به گزارش خبرگزاری حوزه، محمدرضا محقق، دین به نکاتی پیرامون این موضوع پرداخته است که در چند شماره ، منتشر میشود.
مطالعات بین رشتهای خاصه در وادی فلسفه هنر، یکی از شاهراههای غنا بخشیدن به معرفت و شناخت بهتر سینما و سایر مقولات هنری به شمار میآید، در وادی هنر دینی و استعلای مقولات زیبایی شناسانه که ربط و نسبت مستقیم با امر قدسی و مفاهیم، طریقت و شریعت دینی دارند، باید علاوه بر آموختن معارف دینی و تلاش برای انطباق دستاوردهای هنری با حقایق دینی، به شناخت جامع از هنر و ادبیات و نوع بهره مندی از این مقولات نیز توجه داشت، تا بتوان گامهای جدی، اصولی، اصیل و مؤثری در این مسیر برداشت.
در جهان معاصر، سینما یکی از مهمترین شاخههای هنری است و غرب به عنوان مبدع و مخترع آن، بی تردید رهیافتها و رویکردهای فرهنگی خویش را بر آن بار کرده است، اما هویت قومی و دستاورد هنری و آینه فرهنگی ایرانیان از دیرباز، شعر و ادب بوده است.
شعر و ادبیات به مثابه هویت و مرز بومی و جلودار فرهنگی و پیشروی همه جنبشهای فکری و در عین حال مردمیترین وجه هنرمندانه، در طول تاریخ نقشی بیبدیل در زندگی و حیات معنوی و مادی ایرانیان ایفا نموده است.
از این رو مطالعه بین رشته ای و تمرکز در عناصر هم افزا و شاخصههای همپوشانی میان دو مقوله سینما و شعر و ادبیات، میتواند نقش موثری در مسیر شناخت فلسفه وجودی و ظرفیتهای اندیشه و بهره مندی های زیبایی شناسانه در زمینههای مختلف به همراه داشته باشد.
مقدمه
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.
و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خدا فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را به هم درآمیز نزد خود، آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست. (بقره. ۲۶۰)
بی تردید بسیاری از اجزایی که در تناسب هنری سینما نقش دارند، میتواند همان اجزای ترکیبی باشد که یک شعر زیبا را میآفریند و یا یک نثر فاخر ادبی را فراهم میسازد. وجود بشر سرشار از عواطف و گرایشها و حقیقتهایی است که باز پردازش زیبایی شناسانه و ترکیبها، آفرینشهایی نو به همراه دارد که یکی در قالب تصویر و دیگری در بیان کلامی نمود مییابد، اما هریک از این قالبها، فارغ از ویژگیهای منحصربفردشان قابلیتهایی مشترک دارند که بازشناخت آنها در خلق آثاری هنرمندانه لازم است. آنچه نگاه هنرمندانه یک سینماگر را تقویت و اثر او را دارای «روح» میسازد، علاوه بر فهم و بکارگیری مولفههای هنری سینما، آگاهی و «خرد» ی است که نتیجه مطالعه و شناخت سایر رشتهها و گونههای دیگر هنر و ادبیات است.
تصویر در شعر و ادبیات در سینما چون خونی در رگ و رگی در قلب حیات هنرمند او را به پیش میبرد و اثر آفریده او را«هنرمندانه» میسازد. آن سان که مخاطب با ذائقه ادب و شعر همدلانه با لانگ شاتها و کلوزآپهای فریمها لحظهای همراه میشود و همان روح سرشار و معطوف شاعرانه را در «فیلم» میبیند. به گونهای مشخصتر، تصویر در شعر، یکی از مهمترین ترکیبات و دستهبندیهای این هنر است. به نحوی که شعر تصویری از جمله آثار فخیم و درنگ برانگیز و رو به رشد گذشته و معاصرین زبان فارسی بوده است.بجاست «هنرمندان» اهل ذوق و دوستداران ادب پارسی را دعوت کنیم به درنگی جانانه در اقیانوس «شعر» و شعور فارسی. باشد که کشتی طوفان زده و - گاه- بی مایه و چشم به فرهنگ دیگران مانده سینمای امروز را تحرکی به سمت «هنرمندانه» دیدن دست دهد البته درنگی آگاهانه و محققانه نه سطحی و ناشی از بدفهمی.
