به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمد جعفر طبسی در نوشتاری آورده است:
بنیامیه حکومت ننگین هزارماهه خود را بر دو پایه استوار کردند: ۱. قتل و ترور ۲. منطق جبر .
آنان مخالفانشان را بیرحمانه به قتل میرساندند و در افکار عمومی جنایاتشان را با منطق جبر، به خواست خداوند مستند میکردند؛ اما امام زینالعابدین(ع) در کوفه و شام، در برابر این دو منطق شجاعانه ایستاد.
۱. شیخ مفید مینویسد: هنگامی که امام زینالعابدین(ع) در کوفه وارد دارالاماره شد، ابنزیاد به ایشان گفت: کیستی؟ فرمود: علیبن الحسین (ع) هستم. ابنزیاد پرسید: "مگر خداوند علیبن الحسین (ع) را نکشت؟" آن حضرت(ع) فرمود: "برادری به نام علی داشتم که مردم او را کشتند." ابنزیاد گفت: بلکه خدا او را کشت. امامسجاد(ع) این آیه شریفه را تلاوت فرمود: "الله یتوفی الانفس حین موتها" (الزمر/ ۴۲) "خداوند هنگام مرگ جانها را میستاند." در واقع ابنزیاد تلاش میکرد تا کشتار و جنایات خود را در حادثه عاشورا به خواست و رضای الهی پیوند زند و سادهلوحان بیبصیرت را با منطق جبر، قانع سازد.
او در ادامه پس از پاسخ محکم امام سجاد (ع) میگوید: "آیا جرات میکنی به من جواب دهی؟ و هنوز قدرت سخنگفتن داری؟ گردنش را بزنید!" (الارشاد، ج۲، ص۱۱۷) این بخش از گفته ابنزیاد افزون بر اینکه انفعال و ضعف او را در برابر پاسخ استوار و قاطع امام (ع) نشان میدهد، به طور آشکار بر وجود منطق قتل و زورگویی در منش سیاسی عبیدالله بن زیاد دلالت میکند.
حضرت زینب(س) هنگامی که دید ابنزیاد در مجلسش، فرمان قتل امام سجاد(ع) را صادر کرد، خود را شجاعانه سپر آن حضرت(ع) کرد و خطاب به ابنزیاد فرمود: "ای پسر زیاد! ریختن خون ما کافی است. به خدا از او جدا نخواهم شد! اگر میخواهی او (ع) را بکشی، مرا هم با او به قتل برسان!" امامسجاد(ع) رو به عمه بزرگوارش کرد و فرمود: "شما آرام باش! من با او سخن میگویم." سپس آن حضرت (ع) به ابنزیاد فرمود: " آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟! آیا نمیدانی قتل برای ما عادت، و شهادت نزد ما کرامت است؟!" این کلام پر مغز و شیوا، از یکسو شجاعت و اقتدار امام(ع) را در برابر زورگویی ابنزیاد متکبّر، آشکار میکند و از سوی دیگر، ایستادگی آن حضرت(ع) را در مقابل عقیده و جریانانحرافی "جبر" نشان میدهد.
۲. امویان عقیده "جبر" را در سرزمین شام مرکز خلافتشان، نیز ترویج میکردند. خوارزمی میگوید: "یزید (لع) به امام زینالعابدین(علیهالسلام) گفت: پدرت و جدت خواهان حکومت بودند. خدا را سپاس که آن دو را کُشت! پدرت رَحِم مرا قطع، و حقّم را ضایع کرد. و در سلطنت با من جنگید. اما دیدی که خداوند با او چه کرد!"(المقتل، ج۲، ص۷۰) شامیان این باور غلط را از مُلوک خود فراگرفته بودند. هنگامی که کاروان عزادار کربلا وارد دروازه شام شد، شخصی به آنان گفت: خدا را سپاس که شما و خانوادهتان را کُشت! و بندگان را از مردانتان راحت کرد! امامسجاد(ع) به او فرمود: "آیا قرآن خواندهای؟" گفت: "آری!" فرمود: "آیه "قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی" را قرائتکردهای؟" گفت: "آری!" فرمود: " "قُربی" در این آیه ما هستیم."..این رویداد غمانگیز خبر از رواجداشتن عقیده جبر در مرکز حکومت بنیامیه میدهد. در مجموع میتوان گفت امامزینالعابدین(ع) با وجود بلاها، مصیبتها، رنجها و ستمهای بیشماری که در عاشورا و پس از آن، بر ایشان(ع) وارد گردید، شجاعانه، عزتمندانه، و مقتدرانه در برابر زورگوییها و تهدیدهای امویان و نفی منطق جبرگرایی، ایستادگی کردند.