خبرگزاری حوزه | نمی دانم دوستان و همقطارانم آیا مستندی را که صداوسیمای جمهوری اسلامی باعنوان «دستهای خالی» تهیه و پخش نموده است، دیده اند و دقت کافی برای آن خرج کرده اند یا خیر؛ این مستند در واقع، رابطه ای ایجاد می کند بین حوادث انقلاب اسلامی و تقلاهای فکری و میدانی یک اندیشمند به نام میشل فوکو که برای غربیها بسیار مورد توجه است و در آن زمان تنها عامل از لحاظ علمی معتبر غربیها در تحلیل انقلاب اسلامی به شمار می رفت.
شاید سنگینی داستان این مستند، در همین تمرکز بر تقلاها و نظریات فوکو باشد. بالاخره، اندیشمند غربیِ مدرنی که اذهان متوجه اوست، با وجود این که نمی تواند رویکرد و نگرانی های غربگرایانه خود را نسبت به حقایق جهان و انسان رها کند، اما آنقدر اعتبار دارد که حاضر نباشد تن به بافته های ژورنالیستیِ مبتنی بر هژمونی رسانه ایِ غربیای دهد که تمام تلاشش در تحریف جریانات و پدیده های اجتماعی و فرهنگی جهان است تا انسانها را از حقیقت آنچه در حال وقوع است دور بدارد و اذهان برا رای آنچه اهداف و منافع خودش است، مدیریت کند.
کم اتفاق نیفتاده است در جهان از پدیده هایی مانند بیداریها و انقلابها و ظهور جریانات ضد امپریالیستی و مبارزه طلب و ...، که غرب امتحان خود را در تحریف حقایق آن و تلاش برای خنثی سازی آثار آن جریاناتی که در مسیر منافع آنها نیست، نکرده باشد. بالاخره، قصّه غرب، سلطه، استعمار، تحریف، جنگ روانی، جنایت ها جنگی، تحریمها و ترورها، آنقدر بلند است که از مجال صد جلد کتاب هم بیرون است، چه برسد به یک تکنگاشت مختصر.
آنچه در اینجا شاهد مثال ما از آن مستند و نظر آن اندیشمند است این است که وقتی جریان انقلاب اسلامی روی داد و جبهه غرب و سلطه گران امپریال، بیشتر و بهتر از خود ایرانیها فهمیده بودند که چه جریان عظیمی در حال رخ دادن است و چه پیامدهایی را برای جریانِ سلطه غربی ایجاد خواهد کرد، به رفتارهای مختلفی روی آوردند، از حمایت از دیکتاتور و ترور و ساواک گرفته تا تحریف حقایق و پدیده های در حال وقوع. بر همگان واضح است که این رویکرد هنوز هم وجود دارد: تخریب شخصیتهای مهم انقلاب، تلاش برای سیاه نمایی، تلاش برای ترور، ایجاد فشار اقتصادی و تحریم، تحریف حقایق مربوط به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، مبارزه با نهادهای موثر انقلابی، راه اندازه هژمونی رسانه ای مبتنی بر تحریف در باب ایران اسلامی، محصولِ جریانات جنگ سرد و چپ و راست معرفی کردن وقایع، و ادامه این لیست بلند.
