خبرگزاری حوزه | مرتضی محمودی یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی که در حادثه ۷ تیر جانباز شده بود یکی از شاهدان انفجار دفتر نخستوزیری در ۸ شهریور میباشد. در ادامه با گریزی به کتاب خاطرات وی که تحت عنوان «عبور از شب» توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده به روایت خواندنی وی از انفجار دفتر نخست وزیری پرداخته شده است.
مرتضی محمودی میگوید: روز هشتم شهریور ماه ۱۳۶۰ حدود ظهر بود، روی فرش داخل لابی مجلس که در گوشهای جلوی پنجره پهن بود، بعضی موقعها نمایندههایی که به نماز جماعت نمیرفتند در آنجا نماز میخواندند استراحت میکردند یا روی فرشی جلسه میگرفتند. من در آنجا دراز کشیده بودم و ناگهان صدای انفجار شنیدم که خیلی برای من وحشتناک بود، وقتی شنیدم در نخستوزیری این اتفاق رخ داده است، به شدت ناراحت شدم، با وجود اینکه راه رفتن برایم سخت بود، همراه با بسیاری از آقایان از کوچهای که وصل به مجلس و رو به رو نخستوزیری بود، به طرف نخستوزیری رفتیم، شعلههای آتش از آنجا زبانه میکشید و دود غلیظ از در و پنجرهها بیرون میآمد، در یکی از طبقات از قسمت جنوبی نردبان گذاشتند، آقای بهزاد نبوی را دیدم که از پنجره پایین آمد.
جوانی که محافظ من بود رانندگی هم میکرد، ایشان بیشتر ناراحت شده بود با هیجان برای کمک به نخستوزیری وارد شد، از در نخستوزیر از میان دودها به داخل ساختمان رفت، ولی چند لحظه بعد در اثر دود غلیظ و شعلهی آتش وی بیهوش شد، از پلهها به پایین افتاد و به حالت مرده بدن او را بیرون آوردند و با دادن تنفس مصنوعی حال خفگی برطرف و زنده شد. این وضعیت در آن روز واقعاً برای همه نگرانی شدیدی ایجاد کرده بود و مردم تلاش میکردند تا آتش را خاموش کنند. بمب مثل اینکه آتشزا بود. هلیکوپتر از بالای ساختمان موادی که آتش را خاموش میکند روی ساختمان نخستوزیری میریختند و کار فراوانی صورت گرفت، امّا رئیسجمهور و نخستوزیر هر دو در آتش سوختند و پیکرهای آنها را که بیرون آوردند کاملاً سوخته بودند. آنها را به داخل مجلس آوردند. مشکوک بودند آیا ایشان رجایی است، از خانم رجایی دعوت کردند که جسد همسرش را شناسایی کند - آن موقع هنوز بهعنوان نماینده مطرح نبود- جنازه را از روی دندانهای او شناسایی کردند.
ولی آقای باهنر چون عمامهی او سوخته بود و به سرش چسبیده بود مشخص بود که شهید باهنر است. در فاصلهی دو ماه از انفجار هفتم تیر این جنایت را هم صورت دادند. در این حادثه ۴-۳ نفر بیشتر به شهادت نرسیدند، سرهنگی به نام آقای دستجردی از شهربانی بود. بههرحال عامل جنایت فردی نفوذی به نام کشمیری و بسیار مورد اعتماد شهید رجایی بود، گفته میشد وی به وسیله آقای بهزاد نبوی و فردی که در آن موقع مسئول امنیت ملی بود به نخست وزیری دعوت شده بود. اما چقدر حقیقت دارد العهده علی الراوی.
منبع: پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نظر شما