به گزارش خبرگزاری حوزه، عبدالوهاب فراتی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در نشست بررسی «جریان الصرخی» که به همت مجمع جهانی شیعه شناسی برگزار شد، گفت: جریان الصرخی جریان مبهم و پیچیده ما بهجز اطلاعاتی که در فضای مجازی و به صورت ژورنالیستی در مورد الصرخی بیانشده منبع روشنی در تحلیل این شخصیت نداریم، برای من خیلی مهم بود که ما یک بار راجعبه خود آثار مکتوب و علمی الصرخی و تیپولوژی شخصیت وی، یک داوری بکنیم و براساس ادعاهای بزرگش کاراکتر شخصیتیاش چگونه شکلگرفته و چرا این مسیر را طی میکند:
این استاد دانشگاه افزود: بحثهایی که مطرح میکنم بیشتر با استناد به این دو اثر او است که تمام دیدگاهها، در این جلسه نقد و بررسی قرار خواهد گرفت و مستند به این دو اثر است.
اتفاقی که الصرخی از آن بهره میبرد و برای شروع جریانش استفاده میکند:
وصیتهای صدردوم
۱- وصیتی که چهار سال قبلاز شهادتش بیان کرده که این وصیت عمومیت دارد و برای وکلا و ائمه جمعه خودش در سراسر عراق است و بیان میکند نسبت به ارجاع مقلدین بعد از خود که رجوع مقلدین فقهی به شیخ فیاض یا سید کاظم حائری.
۲- وصیت دوم این است که در محفل شاگردان خودش که سی و سه نفر بودند و ظاهراً چهار ماه قبلاز شهادتش بیان میکند و از جمله کسانی که در آن جلسه حضور داشتند شهید مصطفی صدر و شهید محمد صدر و خود مقتدی صدر بود (یعنی سه پسر صدر دوم به جز مرتضی در آن جلسه حضور داشتند) وی اشاره میکند که بعد از من این حرکت اجتماعی که بهوجودآمده نباید تعطیل بشود و به صلاح نیست به پایان برسد و من بهترین کسی را که میتونم جایگزین خودم را معرفی کنم که رهبری اجتماعی را برعهده بگیرد شیخ محمد یعقوبی است. در واقع رجوع به مسائل سیاسی – اجتماعی به شیخ محمد یعقوبی میباشد.
شیخ محمد یعقوبی باجناق الصرخی است.
ریشه این جریان:
بعد از شهادت صدر دوم در تاریخ ۱۹۹۹ در این دوره یک نسلی از طلاب وارد حوزه میشوند که ورود برخی از این طلبهها به حوزه نجف مشکوک یعنی تهدید اینگونه است که برخی از این افراد با هدایت حزب بعث وارد حوزه شدند که شاید مهمترین فردی که متهم شده که تو این دوره وارد حوزه نجف شده الصرخی است؛ در اینکه آیا این عرض بنده سند معتبری داره یا نداره من خیلی دنبال کردم ولی سند موثقی که تأیید بکنه این اتهام را و این تحلیلها را من پیدا نکردم.
به تدریج وقتیکه وارد سالهای بعد از سقوط صدام میشویم ما با یک پدیدهای در نجف مواجه میشویم به نام مراجع خود خوانده که شما اگر در برخی از کوچهها و شوارع نجف بهاصطلاح تشریف ببرید مرتب میبینید با بنرهای بزرگ نوشتن مثلاً فرض کنید المکتب المرجع الدینی مثلاً سماحة شیخ الفاضل البدیری یا قاسم مناعی یا مثلاً فرض کنید عدی الاعصم و امثال اینها زیاد بود این پدیده بیشتر در خیل شاگردان مدرسه صدر دوم شکلگرفته که به تدریج دروس خارج شروع کردن و بهتدریج مدعی مرجعیت شدن.
شروع جریان:
اتفاقی که بعد از ۲۰۰۳ افتاد این بود که شاگردان صدر دوم به تدریج از فضای به وجودآمده (مرجع خود خوانده) ادعای مرجعیت کردند و با توجه به اینکه صدر دوم در کل استانهای جنوب و اواسط عراق نفوذ اجتماعی و معنوی داشت توانستن پارههایی از علاقهمندان صدر دوم را دور خودشان جمع کنند و با مساعدتهای مالی توانستند تعدادی از افراد رو پیرامون خودشون جمع کنند یکی از این اشخاص در واقع الصرخی بود.
