به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب"قصه های قرآن" با موضوع «تاریخ انبیا از آدم تا خاتم» به قلم سید جواد رضوی، به ارائه داستان زندگی انبیا پرداخته که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن یاوران خواهد شد.
* داستان حضرت ایوب (علیه السلام)
- حضرت ایوب (علیه السلام) در قرآن
قرآن کریم به اجمال درباره داستان حضرت ایوب (علیه السلام) فرموده است: «و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را هنگامی که پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا! شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است. به او گفتیم: پای خود را به زمین بکوبد. این چشمه آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است. و خانواده اش را به او بخشیدیم و همانند آنان را بر آن افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای اندیشمندان و به او گفتیم: بسته ای از ساقه های گندم (یا مانند آن) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن. ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده (به سوی خدا) بود». (۵۵۱)
در سوره انبیا نیز آمده است: «و ایوب را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالی و مشکلات به من روی آورده؛ و تو مهربان ترین مهربانانی ! ما دعای او را مستجاب کردیم و ناراحتی هایی را که داشت برطرف ساختیم و خاندانش را به او بازگردانیم و همانندشان را بر آنان افزودیم؛ تا رحمتی از سوی ما و ذکری برای عبادت کنندگان باشد». (۵۵۲)
نام حضرت ایوب (علیه السلام)، دوبار دیگر در سوره های نسأ و انعام، آیات ۱۶۳ و ۸۴ ذکر شده است. از آیه ۸۴ سوره انعام نیز استفاده می شود که او از نواده های حضرت ابراهیم یا حضرت نوح (علیهما السلام) است.
علامه طبرسی در مجمع البیان، سلسله نسب حضرت ایوب (علیه السلام) را چنین ذکر نموده است: «ایوب بن رازج بن روم بن عیصا بن اسحاق بن ابراهیم» (۵۵۳). نسب ایوب با پنج واسطه به حضرت ابراهیم (علیه السلام) می رسد و همچنین مادر ایوب از نواده های لوط (علیه السلام) بود.
در مورد سلسله نسب حضرت موسی (علیه السلام) به دست می آید که آن حضرت با شش واسطه به ابراهیم می رسد. از این رو ظاهرا ایوب جلوتر از حضرت موسی (علیه السلام) زندگی می کرده است، به همین دلیل ما در این کتاب، شرح زندگی حضرت ایوب (علیه السلام) را بر شرح زندگی حضرت موسی (علیه السلام) مقدم داشتیم.
در این که حضرت ایوب (علیه السلام) در کجا به دنیا آمده و وطن حقیقی او کجاست، مورخین اختلاف نظر دارند. برای او شهرهای «بثنه»، «عوص»، «جابیه» را ذکر کرده اند. به این ترتیب که سرزمین عوص در یمن، بثنه نام ناحیه ای از نواحی دمشق، و جابیه نیز در سرزمین شام (دمشق) واقع شده است.
مبتلا شدن ایوب به بلاهای گوناگون
شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: بلایی که دامنگیر حضرت ایوب (علیه السلام) شد برای چه بود؟ (ظاهرا سائل گمان می کرده که از حضرت ایوب خلافی سر زده است که خداوند او را به بلا مبتلا ساخته است).
امام (علیه السلام) در پاسخ به او فرمود: «ایوب به خاطر کفران نعمت گرفتار آن مصائب عظیم نشد، بلکه به خاطر شکر نعمت بود؛ زیرا شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت که اگر ایوب را شاکر می بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده ای، اگر این نعمت ها از او گرفته شود، او هرگز بنده شکرگزاری نخواهد بود.
خداوند برای این که اخلاص ایوب را به همگان آشکار کند و او را الگویی برای انسان قرار دهد که به هنگام نعمت و رنج شاکر و صابر باشد، به شیطان اجازه داد که بر دنیای ایوب مسلط گردد.
شیطان از خدا خواست که اموال ایوب، زراعت و گوسفندانش و... همچنن فرزندان او از بین ببرد، ولی نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت.
