خبرگزاری حوزه | «خورشید هنگام پوشیده شدن توسط ابرها، زیبایی خود را از دست نمیدهد.»
نویسنده عبارت بالا را نیافتم؛ اما سخنی شایسته و تأملبرانگیز است که حضور ابر، خدشه به زیبایی آفتاب نیست، قصه حجاب نیز این است.
برای اجناس قیمتی هم چارهای جز مراقبت از خدشه نیست؛ زین روست که میگویند بهترین راههای مراقبت از طلا استفاده از جعبه جواهرات تمیز، خشک و پارچهای است و اگر به جعبه جواهرات دسترسی ندارید، میتوانید هر قطعه از طلا را در بین پارچههای نرم بپیچید.
حال سوال این است: حجاب در ملل اسلامی، بهویژه کشور عزیزمان چه سرنوشتی پیدا کرده و نگاه به حجاب و عملِ به آن چگونه است؟
بیتردید حجاب از نجیبترین آموزههای اسلام است که در دفاع از خودش حیا به خرج داد، حیا و سکوتی که بیگانگان و کجفهمان دین را جسورتر کرده است، این ستیز شاید به این دلیل باشد که اسلام «عقلانیت پوشش» را در معرض دید همه تفکرات و فرهنگها قرار داده است.
اینکه در ایران اسلامی حتی در شهرهای مذهبی آن حجاب طفل بیپناه بشود جای تأمل و ملامت دارد؛ چرا که قصه بدحجابان یک غصه دارد؛ اما قصه چادرهای بیچادر هزاران غصه؛ هر روز در شهرمان چادریهایی میبینیم که خواسته یا ناخواسته حجاب را به بازی گرفتهاند و از چادری بودن علیه حجاب بهره میبرند؛ هرچند از روی بیاطلاعی یا شرایط محیطی_خانوادگی باشد.
در کوچهکوچههای شهر، چادریهایی میبینیم که با انواع مدلها؛ چادرهای براق، جلوههای پیدا با چادر، پوششهای جذاب به ضمیمه چادر، و یا «چادر و دیگر هیچ»؛ ذهن هر دیندارِ خانوادهدوست را به این نقطه میبرد که فلسفه حجاب مگر برای این نبود که لطافت زن و طبیعت مهربان او دستخوش نیرنگ و همهشدن قرار نگیرد؟ مگر حجاب برای حایل داشتن در برابر قلبهای اغیار و نامحرمان نبود؟ بانوان با رعایت حجاب صحیح، حجابی که بهراستی پوششدهنده ظاهر و زیباییهای زنان در مکانهای اجتماعی باشد، بیتردید کانون خانواده در جامعه را حفظ خواهند کرد.
خانمی که آراستگیهایش را برای خانه و همسرش میگذارد و آراستگی را در لباس جلوهگری نمایان نمیکند، در این صورت زندگی و عشق معنا مییابد و با چنین کاری هم خانواده خود و همسرش را حفظ میکند و هم خانوادههای دیگر و مردان دیگر را. در اینجا خانمها حجاب و عشق را معنا میکنند و هم به قاعده «یکی برای یکی» نه «یکی برای همه» پایبند میشوند!
اما آیا چادرنماها و حجاباستایلهای امروزی غرض چادر و این دستور دینی را تأمین کردهاند؟ اینجاست که سنتی به نام «حجاب علیه حجاب» پایهگذاری شده است؛ سنتی که ظاهری اسلامی دارد؛ اما روی دیگرش علیه اسلام و فلسفه حجاب است. اغوای نفس و شیطان در برخی موارد احکام دین را در نظرها طرد نمیکند؛ اما موضوع را مبدل و وارونه نشان میدهد.
اینکه چرا در برخی موارد از چادر به شکل شایسته و هدفمند استفاده نشده، میتوان اینگونه تحلیل کرد:
_تعریف آنان از حجاب چیز دیگری است!
_جلوهخواهی امروزی را میپسندند، اما چادر و نه حجاب عادت آنها شده، پس هر دو را در کنار هم اختیار کردهاند!
_ایده «فقط چادر باشد» از سوی تفکرات خاص یا خانوادهها به آنان تحمیل شده است!
_یا اینکه جلوهگری در سایه چادر را جزء تبلیغ و ترویج حجاب، حساب کردهاند!
_طمع دیدهشدن یا درآمدهای هنگفت دارند و با حجاباستایلی مالاندوزی و دیدهشدنشان را تأمین کردهاند!
در هر صورت راه بدحجابها و چادریها که مشخص است؛ اما تکلیف چادرنماهایی که فقط ظاهر چادر را دارند و در رنگ و بو باطن دیگری دارند مشخص نیست؛ اینها نه حجاب را رعایت کردند و نه عزت بانوان محجبه و باحیا را ارج نهادند که «حجاب علیه حجاب» شدند تا جایی که حتی تعجب غیر چادریها را برانگیختند.
در زمانهای که «حجاب» علیه «فلسفه حجاب» سنت میشود و اقسام مانتیکهای مدرن از کوی و برزن اسلام سر در میآورند، باید حساب کار را بکِشیم و در آموزشهای ابتدایی و رسانهای خود تجدید نظر کنیم.
در مسأله چادر و حجاب هرگز نمیخواهیم ضربالمثل «یا رومی رومی یا زنگی زنگی» را بهکار ببریم، بلکه روی سخن درباره به حاشیه رفتن چادر است و الا استفاده از چادر بهتر از استفاده نکردن از آن است؛ بنابراین دغدغه نگارنده درباره به سخره نرفتن و به بازی نرفتن حجاب و چادر است که خانمهای باحجاب و باوقار، بیشک از دایرهی این دعوا بیرون هستند.
فارغ از راهحل عملی، حجاب پناهی است که نباید بیپناه بماند و خانهای است که نباید ویران بشود، همانگونه که سیدحمید برقعی، شاعر آیینی ما در دفاع از طفل حجاب چنین سرود:
«حجاب روی زمین طفل بیپناهی بود
تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر
میان کوچه که افتاد دشمنت از پا
در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر»
علی کردانی