به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از اراک، رقیه بابایی از اعضای نویسندگی قدم در متن ادبی خود با عنوان «پناه به سرزمین کتاب» آورده است :
انسان گاهی نیاز به فرار از زندگی حقیقی خود دارد، اما میتوان به کجا پناه برد وقتی زندگی دریچهای به رویمان باز نمیکند. گویا حبس میشویم در دنیای دربهای بسته که حتی پرتو نوری در آن یافت نمیشود.
بسیاری از افراد شکست میخورند و تن میدهند به این زندان اما برخی بدون تغییری در جسم خود به دنیایی دیگر رهسپار میشوند. آنها به سرزمین کتاب پناه میبرند و به جایی که به آنها تعلق دارد سفر میکنند. گویا زمان میایستد و اجازهٔ زیستن میدهد و مرغ خیال را به پرواز در می آورد. هنگام خواندن کتاب، مطالب ذهنی که میتواند متعلّق به هزاران سال پیش باشد در اختیارمان قرار می گیرد. وقتی آن را باز میکنیم، او با ما سخن میگوید بدون اینکه مانند انسانها مارا قضاوت کند یا مورد ملامت قرار دهد. برای او فرقی نمیکند من که هستم، چه سنی دارم و چه افکاری در ذهنم بالا و پایین میشود؛ او مرا میپذیرد و مرا با خود همسو میکند.
کتاب حتی مانند مشاغل، حرفهها و کارها به چارچوب سنی یا عقلی محدود نمیشود و به تمامی سنین اجازهٔ بهرهبری از گنج نهان شده در سینهی خود را میدهد. وقتی در آن غرق میشویم گویا نویسنده دستمان را میگیرد و آرام در گوشمان نجوا می کند: «به دنیای من بیا؛دنیایی که صدها سال پیش در افکار و ذهنم نقش بست تا فردی مانند تو دریچهی آن را بگشاید.»
ما حتی میان صحبتش آن را رها میکنیم و میرویم و وقتی باز میگردیم ادامهٔ مطالب را در اختیارمان میگذارد بدون اینکه آزرده شود و مطلبی را از ما دریغ کند. او حتی خود را با نیازهای ما وفق میدهد.
برخی از افراد با آلیس به سرزمین عجایب میروند و برخی دیگر به میدان جنگ تحمیلی پا میگذارند و با راوی هم قدم میشوند، افرادی هم با آنه محو زیبایی دریاچهٔ آبهای نقرهای میشوند. هیچ کدام از این افراد مورد تمسخر قرار نمیگیرند زیرا هرکس صاحب افکار و دنیای خود است.
گاهی هم کتاب مانند درخت عظیمی در افکار ما ریشه میکند و شاخههایش را بر سرمان می گستراند اما باید حواسمان باشد این درختی که قرار است در وجودمان رخنه کند ثمرهاش شکوفایی ست یا ویرانی. برخی کتابها دست آوردشان شکوفههایی است که به ما فرصت آزاداندیشی میدهد اما بعضی از آنها مانند پیچک به دور افکارمان میپیچد و آن را به سوی نابودی میکشاند و باغ ذهنمان را خزان میکند.