شیطان از خدا خواست که این بار، بر بدن ایوب مسلط گردد، و او چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجوری به خود بپیچد و اسیر و زندانی بستر شود. این بلا نیز از مقام شکر او چیزی نکاست.
ولی جریانی پیش آمد که قلب ایوب را شکست و قلب او را سخت جریحه دار ساخت و آن این که جمعی از راهبان بنی اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهی کرده ای که به این عذاب دردناک گرفتار شده ای؟
ایوب در پاسخ گفت: به پروردگارم سوگند! که کار خلافی انجام نداده ام، همیشه در طاعات الهی کوشا بوده ام و هر لقمه غذایی که خوردم، یتیم و بینوایی بر سر سفره من حاضر بوده است.
درست است که ایوب از این شماتت دوستان بیش از هر مصیبت دیگری ناراحت شد، ولی باز رشته صبر را از کف نداد و آب زلال شکر را به کفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و چون از عهده امتحانات الهی به خوبی برآمده بود، خداوند درهای رحمتش را بار دیگر بر روی این بنده صابر و شکیبا گشود و نعمت های از دست رفته را یکی پس از دیگری و حتی بیش از قبل به او ارزانی داشت، تا همگان سرانجام نیک صبر و شکیبایی و شکر را دریابند.» (۵۵۴)
بعضی از مفسران بزرگ احتمال داده اند که رنج و آزار ایوب از ناحیه وسوسه های مختلف شیطان بود، گاه می گفت: بیماری تو طولانی شده، خدای تو فراموشت کرده و گاه می گفت: چه نعمت های عظیم و چه سلامت و قدرت و قوتی داشتی؟ همه را از تو گرفت، باز هم شکر او را بجا می آوری؟
شاید این تفسیر به این دلیل باشد که تسلط شیطان را بر پیامبری همچون ایوب و بر جان و مال و فرزندش، بعید دانسته اند. اما با توجه به اینکه این سلطه اولا به فرمان خدا بوده و ثانیا محدود و موقتی بوده است و ثانیا برای آزمایش این پیامبر بزرگ و ترفیع درجه وی صورت گرفته، مشکلی ایجاد نمی کند.
ناراحتی و رنج و بیماری او هفت سال و به روایتی هجده سال طول کشید و کار به جایی رسید که حتی نزدیک ترین یاران و اصحابش او را ترک کردند، تنها همسرش بود که در وفاداری نسبت به ایوب استقامت به خرج داد.
بدترین رنج و ناراحتی
از میان تمام ناراحتی ها و رنج ها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار می داد، شماتت دشمنان بود. در حدیثی می خوانیم: بعد از آن که ایوب سلامت خود را بازیافت و درهای رحمت الهی به روی او گشوده شد، از او سؤ ال کردند بدترین درد و رنج تو چه بود؟ گفت: شماتت دشمنان !
سرانجام ایوب از این آزمایش بزرگ الهی سالم به درآمد و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد: «پای خود را بر زمین بکوب، چشمه آب می جوشد که هم خنک است برای شستشوی تنت و هم گوارا است برای نوشیدن».
بعضی معتقدند این چشمه دارای یک نوع آب معدنی بوده که هم برای نوشیدن گوارا بوده و هم آثرات شفابخش از نظر بیماری ها داشته، هر چه بود لطف الهی و رحمت الهی درباره پیامبری صابر و شکیبا بود.
نخستین و مهم ترین نعمت الهی که عافیت و بهبودی و سلامت بود به ایوب بازگشت، سپس نوبت بازگشت مواهب و نعمت های دیگر رسید. قرآن در این باره می فرماید: «ما خانواده اش را به او بخشیدیم، و همانند آنان را با آنان قرار دادیم» در این که چگونه خاندان او به او بازگشتند، تفسیرهای متعددی وجود دارد.
