سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ |۱۷ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 19, 2024
عذاب

حوزه/ راوندی در حدیثی از امام سجاد (علیه السلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: «نخستین کسی که پیمانه و ترازو برای مردم ساخت، حضرت شعیب بود، آنان با پیمانه و ترازو سر و کار پیدا کردند ولی پس از مدتی شروع به کم فروشی کردند و همین سبب عذاب الهی گردید.

به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب "قصه های قرآن" با موضوع «تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم» به قلم سید جواد رضوی، به ارائه داستان زندگی انبیاء پرداخته که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن یاوران خواهد شد.

داستان حضرت شعیب (علیه السلام)

حضرت شعیب (علیه السلام) یکی از پیامبران الهی است که نام مبارکش در قرآن کریم یازده بار آمده است.

درباره نسب شعیب، بعضی او را از نوادگان حضرت ابراهیم (علیه السلام) دانسته اند و گفته اند او «شعیب بن صفوان بن عیفا بن ثابت بن مدین بن ابراهیم (علیه السلام) » است. (۵۶۱)

بعضی نیز گفته اند که شعیب از فرزندان ابراهیم (علیه السلام) نبوده، بلکه نسب او به برخی از مردمانی میرسد که به ابراهیم (علیه السلام) ایمان آوردند و با او به شام مهاجرت کرده بودند، ولی از طرف مادر نسبش به لوط پیغمبر می رسد. (۵۶۲)

راوندی در قصص الانبیا چنین نقل کرده که شعیب پیغمبر و حضرت ایوب (علیهما السلام) و بلعم بن باعورا، نسبشان به کسانی می رسد که در روز نجات ابراهیم (علیه السلام) از آتش نمرود به آن حضرت ایمان آوردند و با او به شام هجرت کردند و ابراهیم (علیه السلام) دختران حضرت لوط (علیه السلام) را به همسری ایشان درآورد؛ هر پیغمبری که پس از ابراهیم (علیه السلام) و پیش از بنی اسرائیل آمد، از نسل آنان بوده است. (۵۶۳)

حضرت شعیب (علیه السلام) در قرآن

قرآن کریم درباره این پیامبر الهی می فرماید: «و به سوی مدین برادرشان شعیب را فرستادیم. او به آنان گفت : ای قوم ! خداوند یگانه یکتا را بپرستید که جز او معبودی برای شما نیست و به هنگام خرید و فروش، پیمانه و وزن اشیا را کم نکنید. (دست به کم فروشی نزنید) من هم اکنون شما را در نعمت می بینم؛ ولی از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم.

ای قوم من ! پیمانه و وزن را با عدالت تمام دهید! و بر اشیا و اجناس مردم، عیب نگذارید؛ و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید! آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایه های حلال) برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبار شما به ایمان) نیستم. گفتند: ای شعیب ! آیا نمازت به تو دستور میدهد که آنچه را پدرانمان می پرستیدند، ترک کنیم ؛ یا آنچه را می خواهیم در اموالمان انجام ندهیم ؟ تو که مرد بردبار و فهمیده ای هستی.

گفت: ای قوم ! به من بگویید، هرگاه من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رزق و موهبت خوبی به من داده باشد، (آیا می توانم برخلاف فرمان او رفتار کنم؟) من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز می دارم، خود مرتکب شوم ! من جز اصلاح نمی خواهم و توفیق من، جز به خدا نیست. بر او توکل کردم و به سوی او باز می گردم و ای قوم من ! دشمنی و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید و قوط لوط از شما چندان دور نیست.

از پروردگار خود، آمرزش بطلبید و به سوی او بازگردید که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان تو به کار) است. گفتند: ای شعیب ! بسیاری از آنچه را می گویی، ما نمی فهمیم و ما تو را در میان خود، ضعیف می یابیم و اگر به خاطر قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری.

(شعیب) گفت: ای قوم ! آیا قبیله کوچک من، نزد شما عزیزتر از خداوند است ؟ در حالی که (فرمان) او را پشت سر انداخته اید، پروردگارم به آنچه انجام می دهید احاطه دارد.