میشل فوکو اما داستانش در این میان فرق دارد. گرچه یکی از رهبران فکری وقت و فعلی غرب محسوب می شود، اما برای او تحلیل دقیقِ واقعه برای پی بردن به عمق تأثیراتِ کوتاه مدت و دراز مدت آن، مهمتر است از منافع هژمونیک غربیهاست. چون یک اندیشمند است نه ژورنالیست؛ لذا واقعیت و فکتهای آنچه در حال وقوع است و دیدن آنها از نزدیک مهمتر است از آنچه سران رسانه ای غربی از او احتمالا می خواهند (و می توان گفت سکوت فوکو بعد از مدتها تحلیل نظری درباره انقلاب اسلامی و مسائل آن، شاهد قوی ای است از فشار احتمالی غربیها بر او برای بستن درب تحلیهای واقع گرا و بدون تحریف از وقایع ایران)؛ لذا وقتی یکی از نشریه های معتبر ایتالیایی از او خواست درباره آنچه در ایران در حال وقوع است، قلم بزند، راضی به نشستن بر صندلی منفعت طلبی و تحریف محور و رسیدن دستور از سازمانهای پشت پرده نشد و تصمیم به حضور در میدان برای مشاهده آنچه در جریان است، گرفت؛ چون اولا، احتمالا به خوبی درک کرد که آنچه در جریان است، بسیار متفاوت با آنچیزی است که رسانه ها و نشریه های هماهنگ غربی انعکاس می دهند و ثانیا، هرچه نباشد، او یک نظریه پرداز مشاهده گر است که تحلیل دقیق و بنیادین برایش مهمتر است.
گرچه درک خود فوکو هم از وقایع ایران و عوامل تاریخی و فرهنگی و اجتماعی آن بسیار غریبه است با آنچه واقعا هست. می توان گفت که شاید حتی راه انداختن او به ورود به مسئله ایران نوعی جاسوسی گری از او برود برای درک دقیقتر انقلاب اسلامی و ابعاد آن و درنتیجه، شناخت بهتر راههای خنثی سازی و مبارزه با آن.
بالاخره، نظریه پردازی که در آن زمان چشم نشریه ها به تحلیل های او بود، در حال انتقال مسائل مهمی به غرب بود که البته، این گاهی با خواست هژمونی رسانه ای غرب در تضادّ بود و به نظر می رسد در نهایت، صاحبان سلطه بر او غلبه یافتند، حداقل بر اساس دو شاهد؛ اول آن که روزنامه ای ایتالیایی زبان به سراغ او رفت که گرچه مشهور بود، اما افراد زیادی ایتالیایی نمی دانستند و اکثر خوانندگان مطبوعات در غرب، از مطبوعات انگلیسی زبان و یا دیگر زبانها استفاده می کردند؛ و دوم این که هروقت فوکو تصمیم به سفر دیگر به ایران می گرفت، یا مطالبی می نوشت که روحیه بیشتری به جبهه های انقلابی در ایران می داد، بهانه هایی برای جلوگیری از کار او یا جلوگیری از تحلیل حقایق از طرف او گرفته می شد. اما فقط به یک نمونه از نوشته های او که در ان مستند تلویزیونی هم، به همراه سند، به آن اشاره می شود، توجه فرمایید که در ضمن عبارات زیر در یک مقاله نقل می شود:
... مجلهی «لونوول ابزرواتور» چاپ فرانسه، مقالهای تاریخی تحت عنوان «ایران، روح یک جهان بدون روح» منتشر کرد. میشل فوکو که بهعنوان یک ناظر، خود در روند انقلاب اسلامی قرار گرفت، در اینباره مقالهای نوشت که در آن، وقوع تحول عظیم و انسانساز در ایران را مورد اشاره قرار داد. او نوشت: «همواره از مارکس و افیون تودهها نقل قول میکنند، اما از جملهای که درست پیش از آن عبارت است، هرگز سخنی به میان نمیآید؛ اینکه «دین، روح جهان بیروح است». اگر چنین است، پس باید اذعان کنیم که در سال ۱۹۷۸، [یعنی در جریان انقلاب اسلامی]، اسلام، افیون تودهها نبود، دقیقاً به این خاطر که روح یک جهان بیروح بود... .» این مقاله بازتاب گستردهای در رسانههای مختلف پیدا کرد؛ بهطوریکه به ۳۲ زبان ترجمه و در کشورهای مختلف منتشر شد. (برگرفته از بخشهایی از مستند تلویزیونی «دستهای خالی» و مقاله «چرا رسانه های غربی انقلاب اسلامی را تحریف می کنند؟»، خبرگزاری تسنیم، ۲۵/۸/۱۳۹۳، کدآرشیوی ۵۵۹۳۰۱).