مشهور این است که آنان مرده بودند و خداوند بار دیگر به آنان زندگی و حیات بخشید. ولی بعضی گفته اند آنان بر اثر بیماری ایوب از گرد او پراکنده شده بودند، هنگامی که ایوب سلامت و نشاط خود را بازیافت بار دیگر گرد او جمع شدند. این احتمال را نیز داده اند که همه یا عده ای از آنان گرفتار انواع بیماری ها شده بودند و رحمت الهی موجب شد، سلامت خود را باز یافتند و گرد شمع وجود پدر جمع گشتند. این که قرآن فرمود: «همانند آنان بر آنان» اشاره است به این که خداوند کانون خانوادگی او را گرم تر از گذشته ساخت و فرزندان بیشتری به او داد.
گرچه در مورد اموال ایوب در قرآن سخنی به میان نیامده است، ولی قرائن نشان مید هد که خداوند آنها را نیز به صورت کامل تر به او بارگرداند.
سوگند ایوب (علیه السلام)
ایوب در حال بیماری سوگند یاد کرده بود که چون از بیماری بهبود یافت، به خاطر تخلفی که همسرش مرتکب شده بود، او را یکصد ضربه یا کم تر بزند، اما بعد از بهبودی می خواست به پاس وفاداری ها و خدماتش او را ببخشد، ولی مسأله سوگند و نام خدا در میان بود. خداوند این مشکل را نیز برای او حل کرد، چنان که قرآن می فرماید: «بسته ای از ساقه های گندم (یا مانند آن) را برگیر، و به او بزن و سوگند خود را مشکن !»
تخلف همسر ایوب (علیه السلام)
در این که تخلف همسر ایوب که بنابر روایتی نامش «لیا» - دختر یعقوب - بود، چه بوده است، بین مفسران چند نظر است.
از ابن عباس مفسر معروف نقل شده است که شیطان (یا شیطان صفتی) به صورت طبیعی به همسر ایوب ظاهر شد و گفت: من شوهر تو را معالجه می کنم، به این شرط که وقتی بهبودی یافت به من بگوید تنها عامل بهبودیش من بوده ام و هیچ پاداش و مزدی هم نمی خواهم. همسرش که از ادامه بیماری شوهر سخت ناراحت بود پذیرفت و این پیشنهاد را به ایوب کرد، ایوب که متوجه دام شیطان بود سخت برآشفت و سوگند یاد کرد همسرش را تنبیه کند.
بعضی دیگر گفته اند ایوب او را دنبال انجام کاری فرستاد و او دیر کرد، او که از بیماری رنج می برد سخت ناراحت شد و چنان سوگندی یاد کرد.
ولی به هر حال اگر او از یک سو مستحق چنین کیفری بوده است، از سوی دیگر به خاطر وفاداریش به طول خدمت و پرستاری، استحقاق چنان عفوی را نیز داشته است. درست است که زدن یک دسته ساقه گندم مصداق واقعی سوگند او نبوده است ولی برای حفظ احترام نام خدا و عدم اشاعه قانون شکنی، او این کار را انجام داد. این تنها در موردی است که فردی مستحق عفو باشد و انسان می خواهد در عین عفو، ظاهر قانون را نیز رعایت کند، و گرنه در مواردی که استحقاق عفو نباشد هرگز چنین کاری جایز نیست.
برخلاف گفته برخی از مفسرین عامه، بلاهایی که ایوب دچار آنها شد، به دلیل کوتاهی کودن در انجام وظیفه پیغمبری و یا کیفر گناه نبود، بلکه این بلایا فقط به سبب ازدیاد مقام و آزمایش ایوب انجام گرفت. خدای تعالی می خواست با این آزمایش سخت، آن حضرت را شایسته آن همه نعمت های بزرگ در دنیا و آخرت و لایق آن مقام برجسته نماید و داستان او را برای بندگان دیگر خود پند و عبرتی قرار دهد تا حجتی برای دیگران باشد.
