به گزارش خبرگزاری حوزه، «مثال های زیبای قرآن»، کتابی است از آیت الله العظمی مکارم شیرازی که به مثال های مختلف قرآن در موضوعات گوناگون پرداخته و حوزه نیوز مطالب کاربردی این کتاب را در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن دوستان خواهد کرد.
* فصل دوازدهم
- یازدهمین مثال: انفاق های کفّار
خداوند متعال در آیه ۱۱۷ سوره آل عمران می فرماید: «مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ ریح فیها صِرٌّاَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» آنچه آنها در این زندگی پست دنیوی انفاق می کنند، همانند باد سوزانی است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده و (در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند)، بوزد و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده است، بلکه آنها خودشان به خویشتن ستم می کنند.
دورنمای بحث
در این آیه مثل، خداوند انفاق کافران را به زراعتی تشبیه کرده است که زمین آن، آباد، سرسبز و قابل زراعت است؛ و در آن بذری افشانده می شود و می روید؛ ولی ناگهان، باد سرد و خشک کننده ای میوزد و تمام این زراعت را خشک و سیاه می کند.
شرح و تفسیر
«مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا» بعضی از مفسّران معتقدند که در این قسمت از آیه شریفه برای روشن شدن معنای آن، کلمه «نیّت» یا «انگیزه» مقدّر است. آنگاه معنای آیه این چنین می شود که: انگیزه چنین انفاق هایی همانند آن باد سوزان است. به عبارت دیگر، همان گونه که باد سوزان زراعت را نابود می سازد، این گونه انگیزه ها نیز انفاق ها را باطل و بی ثمر می کند.
«کَمَثَلِ ریح فیها صِرٌّ اَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَکَتْهُ» کلمه «صرّ» در لغت عرب به معنای باد سرد خشک می باشد (ریحٌ شَدیدُ الْبَرْد) و گاهی هم به باد پر سر و صدا (بادی که زوزه می کشد و فریاد می کند) معنا شده است (شدید الصوت).(۲)
در هر دو صورت منظور از این کلمه، باد شدیدی است که گاهی جنگل های بزرگی را به آتش می کشاند. همان گونه که در بعضی از خبرها شنیده می شود که عامل این نوع آتش سوزی ها گاهی صاعقه و رعد و برق آسمانی است؛ گاهی طوفانهای شدیدی است که بر اثر آن درختان خشکی ـ که انرژی در آن ذخیره شده است ـ به هم برخورده، تولید جرقه ای می نمایند و این جرقه به یک محلّ مستعد برای آتش سوزی برخورد می کند و آتش سوزی رخ می دهد؛ بنابراین، مثَل انفاق کفّار، مانند زراعتی است که باد شدیدی به آن برخورد می کند و آن را سیاه و نابود می سازد.
«وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلکِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» این کفّار خود به خویشتن ستم کرده اند؛ چه این که در انفاق های خود انگیزه ها و نیّات ظالمانه ای داشته اند و خداوند هیچ گونه ظلمی به آنها روا نداشته است.
همان گونه که اگر کشاورزی در محلّی کشت کند و می داند زراعتش در مسیر بادهای سرد خشک است و در این هنگام اگر بادی بوزد و تمام زراعتش را نابود کند، بدیهی است که این کشاورز، خود بر خویشتن ستم کرده است.
پیام های آیه
۱ـ منظور از انفاق در آیه مَثَل
در این که آیه شریفه چه نوع انفاقی را به باد سوزان تشبیه کرده است، سه احتمال وجود دارد که به آن اشاره می شود:
الف - نخست این که منظور از آن انفاق هایی است که در غیر راه خداوند مصرف شود؛ مانند انفاق هایی که ابوسفیان کافر و منافق ـ که تا آخر عمر هم قلباً مسلمان نشد ـ در راه عظمت بت ها و نابودی اسلام انجام داد.
قرآن مجید می فرماید چنین انفاق هایی مانند آن زراعتی است و انگیزه انفاق کنندگان نیز ـ که شرک و بت پرستی بوده است ـ بسان آن باد سوزان است.
