پیش کسی برم لذا به فکر افتادم بصورت پاره وقت مشغول کاری شوم تا ...
شبههای داشتم و احساس میکردم که شاید برای کسی که وارد طلبگی شده، فضایی را اشغال کرده و از امکانات و شهریه حوزه استفاده میکند جایز نیست غیر از درس خواندن به امر دیگری اشتغال داشته باشد.
لازم بود که کسب تکلیف کنم و اجازه بگیرم...
خیلی آیتالله مصباح را قبول داشتم و به عنوان یک الگوی آرمانی خود به او عشق میورزیدم، لذا چهارشنبهای بعد از نماز جماعت و قبل از درس اخلاق به حضورشان رسیده درخواست کردم که اجازه بدهند بخشی از وقتم را به کار مشغول شوم و ایشان در جواب فرمودند در وقت مناسبی جهت راهنمایی لازم بصورت خصوصی به حضورشان برسم.
وقتی تعیین شد و با شوقی وصف نشدنی به محضرشان شرفیاب شدم، جویای حال و وضعیت تحصیلیام شدند و ضمن تشویق فرمودند که هر ماه سری به ایشان بزنم و اقساط را از ایشان دریافت کنم. وقتی آثار سختی پذیرش را در چهرهام احساس کردند، ضمن مهربانی فرمودند: این پول را از مال شخصی خودم که از حق التألیف کتابهایم دریافت میکنم به شما تقدیم میکنم.
چند روزی درونم کشمکش بود که چه کنم آیا جهت دریافت آن پول به خدمت ایشان برسم یا این کار خلاف عزت نفس طلبه است و نباید قبول کنم تا اینکه مسأله را با آیتالله خوشوقت در میان گذاشتم و ایشان فرمودند این خداست که از این طریق تأمین نیاز شما را مقرر فرموده و لازم است که شاکر باشی، لذا شوق دیدار ماهانه ایشان هم کنار فرمایش آیتالله خوشوقت دلم را راضی کرد که هر ماه خدمت ایشان برسم.
وقتی سررسید قسط در حالی بین شرم و شوق به دفتر ایشان رفتم و تا خودم را معرفی کردم، مسئول دفتر پاکتی به من داد و خداحافظی کرد. فهمیدم که قرار نیست ایشان را زیارت کنم.
آنچه که بعد آن تاریخ افسوسم را افزود این بود که ایشان که همیشه نگاه آشنا و مهربانی داشت، دیگر مرا بجا نمیآورد، بصورتی که گویا مرا اصلاً نمیشناسد...
این روزها دلم میخواهد همهاش به او بیاندیشم و از او بگویم و بنویسم.
نظر شما