سخنان امام باقر (علیه السلام) نیز مؤید این مطلب است، در آنجا که فرمودند: «ایوب هفت سال بدون هیچ گناهی که از او سرزده باشد دچار بلا گردید...». در جای دگر فرموده است: «بلاکش ترین مردم انبیا هستند و سپس به ترتیب هر کس به آنان شبیه تر و نزدیک تر است...». روایات دیگری نیز به این مطلب اشاره یا تصریح دارند.
آنچه در این روایات و امثال آن آمده است، یا برای پاسخ به گفتار نادرست برخی از مفسرین عامه است که ابتلای ایوب را معلول ترک فریضه ای از سوی آن حضرت دانسته اند، یا به منظور رفع اشتباه از ذهن کوته نظرانی است که گمان می کنند هر بلا و مصیبتی که به انسانی می رسد، به سبب گناهی است که از او سرزده است و کیفر خطا و جرمی است که انجام داده است، گاهی همین اشتباه آنان موجب انحراف افراد ناآگاه دیگر نیز می گردد. شاید ائمه معصومین (علیهم السلام) خواسته اند با این سخنان متذکر شوند که درست است که هیچ گناه بدون کیفر نمی ماند و هر چه انسان بکارد همان را درو خواهد کرد، اما این گونه نیست که هر بلا و گرفتاری که به انسان می رسد، معلول گناه و خطای است که از او سرزده است.
مدت ابتلای ایوب (علیه السلام)
در مورد ابتلای ایوب در میان مفسران عامه اختلاف است. برخی هجده سال و برخی سیزده سال و برخی هفت سال و هفت ماه و هفت ساعت ذکر کرده اند. ولی در روایات شیعه، مدت آن هفت سال ذکر شده است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: ایوب بدون گناه هفت سال مبتلا شد. (۵۵۵) شیخ صدوق (رحمه الله) از قطان و او از سکری و او از جوهری و او از ابن عماره و او از پدرش و او از امام صادق (علیه السلام) و او از پدرش (علیهما السلام) روایت کرده که فرمود: ایوب (علیه السلام) هفت سال مبتلا شد بدون اینکه گناهی کرده باشد؛ چون انبیا به سبب عصمت و طهارتی که دارند، گناه نمی کنند و حتی به سوی گناه نیز متمایل نمی شوند. (۵۵۶)
مدت عمر ایوب و مدفن او (علیه السلام)
برخی مدت عمر آن حضرت را نود و دو سال و بعضی دویست سال گفته اند عماد زاده در تاریخ انبیا این مدت را دویست و بیست شش سال ذکر کرده است که هفتاد و سه سال قبل از ابتلا و هفت سال و هفت ماه و هفت روز دوران ابتلا و یکصد و چهل و شش سال پس از ابتلا زندگی کرده است. هیچ کدام از این نقل ها سند معتبری ندارند. راوندی در قصص الانبیا که سند را به وهب بن منبه می رساند، آورده است که ایوب در زمان یعقوب زندگی می کرد و دختر یعقوب که نامش"لیا"ست، همسر ایوب بوده است و پدر آن حضرت از کسانی بود که به ابراهیم (علیه السلام) ایمان آورد و مادر ایوب دختر لوط بوده است و لوط جد مادری ایوب است، تا آنجا که می گوید: ایوب (علیه السلام) قبل از رسیدن بلا هفتاد و سه ساله بود که خداوند همانند آن، هفتاد و سه سال دیگر بر عمر آن حضرت افزود. (۵۵۷)
درباره مدفن او، در فرهنگ قصص قرآن، بلاغی نوشته است که قدر مسلم آن حضرت در سرزمین عوص می زیسته و در قله کوه حجاف در حدود یمن به فاصله هشتاد میل از عدن، دفن شده است.
در اعلام قرآن خزائلی آمده است که در بیضای فارس، کنار دهی به نام خیرآباد، دره کوچکی است که عوام قبر ایوب را در آنجا می دانند و در ایام متبرکه برای زیارت به آنجا می روند. این دره دارای گیاهان خارداری است که گوسفندان می چرند و مردم آن ناحیه معتقدند که خوردن آن علف برای رفع بیماری جرب گوسفندان مفید است، همچنین بعضی از چشمه های آب گوگرد را آب ایوب می نامند.