ای قوم ! هر کاری از دستتان ساخته است انجام دهید؛ من هم کار خود را خواهم کرد و به زودی خواهید فهیمد که چه کسی عذاب خوارکنند به سراغش می آید، و چه کسی دروغگوست. شما انتظار بکشید، من هم در انتظارم.

و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آنان را که ستم کردند، صیحه آسمانی فرا گرفت و در سرزمین خود، به رو افتادند (مردند). آن چنان که گویی هرگز از ساکنان آن (دیار) نبودند. دور باد مدین ! (و اهل آنان از رحمت خدا) همان گونه که قوم ثمود دور شدند. (۵۶۴)

در سوره اعراف و عنکبوت هم آیاتی شبیه به آنچه که در سوره هود آمده، در مورد مردم مدین آمده است. در سوره های حجر، شعرا، ص و ق مردمی به نام اصحاب «أیکه » نامیده شده اند که شعیب بر آنها مبعوث شد و با موعظه و اندرز خواست تا آنان را از عذاب الهی بیم دهد. ولی او را تکذب کردند.

باید دید که آیا «أصحاب أیکه، همان مردم مدین هستند یا قوم دیگری که شعیب جداگانه بر آنان مبعوث شده و آنان نیز مانند قوم مدین آن حضرت را تکذیب کردند. در سوره شعرأ چنین آمده : «أصحاب أیکه پیغمبران را تکذیب کردند، هنگامی که شعیب به آنان گفت که چرا نمی ترسید، که من فرستاده امینی (برای شما) هستم، پس از خدا بترسید و پیرویم کنید و من از شما برای پیغمبری، مزدی نمی خواهم که مزد من جز به عهده پروردگار جهانیان نیست ». (۵۶۵) و در ادامه آیات این گونه ذکر شده است : «پیمانه را تمام دهید و از کم فروشان نباشید و به ترازوی درست وزن کنید و چیزهای مردم را کم ندهید و در روی زمین به فساد کوشش نکنید». (۵۶۶)

از این تشابه آیات و اندرز شعیب چنین استنباط می شود که مردم مدین و أصحاب أیکه یکی بوده اند و دو قوم جداگانه نبوده اند، به همان نسبت بعید هم نیست که گفته شود که دو گروه بوده اند که در مجاورت و نزدیکی هم به سر می برده اند و گناهان و صفات زشت و قوم مدین به آنان نیز سرایت کرده بود و حضرت شعیب (علیه السلام) پس از این که مأمور ارشاد مردم مدین شد، بنابر دستور الهی دیگری، مأمور تبلیغ أصاب أیکه نیز گردید.

مدت عمر و مدفن شعیب (علیه السلام)

حضرت شعیب پس از نابود شدن قوم خود، با کسانی که به او ایمان آورده بودند به مکه رفتند و در آنجا سکونت کردند تا این که مرگشان فرا رسید.

در روایتی آمده که شعیب پس از نابودی قوم خود به مدین آمد و در آنجا بود، تا هنگامی که حضرت موسی (علیه السلام) به آن شهر آمد و با او دیدار کرد و ازدواج او با دخترش پیش آمد (۵۶۷).

در مدت عمر آن حضرت نیز اختلاف است. از ابن عباس نقل شده است که شعیب دویست و چهل و دو (۵۶۸) سال عمر کرد، ولی در بعضی از نقل ها عمر او کمی بیش از این مقدار آمده است.

بعضی از مورخین می گویند که در سرزمین حضرموت قبری است که مردم آنجا معتقدند که قبر شعیب است.

آن قبر در شمال (شبام) قرار دارد و فاصله آن قبر تا شام دو ساعت راه است که برای زیارت آن باید از وادی «ابن علی » بگذرند. در اطراف آن قبر اثری از عمران و آبادی نیست و کسی جز برای زیارت آن قبر به آنجا نمی رود.

حضرت شعیب (علیه السلام) در روایات

خطیب الانبیا

رسول گرامی اسلام (علیه السلام) فرموند: «حضرت شعیب خطیب پیامبران بود». (۵۶۹)

عشق و دلدادگی شعیب به خدا

شیخ صدوق (رحمه الله) در کتاب علل الشرایع، حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «شعیب (علیه السلام) از عشق به خدا به قدری گریست که چشمانش ‍ نابینا شد، پس خدای سبحان قوه بینایی رابه او بازگرداند ولی شعیب دوباره آن قدر گریست که نابینا شد. خدای تعالی برای بار دوم نیز او را بینا کرد.