بی تردید موضوع ادبیات و سینما و بررسی صنایع و لوازم و فنون و آرایههای بصری و کلامی هر یک، خود میتواند محور و میدانی برای تألیف کتابی درخور با کم و کیف متناسب با آن باشد و بشود.
پیشگفتار
در اینجا درنگی در مقوله رویکردهای دینی در سینماورزی؛ از سینمای کلاسیک تا عصر مدرن سینما و نیز اقبال همیشگی سینما و سینماورزان به مفاهیم و مضامین مذهبی: انواع رویکردها و دیدگاهها خواهیم داشت. و در ادامه و به مناسبت، نقد و تحلیلی بر تعامل دین و سینما با نگاهی به فیلم سینمایی Davinci Code (رمز داوینچی) ساختهی Ron Howard (ران هاوارد) و با تاملاتی در نشانه شناسی سینما و قرآن، با نگاهی به ماهیت و مدلهای داستانی قرآن، وارد الگوهای تعاملی آن با سینما خواهیم شد.
سینما و دین؛ کارکردها و رهیافتها. «امر قدسی» در تعامل یا تقابل با امر عینی؛ آن هم در پایینترین رده و خطیرترین قامت و شک برانگیزترین و مبهم ترین هیئت یعنی «سینما».
تجربه تاریخی و مابه ازای عینی تلاشهای تصویرگرانه و سینماورزانه در طول بیش از صد سال اخیر، خود گویا و جویای حقایق ناب و سترگی است که دقت و تأمل در آن در خور است و لازم.
سینما هنر تصویر است و دین، امر قلبی و غیبی و ایمانی. و در نگاه اول، چه تناقض و بلکه تنافری میان این دو حس می شود و فهم.
شاید به همین دلیل هم باشد که منظر دینی از نگاه سینماگری، همیشه با ابهام و ایهام و حجاب، روبرو بوده است. و چه بسا اوقات که هنر به جای دریدن حجابها و گشودن پنجره هایی نو و بدیع بر افق فکر و ذهن، خود، تبدیل به حجابی دیگر و اتفاقا قدرتمندتر و ضخیم تر، در برابر حق و نور شده است.
سینما و سینماگر، نخواسته یا نتوانسته آنچنان که باید و شاید با حقیقت دین تعامل یابد و این وادی را در گستره ای از نقد و نظر –حتی- برگشاید و بتاباند؟
اما براستی رابطه میان دین و دینداران و سینما و سینماورزان در طول تاریخ سینما از فراز و فرودها و افت و خیزهای فراوانی برخوردار بوده و گاه تبدیل به مسیری سنگلاخ شده است.
در حقیقت رابطهی موجود و مستمر بین «دین» و سینما در گذر تاریخ امری است سهل و ممتنع. بسیارند کسانی که هنوز با تمسک به حقارت حقیقت سینما منکر نزدیکی آن به دین به مثابه مجموعهای از اصول، فروع، مفاهیم وترکیبهای ویژه و خاص هستند. چه، ناتوانی ذاتی سینما از نظرگاه این کسان مانعی دائم العمر و غیر قابل اغماض است. حتی در زمانهی ما نیز هستند کسانی که نفس تصویر بخشی به دین و توابع آن را امری محال دانسته و دشمنان سر سختی برای فیلمهای به اصطلاح دینی محسوب میشوند و از آنجا که دین و توابع آن امری گسترده و نامحدود (در تمام ادیان) دانسته میشود، ماحصل چیزی نیست جز انکار و خرده گیری به عموم فیلمهای سینمایی و در نهایت خرده گیری به سینمای در حال حیات آن گونه که هست.