آثار الصرخی:
المنهاج الواضحه (که در واقع رساله فقهی وی است.)
مسائل و ردود فی ابواب مختلفه
وی در کتاب خود مباحثی را بیان میکند که بر اساس منهج و راه حوزه ننوشته و از الفاظ عجیبی بکار میبرد که نمیتوان از آن چیزی فهمید تا ثابت شود اما وی این روال استدلالهایی میکند؟
ادعاهای الصرخی:
۱- معتقد است که مرجع دینی است و چون در مرجعیت اعلمیت را شرط میداند پس معتقده که اعلم است از همه ی مراجع کنونی در ایران و عراق (که وقتی حرف از ایران و عراق میشود یعنی منظورش اینه که اعلم از آقای سیستانی در نجف و اعلم از سید کاظم حائری در قم است)
۲- وی مدعی است که بحث ضد درس اصول صدر دوم خودش تقریر کرده و این کتاب مستند وی است
در واقع علاوهبر اینکه چقدر در درس صدر دوم شرکت کرده یا شرکت نکرده اختلاف زیادی بین شاگردان خود صدر دوم وجود داره و من در گفتوگویی که با همکلاسیهای الصرخی در نجف دیدار کردم خیلیها معتقد هستند که مدت اندکی در درس صدر حضور داشته
۳- الصرخی بلافاصله با طی کردن مقدمات دروس حوزوی وارد درس کفایه الاصول صدر دوم میشود و به دعوت صدر دوم در میانه کفایت الاصول در درس خارج فقه و اصول ایشون شرکت میکند
اما اینکه کسی اذعان کرده باشه در درس صدر دوم از شاگردان برجسته بحساب می آمده و امتیازاتی نسبت به سایر شاگردان دارد گزارش مورد تأیید شدهای نداریم.
الا اینکه خودش ادعای اعلمیت دارد و اینکه پیروانش مدعی هستند جزو برجستهترین شاگردان صدر دوم است.
۴- ادعای بزرگ دیگرش بحث ولایتفقیه است چون معتقد به اسلام و شرایط و صلاحیت افتاء دارد و اعلم از دیگران و از طرفی هم معتقد مرجع اعلم صلاحیت ولایت داره و اعلمیت را هم از شروط ولایتفقیه میداند خودش را ولیفقیه مسلمین میداند.
شخصیت بوجود آمده:
از درون این شخص چه اتفاقی رخ میدهد از درون این یک طلبه بیسوادی که هیچ جا در یک مباحثه علمی، علمیت او ثابت نشده و در هیچ منهج، اجتهادش مبرهن نشده و معمولاً کسانی که ادعای مرجعیت میکنند یا بهتر است بگوییم آن شخص که میخواهد با ادعا مرجع بشود از کریدور سنت و تبار حوزه شکل نمیگیرد پس تاکتیکی انتخاب میکند که خودش را به متن برگرداند و میآید در حاشیه حوزه آنچنان ساختارشکنی میکند که مردم در اثر شکستن ساختارها متوجه بشوند که چنین فردی وجود دارد.
حاشیه سازی
جالب بدانید که الصرخی در کتاب به اصطلاح فقهی خودش علیه شیخ محمد یعقوبی (باجناق خود) که وی وصیت دوم صدر را دارد میگوید که وصیت دوم صدر دوم، فقط نشان میدهد که شیخ محمد میتواند فتوا بدهد، اما دلیلی بر اینکه شیخ محمد اجتهاد دارد و میتواند در مسیر مرجعیت قرار بگیرد ندارد.
الصرخی آدم توانمندی در تولید حاشیه و شکاندن ساختار است.
بههمین دلیل این جریان، جریان منحرفشده ای است که - حتی (باجناق وی شیخ محمد یعقوبی که راجع به الصرخی صحبت کردم گفت، اصلاً اعتنا به او نکنید و هیچ توانمندی ندارد - الصرخی به ترویج یک سری عقاید میپردازد که در عراق منشأ ظهور جریانی میشود که امروز شما اسمش را میگذارید جریان انحرافی الصرخی.
نظر شما