خاطرات کرونایی
-
خاطرات کرونایی طلبه جهادی (بخش پایانی)
حوزه/ تازه سر سفره نشسته بودیم هنوز درب ظرف غذا را باز نکرده بودیم که گوشی امیر زنگ خورد. دیگر در این مدت از صدای زنگ امیر بدمان آمده بود. خبر خوش به همراه نداشت بارها به او گفته بودیم که صدای زنگ گوشیت را عوض کن. باز هم خبر بدی داشت. یک جنازه دیگر؛ این یکی را از تهران می آوردند. به هم دیگر نگاه کردیم یکی از یکی خسته تر اما همه بالاتفاق اعلام آمادگی کردند. خدا خدا می کردم که من بروم سایر رفقا امروز خیلی خسته شده بودند و دوست داشتم من بروم تا آنها استراحت کنند.
-
خاطرات کرونایی طلبه جهادی (بخش دوم)
حوزه/ همین موقع ها بود که هادی برای اولین بار زنگ زد گفت چرا نشسته ای و کاری نمی کنی مگر تو طلبه نیستی الان که وقت خدمت و وسط میدان بودن است کجایی؟ گفتم خب چکار کنم؟ گفت: الان کار زیاد است و هر کس یک جوری داره کمک می کنه. یک عده دارن ماسک درست می کنن، یک عده ...
-
کلیپ | خاطرات شنیدنی بانوان جهادی از همراهی با بیماران کرونایی
حوزه/ در نشستی با حضور دو تن از بانوان جهادی که در روزهای ابتدایی شیوع کرونا از کسانی بودند که بیشترین فعالیتها را داشتند خدمت رسانی جهادگران در مبارزه با ویروس کرونا بررسی شد.
-
فیلم کامل| خاطرات شنیدنی بانوان جهادی از حضور در بیمارستانهای قم
حوزه/ در نشستی با حضور دو تن ازبانوان جهادی که در روزهای ابتدایی شیوع کرونا از کسانی بودند که بیشترین فعالیتها را داشتند خدمت رسانی جهادگران در مبارزه با ویروس کرونا بررسی شد.
-
خاطرات ایام کرونایی؛
تعجب جناب سرهنگ
حوزه/ جناب سرهنگ گفت «امکان دارد هر وقت از این برنامه ها داشتید من هم با شما بیایم؟ حاضرم مرخصی بگیرم و همراه طلاب جهادی باشم ...»