سینما اما بی توجه به چنین رویکردهایی حتی در درجات پایینتر، همراهی همیشگی خود را با دین هیچگاه از دست نداده و بی توجه به نقد، شکوه و نالهی مخالفان، در تقویت این همراهی نیز همت والایی داشته است. جالب آنکه میل سینما و سینماورزان نیز بر عیان سازی و تأکید چنین ارتباطی شکل گرفته است و از بیان تصویری آن نیز هیچ باکی ندارند. پیگیری نمود وضعیت فوق از ابتدای حیات سینما تا حال حاضر مؤید مناسبی بر آن است.
فیلمهای کوتاه ابتدای حیات سینما روایتگر لحظاتی هستند که در شناخت چگونگی این رابطه بسیار حائز اهمیتاند. این فیلمها عمدتاً به سراغ لحظاتی رفتهاند که به لحاظ دینی و البته مذهبی، شناخته شده، مطلوب و بیچون و چرا هستند. نمونهاش را میتوان در فیلمی مشاهده کرد که در زمانی بسیار کوتاه تنها روایتگر صحنهای از مراسم شام آخر عیسی مسیح است و نیز بسیاری از مشابهانش که با تکیه بر اموری این چنینی از دین استفادهای بردهاند تنها در راستای تثبیت و تضمین بقای خود. اقبال مخاطبان باعث شد روند ساخت فیلمهای این چنینی در مدت زمان کوتاهی افزون شده و در مقابل طیف مخاطب آنها نیز شکل جدیدی به خود بگیرد.
مخالفان و منتقدان که خود جزئی از همین مخاطبان محسوب میشدند نیز در اشکال جدید عکسالعملهای جدیدی انجام دادند تا سینما و فیلمهای سینمایی را چنان کنند که باید باشد. ابتدا گروهکهای متعصب و سپس جوامع معتبری چون گروه شایستگی[i] در صف آرایی جدید در مقابل سینما قد علم کردند و پس از چندی توانستند با توسل به نفوذ خود در گسترهی جامعه قوانینی را در جهت کنترل سینما وضع کنند. رویارویی سینما و فیلمهای دینی در سالهای بعد شگل گستردهتری به خود میگیرد و حساسیتها نیز علاوه بر مفاهیم مستقیم دینی نیز به دیگر زمینهها سرایت میکند. چرا که گستردگی سینما باعث شده بود مخاطبان انبوه به سالنهای سینما روی آورند و روند تأثیر پذیری مخاطبان از فیلمها افزایش یافته بود. در همین چارچوب معترضانی پیدا میشوند که به صحنههایی در فیلم تولد یک ملت[ii] (۱۹۱۵) ایراد گرفته و از جهات مذهبی سعی در حذف آن داشتند. چنین تقابل و رویاییای در سالهای بعد شکل متعادلتری به خود گرفت.
پس از تثبیت قدرت روزافزون سینما و یکه تازی آن در عرصه هنر و رسانه نه تنها اعتراض معترضان و منتقدان بی نتیجه میماند بلکه جسارت فیمهای سینمایی روز به روز بیشتر میشد و همین امر نقطهی قوتی شد بر رونق روزافزون آثار دین محور در سینمای امریکا و جهان.
فیلمهای دینی از معدود فیلمهایی هستند که در گذر زمان و در مسیر پیش روی خویش علاوه بر حفظ سیر ارتقایی همواره از اقبال مخاطبان سود بردهاند. اگر گونههای وسترن و موزیکال اکنون دیگر به رونق دهههای چهل و پنجاه نیست و جای خود را فیلمهای علمی تخیلی و ملودرام دادهاند و اگر کمدی رمانتیکهای کنونی ناامید کنندهتر از اسلاف خود در سالهای طلایی هالیوود است[iii]، فیلمهای دینی هنوز هم آنگونه ساخته و اکران میشوند که در سالهای قبل. هنوز مخاطبان ثابت و گستردهی خود را دارد و هنوز توجهات مضاعفی را حتی در خارج از حوزهی سینما به خود جلب میکنند.