نویسندگان کتاب «ایران، انقلابی به نام خدا»، کلِر بِریِر و پییِر بلانشت، که اثرشان با دشمنی شدید غربیها به خاطر نوشتن واقعیتهای میدانی ایران در جریان انقلاب اسلامی، روبرو شد، کتاب خود را با یک مصاحبه با میشل فوکو به پایان می برند. در آن مصاحبه خانم پریِر نقل میکند: که این را که آن حرکت، یک حرکت یکپارچه است اما اختلافاتی هم دیده می شود که تنش ایجاد می کند، به فوکو متذکر شدم و از او پرسیدم و او پاسخ داد: «آن چه حرکت ایران را شدّت می دهد، دو علت دارد: اول، یک حرکت جمعی و از نظر سیاسی بسیار استوار، و دوم میل به تغییر وضع موجود.» به تعبیری، فوکو هم اراده جمعی یک ملت را مشاهده عینی کرده است و هم عوامل آن را قبلا تحلیل نموده است.
موضوع این است که فوکو فقط به نوشته های نشریه ها و مصاحبه صاحب منصبان و غیره، بسنده نمیکند و به مشاهده از نزدیک می پردازد. به همه جا از بازار تا قبرستانها سر میزند؛ به ناله های مردمِ عزیز از دست داده می نگرد و به فعالیت انقلابی ملّاها گوش میدهد. فوکو تصمیم میگیرد در دل ماجراها باشد. برای درک عمیقتر و وسواسانه تر از عمقِ حرکت ایران، به دیدار روحانی مشهوری در آنزمان با نام آیت الله شریعتمداری می رود. مسلما آنچه او را به این امور می کشاند عبارت است از تأثیر روحانیت در مبارزه ها، شعارهایی که ریشه های مذهبی دارند و جانفشانی ها و حضور مردمی که، به تعبیر خانم پریِر، در دیگر نقاط دنیا نمی شود دید؛ دلایل آن چه می تواند باشد. در مصاحبه با آیت الله، ایشان به فوکو درباره اعتقادات شیعه و مسئله منجی و امام دوازدهم مفصل توضیح می دهد. در نهایت، فوکو در نتیجه مشاهدات و مطالعات خود، به درکی عمیق می رسد. او قدیس و دیو و حسین و یزید می بیند. وقتی به فرانسه باز می گردد، مقاله ای تحت عنوان «ایرانیان چه رویایی در سر دارند» می نگارد. در پایان آن مقاله می نویسد: «برای مردمی که روی این خاک زندگی می کنند، جستجوی چیزی که ما غربیها امکان آن را پس از رنسانس و بحران بزرگ مسیحیت، از دست داده ایم، چه معنی ای دارد؟ جستجوی معنویتی سیاسی؟ هم اکنون صدای خنده فرانسویهای رو می شنوم. اما من میدانم که غربیها اشتباه می کنند، منی که آگاهی ام از ایران بسیار ناچیز است.»
گرچه فوکو در مقاله ای دیگر، از نگرانی خود از ظهور یک قدرت معنوی سیاسی صحبت می کند که آن را چالش غرب در آینده می خواند، اما معتقد است که مهمترین چیز در یک ملت «اراده جمعی» آنان است و این اراده را هر کسی و هرچیزی نمیتواند ایجاد کند. این اراده در مردم خیابانهای ایران دیده شد. اما موضوع این است که فوکو اراده جمعی را حول چه چیزی میبیند. او در نتیجه مشاهدات خود می گوید که مشکلات اقتصادی نیست؛ این را با توجه به حرکتهای رژیم در رسیدگی مالی به اعتصابگران، با توجه به وجود اشتراکات و هماهنگی عجیب در عوامل پشت اعتصابات قشرهای مختلف از دانشجویان و صاحب منصبان گرفته تا کارکنان شرکت نفت، با عطف نظر به رابطه عمیق و شخصی بین مردم و امام، با توجه به اعتبار روحانیت در میان مردم و مسلما به شعارها و جانفشانیهای مردم در خیابانها، می بیند. غربیها هرچند از تلاش برای تخریب و تحریف انقلاب اسلامی دست بر نمیدارند، اما خوب درک میکنند چه چیزی در حال وقوع است؛ به تعبیر جستهگریخته خود فوکو: معنویت سیاسی، اسلامی سیاسی، اسلامی جدید.