شعیب باز گریست تا این که نابینا شد، خداوند برای بار سوم بیناییش را بازگرداند و چون بار چهارم شد، خداوند به او وحی کرد: ای شعیب ! آیا برای همیشه می خواهی چنین گریه کنی ؟ اگر گریه تو به دلیل ترس از آتش است، من تو را از آتش جهنم نجات می دهم و اگر برای اشتیاق بهشت است، من آن را بر تو مباح ساختم. شعیب در جواب گفت: ای معبود و ای آقای من ! می دانی که من نه به دلیل ترس از جهنم و نه برای اشتیاق بهشت تو می گریم بلکه دلبند محبت و عشق تو گشته ام و نمی توانم خودداری کنم، جز آن که به وصل دیدار تو نایل گردم. خدای سبحان به او وحی کرد: حال که چنین است، من کلیم خود، موسی بن عمران را به خدمت تو می گمارم » (۵۷۰).

شهادت مبلغین حضرت شعیب (علیه السلام)

سهل بن سعید می گوید: به دستور هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) در یکی از روستاهای متعلق به او، چاهی را حفر کردند، در درون چاه جنازه مردی بلندقامت پیدا شد که پیراهن سفید بر تن داشت و دستش را بر جای ضربتی که در سرش وجود داشت نهاده بود، وقتی که دستش را کشیدند، از جای ضربت سر، خون تازه جاری شد، دستش را رها کردند، بار دیگر به روی همان ضربه قرار گرفت و خون بند آمد؛ در پیراهن او نوشته شده بود: من فرزند صالح، نماینده حضرت شعیب (علیه السلام) بودم، و از طرف او برای تبلیغ قوم، فرستاده شده بودم، آن قوم مرا کتک زدند و در میان این چاه انداختند و خاک بر سرم ریختند و چاه را پر کردند. (۵۷۱)

عبدالرحمن بن زیاد می گوید: در زمین مزروعی عمومیم، چاهی می کندیم که به خاک نرم رسیدیم، آن خاک ها را کنار زدیم، ناگاه به اتاقی رسیدیم، در آنجا پیرمردی را که پارچه ای به رویش انداخته شده بود دیدم، ناگاه در کنار سرش نامه ای یافتیم که در آن نوشته شده بود: من حسان بن سنان، نماینده شعیب پیامبر بودم، از طرف او به این سرزمین آمدم و مردم را به سوی خدای یکتا دعوت نمودم، آنان مرا تکذیب کردند و در این اتاق، درون چاه زندانی کردند و در اینجا هستم تا روز قیامت برپا گردد و در دادگاه الهی، آنان را محاکمه کنند. (۵۷۲)

سبب نزول عذاب بر قوم شعیب

راوندی در حدیثی از امام سجاد (علیه السلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: «نخستین کسی که پیمانه و ترازو برای مردم ساخت، حضرت شعیب بود، آنان با پیمانه و ترازو سر و کار پیدا کردند ولی پس از مدتی شروع به کم فروشی کردند و همین سبب عذاب الهی گردید. (۵۷۳)

در نقلی که راوندی از وهب بن منبه و دیگران کرده است، آمده است که شعیب، ابوب و بلعم بن باعورا هرسه از فرزندان کسانی بودند که در روز نجات ابراهیم (علیه السلام) از آتش نمرود به او ایمان آوردند و با آن حضرت به شام هجرت کردند، ابراهیم (علیه السلام) دختران لوط را به همسری آنان درآورد.