این خصوصیت امروزه حتی در تطبیق با ویژگیهای زمانه چنان شکلی شگفت انگیز به خود گرفته است. اگر در سالهای گذشته سرآمدان فیلمهای دینی نمونههایی همچون ده فرمان[iv] (۱۹۵۶) و بن هور[v] (۱۹۵۹) بود اکنون فیلمهایی همچون مصائب مسیح[vi] (۲۰۰۴) و رمز داوینچی[vii] (۲۰۰۵) جای آنها را گرفتهاند. اگر ده فرمان و بن هور در زمان خودشان توانستند با تکیه بر روایات پذیرفته شدهی مذهبی با استفاده از اقبال عامه مخاطبان صدای معترضان را خاموش کنند اینک خود فیلمهای تبدیل به صدای معترضی شدهاند که اصول دینی و مذهبی را مورد تشکیک قرار میدهند. با اینکه شکل و طیف انواع معترضان نیز در سالهای اخیر متفاوت شده است اما باید پذیرفت اگر در سالهای ابتدایی حیات سینما تنها شاهدی بر مستندوارهی شام آخر بودیم اکنون باید بعد از تماشای رمز داوینچی به حافظهی تاریخی خویش با تردید بنگریم.
اکنون اگر اعتراض روا یا ناروایی هم در مورد چگونگی فیلمهای دینی وجود داشته باشد در مقابل قدرت مسحور کننده فیلمها، آمار فزایندهی مخاطبان و تکثر نمونهای این فیلمها نه تنها بی اثر است بلکه مانند گذشته بر اقبال عمومی مذکور می افزاید.
چه ارتباطی میان قرآن و سینما و به عبارت دیگر مفاهیم و امور قدسی و دستاوردهای وحیانی و هنر امروز بشر وجود دارد.آیا این ارتباط از جنس تقابل است یا تعامل.تعاطی یا تنافر. و به عبارت دیگر چه رهیافت و رویکردهایی در جهت فهم لطایف هنری و به ویژه ارزشهای داستانی و بصری متون مقدس دینی هست که می توان آنها را به عنوان منتبعی برای تولید آثار فاخر و اصیل و سودمند تلقی کرد و از آنها در این راه بهره برد.
بحث درباره ارتباط قرآن و سینما و یا استفاده از متون دینی و روایی در ساخت و پرداخت محصولات بصری در سالهای اخیر مطمح نظر بسیاری از رسانه ها و کمتر مورد مداقه و پژوهش بزرگان اندیشه اسلامی بوده است.بحثی که اساسا جایگاه و پایگاه اصلی آن را باید در حوزه علمیه تعریف کرد واز آن بازخواست نمود.
در نگاه اول، چه از جهت ساختار و چه نوع پردازش و محتوا، سینما و قرآن در دو وادی کاملاً منفک و مجزا و حتی متنافر و متناقض قرار دارند.
سینما، ساحت «غفلت» مدرن و خلاقیت فریبنده تصویر است و قرآن، کلام وحی و جایگاه عروج انسان و نقطه تعالی و منزه از هر گونه تشبه به انواع شرک و تجسم و سراسر وحدانیت و توحید.
سینما، ساحت «دروغ بزرگ» و بازتاب روح منتزع از شبه هنر معجونی هفتم که تلفیقی از سایر هنرهاست، چگونه می تواند محل بازگویی و بازسازی و دیگرگونگی قرآن خاصه در عرصه داستانی اش باشد؟
تفاخر قدمی حاصل از تلفیق داستان قرآنی و سینما هم از منظر وحیانی بودن تجربه امر قدسی قرآن و هم از جهت ساختار و ساخت فرمی سینما، محل انفکاک اولی است. تا مگر در مراحل بعدی به لطایف الحیل یا دقایق فکری و عملیاتی، پیوندهایی از جنس متن یا حاشیه بین آن دو برقرار شود.