مسعودی در مروج الذهب درباره ایوب (علیه السلام) چنین نقل می کند: «... مسجد آن حضرت و چشمه ای که از آن غسل کرد، هم اکنون که سال ۳۳۲ است در سرزمین نوا و جولان، مابین دمشق و طبریه از بلاد اردن موجود و مشهور است و آن مسجد و چشمه در سه مایلی شهر نواست؛ سنگی نیز که در حال بلا و گرفتاری بدان تکیه می داد و همسرش"رحمه" نیز در کنا آن سنگ می نشست، هم اکنون در همان مسجد موجود است». (۵۵۸)
داستان حضرت ایوب (علیه السلام) در روایات
سر مبتلا شدن ایوب به گرفتاری
ابوبصیر می گوید: از امام موسی کاظم (علیه السلام) پرسیدم: بلیه و گرفتاری ایوب (علیه السلام) در دنیا به چه علتی بود؟
امام (علیه السلام) فرمودند: علتش نعمتی بود که خداوند متعال در دنیا به ایوب عنایت فرمود و او شکرش را به جای آورد. در آن زمان که ابلیس از اطراف و نزدیک عرش ممنوع نبود، وقتی ادای شکر ایوب را بالا بردند، حسد ورزید و به درگاه پروردگار عرضه داشت: ایوب شکر آنچه را که به او داده ای ادا نموده و اگر از نعمت دنیا محرومش کنی، هرگز شکر هیچ نعمتی را به جا نخواهد آورد.
امام (علیه السلام) فرمودند: به ابلیس گفته شد: من تو را بر مال و فرزند او مسلط کردم، ابلیس از بلا به زمین فرود آمد تا هیچ مال و فرزندی برای ایوب باقی نگذارد. ولی به مقصود خود نرسید، زیرا ایوب در این حال نیز شکر الهی را به جا آورد، ابلیس هنگامی که دید به مقصودش نرسیده است به درگاه الهی عرض کرد:
پروردگارا! ایوب می داند که آنچه که از وی گرفته ای به زودی به او باز می گردانی، لذا شکرت را ادا می کند، مرا بر بدن او مسلط کن تا ثابت کنم که او شکرگزار نیست.
به او گفته شد: تو را بر بدن ایوب به استثنای قلب و زبان و دو چشم و گوشش مسلط کردیم. ابلیس به خاطر ترسی که از رسیدن رحمت الهی به ایوب داشت با عجله به زمین آمد و بین او و پروردگارش حائل شد، هنگامی که بلا و گرفتاری بر او شدید شد، در پایان بلایا و سختی ها یاران ایوب نزد او آمدند و گفتند: ما کسی را سراغ نداریم که به این گرفتاری مبتلا شده باشد مگر به خاطر باطن خبیث و بدی که داشته است، شاید تو نیز که در ظاهر خود را خوب نشان می دادی، باطنی بد و خبیث داشتی و ما نمی دانستیم.
امام (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که کار به اینجا رسید، ایوب (علیه السلام) به درگاه خدای (عز و جل) نالید و عرض کرد: پروردگارا! مرا به این بلیه مبتلا ساختی، تو می دانی هرگز دو امری برای من پیش نیامد مگر آن که را خشن تر بر بدنم بود اختیار کردم و هیچ گاه لقمه ای نخوردم مگر آن که بر سر سفره ام یتیمی بود، حال اگر از ناحیه تو، دشمن بخواهد مرا شماتت کند، حجج و براهیم خود را بیاورم که استحقاق آن ندارم.
امام (علیه السلام) فرمود: ابری ظاهر شد و گوینده ای در آن به سخن آمد و گفت: ای ایوب ! برهان و حجت خود را بیاور.
امام (علیه السلام) فرمودند: ایوب لنگ را بر کمر خود محکم کرد و سپس روی دو زانو قرار گرفت و عرض کرد:
خدایا! مرا به این بلیه مبتلا ساختی، در حالی که می دانی هرگز دو امری برای من پیش نیامد مگر آنچه را بر بدنم خشن تر بود اختیار کردم و از طعامی لقمه ای نخوردم مگر آن که بر سر سفره ام یتیمی بود.
امام (علیه السلام) فرمود: به ایوب خطاب شد: ای ایوب ! چه کسی طاعت و بندگی را محبوب تو قرار داد؟
امام (علیه السلام) فرمود: ایوب مشتی خاک برداشت و در دهان خویش ریخت و سپس گفت: پروردگار! تو بندگی را نزد من محبوب قرار دادی. (۵۵۹)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: ایوب با آن همه گرفتاری که داشت، بوی بد در او پیدا نشد زشت روی نگردید و حتی ذره ای خون و یا چرک ازبدنش بیرون نیامد و احدی از دیدن او تنفر نیافت و از او وحشت نکرد و هیچ جای بدنش کرم نینداخت و خدای عز و جل با همه پیغمبران و دوستان عزیز خود که گرفتارشان فرماید، چنین رفتار می کند.
دلیل کناره گیری مردم از ایوب فقر و ضعف ظاهری او بود؛ چون مردم نسبت به مقامی که او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند و نمی دانستند که خدای تعالی او را تأیید کرده و به زودی فرجی در کارش ایجاد می کند. از این رو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده: «گرفتارترین مردم از جهت بلا انبیا و بعد از آنان هر کسی است که مقامی نزدیک تر به مقام انبیا داشته باشد». خدای تعالی ایوب را به بلایی گرفتار کرد، که در نظر مردم خوار و بی مقدار گردید، تا مردم درباره او ادعای ربوبیت نکنند و از مشاهده نعمت های عظیمی که خدا به او ارزانی داشته، او را خدا نخوانند. افزون بر این، مردم از دیدن وضع او بفهمند که ثواب های خدایی بر دو گونه است؛ چون خداوند بعضی را به خاطر استحقاقشان و بعضی دیگر را بدون استحقاق ثواب می دهد. تأمل در زندگی ایوب پیامبر برای مردم درسی بود تا هیچ ضعیف و فقیر و مریضی را تحقیر نکنند، چون ممکن است خدا ضعیف را قوی و فقیر را توانگر کند و مریض را بهبود دهد و نیز بدانند که این خداست که هر کس را بخواهد، مریض می کند هرچند که پیغمبرش باشد، و هر که را بخواهد، شفا می دهد. او در همه این مشیت ها، عادل در قضا و حکیم در افعالش است و با بندگانش عملی روا نمی دارد، مگر آن که صالح تر به حال آنان باشد؛ بندگانش هر نیرو و قوتی که داشته باشند، از او دارند. (۵۶۰)
پی نوشت ها:
(۵۵۱) - ص / ۴۴ - ۴۱.
(۵۵۲) - انبیأ / ۸۴ - ۸۳.
(۵۵۳) - مجمع البیان ، ج ۴، ص ۳۳۰.
(۵۵۴) - این روایت در تفسیر «نورالثقلین» از تفسیر علی بن ابراهیم نقل شده و همین مضمون در تفسیر قرطبی ، فخر رازی ، صافی و تفاسیر دیگر با تفاوت هایی آمده است . (نقل از تفسیر نمونه ، ج ۱۹، ص ۲۹۵).
(۵۵۵) - خصال ، باب ۷، ح ۳.
(۵۵۶) - همان ، ح ۱۰۸.
(۵۵۷) - قصص الانبیأ، راوندی ، ص ۱۴۲.
(۵۵۸) - مروج الذهب ، ج ۱، ص ۶۰.
(۵۵۹) - علل الشرایع ، ج ۱،! ۶۵، ح ۵.
(۵۶۰) - خصال ، باب ۷، ح ۱۰۸.