ب ـ منظور از آن، انفاق مسلمانان ریاکار است که ظاهراً مسجد، حسینیّه، بیمارستان، درمانگاه، پل، جادّه، و مانند اینها را می سازند؛ ولی در واقع انگیزه آنها برای غیر خداست. مثل این که هدفشان خودنمایی یا جلب رضایت مردم، برای استفاده بیشتر در آینده باشد. انفاق چنین مسلمانانی نیز مانند آن زمین حاصلخیز؛ و نیّت غیر خالص آنها همانند آن با سوزان است.
ج ـ منظور از آن، انفاق هایی است که توأم با منّت، ایذا و آزار باشد که در ظاهر انفاق است؛ ولی در واقع آبروی نیازمندی را ریختن و حیثیّت او را بر باد دادن است. که در این صورت، انفاق مانند آن زمین زراعتی است؛ و ایذا و اذیّت و منّت نیز آن باد سرد خشک سوزان است که نه تنها انفاق را باطل می کند، بلکه ضرر دنیوی نیز می رساند؛ زیرا هم مال او از کف رفته است و هم گناهی مرتکب شده که مجازات دارد. (۳)
۲ـ از آیه شریفه و بعضی دیگر از آیات قرآن مجید استفاده می شود که خداوند منتقم در بسیاری از موارد که مردم نسبت به نعمتهای او ناسپاسند و سر از طغیان و نافرمانی درمی آورند، همان نعمتها را وسیله عذاب آنها قرار می دهد و نعمت را به نقمت تبدیل می کند (مرگ در دل زندگی).
به عنوان نمونه خداوند قوم نوح را به وسیله باران و طوفان نابوده ساخت، در حالی که این باران همان دانه های حیات بخش و زندگی آفرین و بزرگترین نعمت برای این قوم بود!
بارانی که اگر نباشد و نبارد همه چیز از بین می رود، وسیله و ابزار عذاب قوم نوح شد؛ آری نعمت، مصیبت شد!
در سوره سبأ، داستان قوم سبأ نیز نشانگر این واقعیّت عبرت انگیز است. کشور این قوم در مسیر باران بود، برای دفع ضرر و استفاده از سیلاب، سدّ خاکی بزرگی برپا کردند و از این سد، کانال های متعدّدی را به سرزمین های مختلف کشیدند، بطوری که این آبیاری باعث شد کشور سبأ یکپارچه سرسبز و خرّم و تبدیل به یک باغستان بزرگ گردد، در دو سوی رودخانه این کشور به مسافت زیادی درختکاری شده بود، خداوند در مقابل این همه نعمت یک چیز از آنها خواست؛ و آن شکر نعمتهای الهی بود(۴)؛ ولی از آنجایی که انسان وقتی غرق نعمت می شود، خدا را فراموش می کند و مست باده غرور خود می گردد؛ قوم سبأ نیز طغیان و ناسپاسی را وجهه همّت خود قرار داده، آنچه لازمه آدم های کم ظرفیّت است ـ که وقتی به نوایی می رسند همه چیز را فراموش می کنند ـ انجام دادند. قرآن طغیان آنها و سپس عذاب الهی بر آنان را این گونه بیان می فرماید: «امّا آنها [از خدا] روی گردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ [پربرکت] شان را به دو باغ [بی ارزش] با میوه های تلخ و درختان شوره گز و اندکی درخت سدر مبدّل ساختیم».(۵)
آری کفران نعمت باعث شد که خداوند همان سدّ آبی خاکی را ـ که نعمت بزرگی برای آنها بود ـ وسیله عذاب آنها قرار دهد. مقدّمات عذاب، این گونه فراهم می گردد که چند موش از طرف خدا مأمور شدند تا سد را سوراخ کنند. آب از سوراخ های ایجاد شده، خارج شد و با گذشت زمان دهانه سوراخ ها بزرگتر گردید به گونه ای که سبب شکسته شدن سد شد؛ سپس جریان آب، سبب تخریب تمام قصرها، کاخ ها و باغ ها شد و گوسفندان و چهارپایان را نابود ساخت و سرزمین سرسبز بهشتی را به ویرانه ای تبدیل نمود.
در نتیجه آن سدّ آبی که مایه نعمت آنها بود به خاطر اعراض از خدا وسیله عذاب آنان گردید تا عبرتی باشد که انسان در مقابل قدرت بی انتهای خداوند طغیان نکند.