به گفته او تمام پیامبرانی که پس از ابراهیم خلیل و پیش از بنی اسرائیل مبعوث شدند، از نسل اینان بودند. پس خدای تعالی شعیب را به سوی مردم مدین فرستاد که از قبیله و فامیل شعیب نبودند ولی امتی از امت ها بودند که خدا شعیب را به سوی آنان مبعوث کرد. پادشاهی ستمگر بر آنان حکومت می کرد که پادشاهان زمان، نیروی مقاومت در برابر او نداشتند. آن مردم کم فروشی می کردند و چیزهای مردم را کم می دادند، افزون بر این، به خدای سبحان نیز کافر بودند و پیامبران الهی را نیز تکذیب می کردند. وقتی کالایی را برای خود پیمانه یا وزن می کردند، کامل و تمام پیمانه می کردند. آنان زندگی فراخی داشتند تا این که پادشاهشان دستور داد که خوراکی ها را احتکار نمایند و کم فروشی کنند. شعیب به اندرز آنها مشغول شد و از کم فروشی نهیشان کرد. پادشاه، شعیب را خواست و از او پرسید: در مورد دستوری که من داده ام چه نظری داری ؟ آیا راضی هستی یا خشمناک ؟ شعیب گفت : خدای تعالی به من وحی فرموه است که هرگاه پادشاهی مانند تو رفتار کند، او را پادشاه فاجر می خوانند. پادشاه او را تکذیب کرد و با کمک قوم و قبیله اش، او را از شهر بیرون کرد و آنگاه عذاب الهی بر آنان نازل گردید. (۵۷۴)

چگونگی عذاب قوم شعیب (علیه السلام)

ابن عباس و دیگران گفته اند: قوم شعیب دچار گرمای سختی شدند که سایه خانه و آب ها نیز نمی توانست آنان را نجات دهد. آب ها نیز داغ شده بود، در این هنگام خداوند ابری فرستاد که نسیم خنکی از آن وزیدن گرفت. مردم در زیر آن قطعه ابر گرد آمدند تا بلکه از گرما رهایی یابند و دیگران را نیز به اجتماع در زیر آن برای دعوت کردند. هنگام که همه در سایه ابر جمع شدند، شراره های آتش را ابر باریدن گرفت و زمین هم در زیر پایشان لرزید، از بالای سر آتش برسرشان بارید و از زیر پا هم به زمین لرزه سختی دچار گشتند تا این که جملگی سوختند و خاکستر شدند و طومار زندگیشان درهم پیچید. (۵۷۵)

عقوبت قوم تارک امر به معروف و نهی از منکر

در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که آن حضرت ضمن بیان حدیث طولانی که متضمن وعده و وعید برای تارکین امر به معروف و نهی از منکر بود، چنین فرمود: خداوند (عز و جل) به حضرت شعیب (علیه السلام) وحی کرد که من از قوم تو چهارصد هزار نفر از بدان و شصت هزار نفر از نیکان آنان را عذاب خواهم کرد.

شعیب عرض کرد: خداوندا! بدان را عذاب می دهی مانع ندارد، اشرار مستحق کیفرند. اما خوبان و نیکان را چرا معذب می سازی؟ وحی رسید که چون آنان از اهل معصیت تملق می گویند و از اعمال آنان خشمگین نمی شوند. (۵۷۶)

پی نوشت ها:

(۵۶۱) - بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۷۵.

(۵۶۲) - کامل التواریخ، ج ۱، ص ۵۵.

(۵۶۳) - قصص الانبیا، راوندی، ص ۱۴۶.

(۵۶۴) - هود / ۹۵ - ۸۴.

(۵۶۵) - شعرا / ۱۸۰ - ۱۷۶.

(۵۶۶) - شعرأ / ۱۸۳ - ۱۸۱.

(۵۶۷) - قصص الانبیا، راوندی، ص ۱۴۷.

(۵۶۸) - بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۶.

(۵۶۹) - تفسیر نورالثقلین، ج ۲، ص ۳۹۴.

(۵۷۰) - علل الشرایع، ص ۳۰.

(۵۷۱) - بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۳.

(۵۷۲) - کنزالفوائد، کراجکی، ص ۱۷۹.

(۵۷۳) - قصص الانبیا، راوندی، ص ۱۴۲.

(۵۷۴) - همان، ص ۱۴۶.

(۵۷۵) - بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۳.

(۵۷۶) - کلیات حدیث قدسی، ص ۶۰، ح ۳۸.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha