خبرگزاری حوزه | ارتباط «قداست روحانیت» با «ورود در سیاست» چگونه قابل تعریف است؟
از مطالبی که هرازگاهی در رسانهها مطرح شده و جامعه نخبگانی -و به تبع تودههای مردم- را درگیر خود میکند این مطلب است که آیا ورود روحانیت در سیاست، مطلوب و پسندیده میباشد یا اینکه امری ناپسند بوده و عواقب سوئی -چه برای خود روحانیت و چه برای دین- در پی خواهد داشت؟! در این یادداشت میکوشیم دو دیدگاه پیرامون این مسئله را بیان کنیم و قضاوت درباره آن را به مخاطبان محترم واگذار میکنیم.
برخی با تعریفی که برای دین ارائه میدهند معتقدند با ورود روحانیون در سیاست نهتنها «دین» رونق گذشته را نخواهد داشت بلکه خود روحانیون نیز از احترام و قداست پیشین محروم خواهند شد؛ راهکاری که این دسته برای جلوگیری از بروز چنین وضعیتی ارائه میدهند این است که عالمان دین در گوشهای مشغول فعالیتهای عبادی خود بوده، به پند و اندرز مردم پرداخته و برای حفظ قداست و احترام خود، در مسائل سیاسی و اجتماعی دخالتی نداشته باشند؛ البته دلایلی نیز برای این راهکار ارائه میدهند که در چارچوب خوانشی که از مقوله دین دارند قابل پذیرش است؛
بهعنوان مثال اگر منابع کشور توسط قدرتهای بیگانه غارت میشود این روحانیون میتوانند با استناد به این که «مال دنیاست و ارزشی ندارد» همچنان خود را تابع و مقید به دین نشان دهند؛ یا مثلا در مقابل ظلم و ستمی که در دوران حاکمیت غیر دینی بر توده های مردم -و حتی به دین- اعمال میشود سکوت کرده و آن را در تسریع ظهور امام زمان (عج) مفید بدانند؛ [ناگفته نماند این گروه در دوران حاکمیت دینی چنین رویکردی نداشته و اندک نقص و کمبودی را بهانه طعنه و اعتراض قرار میدهند.]
لازم به ذکر است عمده گروههایی که این عقیده را دارند دو دسته میباشند:
افرادی که تعصب و پافشاری خاصی بر فهم ظاهری از دین داشته و دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد را فاقد اعتبار میدانند.
افرادی که اساساً اعتقادی به دین نداشته و در اینمورد خاص با دسته اول همعقیده هستند.
برخی دیگر معتقدند که اگرچه دیدگاه پیشین در مسیحیتی که هماکنون وجود دارد صادق است اما تطبیق آن بر دین اسلام و خصوصاً مذهب شیعه جز از راه تحریف دین اسلام امکانپذیر نخواهد بود؛ به عقیده این دسته طبق دیدگاه اول ناگزیر باید معتقد بود که مشی و سیره خود ائمه علیهم السلام اشتباه بوده است! چرا که به عنوان مثال پس از حضور علنی تر امیرالمومنین(ع) در قدرت سیاسی جهان اسلام، سه گروه مختلف ناکثین و قاسطین و مارقین به مخالفت با ایشان برخاسته و حتی علیه ایشان جنگ به راه انداختند؛ اگر دیدگاه اول صحیح باشد پس باید نتیجه گرفت که حضور امیرالمومنین در قدرت سیاسی نیز اشتباه بوده است و -نعوذ بالله- ایشان قداست خود را زیر سوال برده اند!
مثال روشن تر، امام حسین علیه السلام است؛ اعتراض ایشان به یزید بن معاویه و معرفی خود به عنوان شخص شایسته حکومت دستگاه قدرت را حساس کرده و آنها را در مقابل امام حسین قرار داد؛ ایشان نیز نهتنها احترام و قداست بلکه تمام هستی خود را در این را فدا کردند ولی طبق دیدگاه اول باید گفت که ایشان نیز دست به اقدامی زدند که احترام و قداست خود را تحتالشعاع قرار دادند! دیگر ائمه معصومی علیهم السلام نیز چنین نقشی را داشتند و به همین دلیل همه این بزرگواران توسط دستگاه قدرت به شهادت رسیدند وگرنه اگر این بزرگواران مشغول همان کارهای شخصی و عبادت ظاهری بودند معنایی نداشت که دستگاه قدرت ریسک به شهادت رساندن آنان را به جان بخرد.
اساساً این گروه معتقدند که هر کسی که خطی و فکری دارد لاجرم دوست و دشمن دارد و هرکس که چنین نباشد #شخصیت_بیخاصیتی است که بود و نبود آنان چندان تفاوتی به حال جامعه انسانی ندارد؛ شهید مظلوم شهید بهشتی میفرمودند: «هرکس خط دارد، هم دوست دارد هم دشمن دارد؛ دوستان اون خط دوستان صمیمی او هستند و دشمنان اون خط دشمنان کینه تو او هستند؛ من میپذیرم که دشمنان کینه توز فراوانی را در این رابطه خط داشتن دارم ولی امیدوارم خداوند به من این توفیق را بدهد که مصداق «یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومه لائم» باشم»
طرفداران این نظریه استدلال های دیگری نیز دارند که مجال پرداختن به همه آنها نیست؛ از جمله مدعیاند اگر ورود روحانیون در سیاست از احترام و اعتبار آنها میکاهد چرا نماد و سمبل فقیه سیاسی -امام خمینی ره- تا این اندازه مورد احترام توده های مختلف مردم بوده و همچنان مراسم تشییع ایشان از بزرگترین اجتماعات انسانی در کل جهان محسوب میشود؟!
محمد چراغی