نمونه دیگر، عذاب خدا بر «قوم شعیب» (۶) است که قرآن آن را صیحه آسمانی و صاعقه می شناساند صاعقه از دو جهت باعث عذاب می گردد: نخست این که، هر چه بر سر راه او قرار گیرد به آتش کشیده می شود؛ و دیگر این که امواج صوتی آن سبب ناشنوایی می شود و به عبارت دیگر، موج انفجار ایجاد می کند.
باید دانست که همین صاعقه، قبلا برای آنها نعمت بود؛ چه این که به وسیله همین صاعقه، ابرهای باران زا شروع به باریدن می کنند و این نعمت بزرگ الهی (آب) باعث حیات و زندگی همه جانداران می گردد!
بر اساس آنچه در قرآن مجید ذکر شده است(۷)، «قوم هود» نیز وقتی گستاخی و جسارت را از حد گذراندند، عذاب استیصال (عذاب بنیان کن) نازل شد و همان زمینی که بستر بشر و محلّ استراحت انسان و گهواره آدمی محسوب می شد، وسیله عذاب آنها گشت.
با لرزش زمین تمام شهرهای آنها زیر و رو شد؛ بارانی از سنگهای آسمانی بر سر آنها بارید، به گونه ای که حتّی از آثار آنها هم، اثری بر جای نماند.
همان گونه که اشاره شد در آیه مثل نیز باد ـ که یکی از نعمتهای بزرگ الهی برای کشاورزی است؛ چه این که اگر نوزد، عمل لقاح صورت نمی گیرد و اکسیژن و کربن هوا جابه جا نمی گردد؛ و در نتیجه بسیاری از درختان بار نمی دهند ـ وسیله عذاب آنها شد و تمام زراعت آنها را خشک و نابود ساخت.
۳ـ از دیر زمان یکی از بحث های مهم در عدل الهی، طرح این مسأله بوده است که اگر خداوند عادل است؛ پس فلسفه و حکمت حوادث دردناکی از قبیل: بیماری ها، سیلاب ها، طوفان ها، زلزله ها، باران های تند، بادهای وحشتناک و... چیست؟
آیا این امور ـ که باعث ناراحتی و از بین رفتن انسان ها می شود ـ با عدالت خداوند سازگار است؟
تاریخ طرح این شبه مشخص نیست و شاید قبل از میلاد حضرت مسیح(علیه السلام) هم مطرح بوده است. در این زمینه بحث های فراوان و کتابهای زیادی نگاشته شده است و ما نیز در کتاب «پنجاه درس اصول عقاید» پاسخ به آن را وجهه همّت خود قرار داده ایم.
قرآن مجید در این آیه و آیات دیگر، در صدد بیان فلسفه این حوادث برآمده است که به چند نمونه از آن اشاره می گردد:
۱ـ بعضی از آیات قرآن مجید، هدف از این حوادث و بلاها را تنبّه و بیداری انسانهای غافل می شناساند. از این رو، خداوند در آیه ۴۱ سوره روم می فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ اَیْدِی النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» فساد، در خشکی و دریا به سبب کارهایی که مردم انجام داده اند، آشکار شده است؛ خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید] به سوی حق [بازگردند.
بر اساس این آیه، حوادث دردناک برای انسان غافل، لطف الهی محسوب می شود؛ چه این که شاید این گونه حوادث انسان گنهکار و غافل را بیدار کرده، به سوی حضرت حق بازگرداند. مثلا از این جهت که دنیای امروز مبتلا به فحشا و فساد است، خداوند هم آنها را به مرض خطرناک «ایدز» مبتلا می کند تا شاید این بشر ناسپاس و فراموش کار با عذاب و حوادث تلخ از خواب غفلت بیدار گردد. و یا از این رو که دنیای امروز مبتلا به گناه بزرگ رباخواری شده است؛ رباخوارایی که بعضی کشورهای جهان سوّم را در آستانه سقوط قرار داده است، خداوند هم آنها را به فاصله طبقاتی، جنگ ها و انقلاب هایی مبتلا می کند که باعث از بین رفتن تمدّن های بشریّت می شود، تا شاید این انسان بیدار شود.
پس این بلاها که موجب بیداری انسان می شود، در واقع از واهب الهی است.
برای روشن تر شدن این فلسفه به مثال زیر توجّه کنید:
گاهی در خیابان های مسطّح و صاف و طولانی موانع و دست اندازهایی مشاهده می شود که از ظاهر حال، مسئولان عمداً آنها را ایجاد کرده اند. وقتی از علّت این امر سؤال شود، می گویند: در چنین خیابان هایی ممکن است راننده به خواب رود؛ برای بیداری راننده و جلوگیری از خطر تصادف، لازم است چنین دست اندازهایی ایجاد شود تا سبب بیداری و هوشیاری راننده گردد.
دست اندازهای جادّه زندگی بشر ـ که در خواب غفلت فرو می رود ـ نیز همین فلسفه را دارد چه این که اگر خواب رود و دست اندازی نباشد، در پرتگاه سقوط می کند؛ ولی با وجود دست انداز گرچه متحمّل ناراحتی می شود؛ ولی موجب بیداری و نجات او از سقوط می گردد.
۲ـ فلسفه دوّمی که از آیات استفاده می شود این است که بعضی از بلاها و حوادث نتیجه عمل خود انسان است و به تعبیر آیه مثل، انسان خود به خویشتن ستم می کند؛ وگرنه خداوند ستمی را بر انسان روا نمی دارد.
مثلا پدران و مادرانی که در صدد تربیت فرزندانشان برنمی آیند؛ آنها را با مسایل دینی آشنا نمی سازند؛ فرزندان را به اماکن مذهبی ـ مانند مساجد و حسینیّه ها ـ عادت می دهند شاید فرزندی معتاد تحویل جامعه دهند که باعث نابودی خود و خانواده اش گردد! چه کسی جرقه اوّلیّه این آتش را روشن ساخته است!؟ چه کسی مواد سوخت این آتش سوزی را فراهم نموده است!؟ هیچ کس، جز پدر و مادر!
عبرت بگیرید
چندی پیش، مرد محترمی برای حساب سال و پرداخت وجوهات شرعیّه اش نزد من آمد؛ به کارش رسیدگی شد، برگشت.
پس از چندی دوباره همراه دوستش با کوله باری از غم و اندوه بازگشت!
به شدّت گریه می کرد، گویا تمام جهان در نظرش تیره و تار شده بود، علّت ناراحتی را جویا شدم، گفت: آقا! بچّه هایم پس از عمری زحمت و خدمت به آنها، ثروتم را تصاحب کردند و همه داراییم را به یغما برده، مرا از خانه ام بیرون کردند! اکنون هر روز در خانه یکی از بستگان به سر می برم. سپس به دوستش اشاره کرد و گفت: او راه درست را انتخاب کرد؛ چون از اوّل فرزندانش را خوب تربیت کرد؛ در تعلیم احکام اسلامی به آنها کوشید؛ آنها را به مسجد و حسینیّه برد. اکنون هم دارای فرزندانی مؤمن و دیندار هست که فرزندان عصای دست پدرند و در احترام به پدر و مادر، بسیار کوشا هستند؛ ولی من بر اثر اصرار همسرم قبل از این که دین و ایمان آنها را محکم کنم، آنها را به خارج فرستادم تا علم و دانش آنها بیشتر و معرفت آنها کامل تر گردد؛ ولی اکنون برگشته اند و عاطفه و رحم را به دست فراموشی سپرده اند و تنها به پول و منافع مادّی می اندیشند. (وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لَکِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) (۸) لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش، بسان باران است که بر همه زمین ها جاری می شود، ولی در یک زمین گل و گیاه می روید و در زمین دیگر، خار و خاشاک. اشکالی بر باران نیست، بلکه اشکال از خود زمین است. انوار هدایت الهی نیز هیچ کاستی و نقصی ندارد، بلکه اشکال و نقص از قلوب ما انسانهاست.
تخم گل کاشتی آخر گل شد *** بر سرش نغمه سرا بلبل شد
تخم خار می کارد خار می آید *** خار بر خارکی بار می آرد
در زمین دل خود کشتی خار *** خار بار آمد و دادت آزار
بنابراین، یکی دیگر از فلسفه های بلاها، عکس العمل افعال و کارهای خود انسان است. البتّه فلسفه های دیگر نیز وجود دارد که به همین دو مورد بسنده می گردد.
نظر شما