حال، فکر میکنید این معنویت چه چیزی ایجاد می کند؟ فکر میکنید آن اسلام چه چیز از غربیها را به خطر می اندازد؟ فکر می کنید این اسلام چگونه روحش در مردم دمیده می شود و آن معنویت چگونه در نسل زنده می ماند؟ جواب آن هر چه باشد، در غربیها احساس خطر ایجاد کرده و آنها را به تکاپو می اندازد. مسلما، انها از تداوم آنچه در انقلاب اسلامی به وجود آمده، در هراسند و هر عنصری یا حرکتی را که تقویت کننده همان روحیه معنویت، بیداری، ظلم ستیزی، سلطه ستیزی، ارزشگرایی و شهادت محوری باشد، خطرناک تلقی کرده و تلاش می کنند تا آن را خنثی سازی کنند.
در این میان، مبارزه بسیار جدی تری می کنند با هر چه که مخاطب هدف آن کودکان و نوجوانان باشند و وقتی عصر سلطه رسانه ها و فضای مجازی هم باشد، این تحرکات را بیشتر و گسترده تر می کنند.
شاید یکی از علتهای اصلی آن این است که یکی از بزرگترین خطرات برای یک نظام ارزشی، مسئله گسست و شکاف فرهنگی بین نسلی است؛ و آنها برای ایجاد این گسست در جهان اسلام و ایران سرمایه گذاری های فراوانی کرده اند. از ترکیب معنویت و سیاست، انسان ارزشگرای بیدار متولّد می شود و از کار تربیتی در حوزه کودک و نوجوان، نسل دارای مقاومت فرهنگی و ادامه دهنده اسلام ناب تربیت می گردد.
دشمن و جبهه سلطه گر و همفکران آنان، محصولات فرهنگی ای همچون «سلام فرمانده» را در چنین راستایی می بینند؛ بلکه بالاتر، زنده کننده همان چیزی می بینند که ادامه همان روحیه معنوی و سیاسی مردم در جریان انقلاب اسلامی است. این برای آنها کشنده است، چون سرمایه های هنگفتی را در امور مختلف، از فشار به کشور، ترور شخصیتها، تحریف حقایق، سیاه نمایی، شبهه پراکنی و تضعیف عقاید گرفته تا جنگ نرم، تولید محصولات رسانه ای فراوان، راه اندازی شبکه های رسانه ای و صفحات مجازی پرزرق و برق، کار بی وقفه در حوزه کودک و نوجوان، حمایت از گروه ها انحرافی، تحمیل اسنادی چون سند ۲۰۳۰ و غیره، هزینه کرده اند که دیگر چنین چیزی را نبینند. اما به یکباره محصولی تولید می شود که جریان ساز می شود.
تقویت روحیه معنوی، باعث تقویت اسلام انقلابی در افراد می شود. رویشها، پویش معنوی و فرهنگی اجتماعی ایجاد می کند. مغزها، قلبها و دهانهای مست از جهالت، حرامها، پورن، برهنگی، وابستگی، خیانت، نوکری شیاطین، توهم و ترس، هیچگاه تقویت معنویت، رویش نسل پایبند به ارزشهای انقلابی، عزّت ملی-دینی، سلطه ستیزی و انتظار و ولایت پذیری را بر نمی تابد.
عمادی
نظر شما