این از سویی و در عین حال از سوی دیگر، قرآن محل ظهور و بروز عمیق ترین و انسانی ترین و «هنرورزانه ترین» هنرآفرینی های بیانی و – نیز - داستانی است؛ آن سان که مثلاً شکل داستان ورزانه و سینما گرانه «فلاش بک»، اول بار در داستان های قرآنی یافت می شود.
از این منظر و با این نگاه، تجلی قرآن در سینما، خاصه در وادی داستان، امری «سهل» و «ممتنع» می شود.
از طرف دیگر باید دید در بعد «زیبایی شناسی» و نیز «هستی شناسی» سینمایی که رابطه ای زمینه ای و متداخل و پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارند، جایگاه و تعریف مقولاتی همچون «جذابیت»، «روایت» و «بیان» چگونه و از چه جنسی و با چه حد و رسم و فصلی است و آبشخورش آیا در حوزه کلام است یا فلسفه یا از سرمنشا وحی نشات می گیرد؟
بنابراین بحث در چند حوزه تقسیم بندی می شود:
۱- ساختار داستان های قرآنی چگونه است و هستی شناسی و زیبایی شناسی آن چیست؟
۲- ساختار سینما در حوزه داستان گویی در مصادفت با سایر شاخصه های خویش، بر چه اساس است؟
۳- تلاقی داستان های قرآنی با ساخت و ساختار سینمایی چه نقاط مشترک و متناقض و متنافری – احیاناً –دارد؟
۴- امر «سهل» و «ممتنع» در این حوزه چگونه شکل می گیرد و زمینه های فلسفی و هستیشناسیزیباییشناسی آن کجاست و چگونه؟
۵- نوع تداخل و تلاقی این دو ساحت، به لحاظ عمومیت و خصوصیت، چگونه شکل می گیرد و سینما و قرآن – مخلص ساختار سینمایی و داستان های قرآنی با تمام عقبه و سبقه و ویژگی های ذاتی و ماهوی و عرضی شان – چه ارتباطی با هم برقرار می کنند؟
ساختار داستانهای قرآنی، در خدمت مضامین و قالب کلی کتاب است و اساساً از نوع «داستان پردازی» و «روایت سازی» مصطلح به دور است. داستان در قرآن، کاملاً محتوا محور و در چینشی خاص، نوعی از «تذکره» را برای مخاطب به همراه دارد. اینکه یک آیه از مضمون یک داستان و یا با اشارت به یک واقعه، در میانه دو آیه که ربط مستقیمی با آن ندارند، قرار می گیرد خود گویای همین امر است.
داستانهای قرآنی یا همان قصص، وجه «تذکر» و «تنبه» و «معرفت» دارند و اگر هم چیزی بیرون از این باشد در خدمت گویایی یک واقعه یا طرح و تثبیت و تأکید و تایید آن رویداد تاریخی به لحاظ نزدیکی اش به واقعیت است و فارغ از این، وجوه مصطلح در داستان نویسی که همان عبارت اخرای «شخصیت پردازی» یا «فضاسازی» باشد در آنها نیست و یا حداقل مقصود و غرض اصلی نیست.
داستانهای قرآنی، مبنای «معرفت» آموزی دارند و تذکار و همین مبنا، ساختار را هم به دنبال داشته است. ساختاری که بر پی «انت مذکر» بنایافته و «ساخت»ی درخور و منحصر به فرد را دارا است. آنچه در احسن القصص قرآنی، داستان حضرت یوسف پیامبر(ع) دیده می شود را می توان اوج قرابت داستانهای قرآنی با مضامین مصطلح دانست که در عین حال زیباترین و گیراترین و جذاب ترین داستان قرآنی هم هست. تعبیر «احسن القصص» به نوعی بازگویی الگوی فرامتنی قصص قرآنی است که بر وجه «معرفت»، مبنای شناخت و تذکر را با رویکردی ملهم از محوریت اندیشه و حکمت بر می سازد.
همین نوع داستان گویی که در پهنای «قصص» قرآنی ظهور و بروز می یابد، در تلاقی با عرضه مصطلح و بازنمایی در قالبهای مالوف و مانوس بشر امروز و از آن جمله ادبیات داستانی و پردازش تصویری سینمایی، تئاتری و ... موقعیتی خطیر و ریسک پذیر را پدید می آورد.
سینما، ساحت «دروغ بزرگ» و محل اعتلای تخیل و پردازش و خلاقیت «نفس» آدمی است و قرآن و مضامین و قصصاش از این همه، مبرا.
همین واقعیت موجب می شود که طرح سوال اصلی در وادی این تلاقی هماره این باشد که آیا اصل این تلاقی و همپوشانی درست و صواب است و آیا می تواند در جهت ظهور و بروز بهتر و جذاب تر آیات و مضامین قرآنی در قالبهای دیگر بیانی و بنانی باشد؟
اصلیت حقیقت قرآن در کنار ذات و ماهیت سایر قوالب، خاصه سینما، چه موقعیتی را بر می سازد؟
و اینکه تا چه حد می توان وفاداری به اصل و متن روایت قرآنی را بی کم و کاست، فدای ارزشهای داستانی و بصری سینمایی کرد و به نتیجه دلخوش بود و اعتماد نمود؟
نکته دیگر تفاوت مدیوم و قالب است اینکه مفاهیم قرآنی براساس «وحی» منزل، در قالبی قرار گرفتهاند که گیرایی و رسانایی و انطباقهای هارمونیک و ... را دارا باشد و آن «کلام» وحی است.
در حالیکه داستان، سینما، تئاتر، موسیقی و .... هر یک ذاتیات و ماهیات خاص خود را دارند و چه بسا هر کلامی را نتوان در وجه مطلوب و درست و به جا و متناسبش، در قالبهای دیگر هم بازآفرید و به مخاطب عرضه نمود و نتیجه درخور گرفت.
تجربههای قرآنی ما در حوزه تصویر، خاصه سینما چه خاطراتی و چه دستاوردهایی برایمان به ارمغان داشته است؟ آیا این «تجربه»ها صرفاً ماهیتی لجستیکی دارد و از متن و بطن و هویت تهی است؟
آنچه به عنوان تجربه امر قدسی قرآن در حافظه سینمایی ما وجو دارد کمابیش قابل دفاع نیست.
این نتیجه و خروجی حاصل کدام خلل و نارساییها و از ناحیه کدام سوءتفاهمها و استنباطهای ناروا است؟
محصولات تصویری ما در حوزه قرآن یا معصومین در زمینهها و شاخصههای مختلف و متنوعش کمتر قابل دفاع است و بیشتر، نشانگر حوزههای خواسته و ناخواسته فکری و عملیاتی و اجرایی در این حوزه.
علت این وضعیت، یکی در عدم فهم درست ویژگیهای و خاصیتها و اساساً ذات و ماهیت کلام وحی است.
واقعیت و حقیقت آن است که اصل متن وحی قابل انطباق و جاری شدن در هر قالب و ساختاری نیست و اساساً تصویر و خاصه سینما از محدودیت های فراوانی آن هم در یک قالب خاص با ویژگیها و مختصات خاص تر برخوردار است که نمی توان از او هر توقعی را داشت. فی الواقع تعبیر سینمای اسلامی یا سینمای قرآنی بیش از آن که از دقت و توجه و تمرکز بر آیند، حاصل بی اطلاعی، بدفهمی و سطح ضعیف و نحیف و پایین فهم فکری و سواد بصری گوینده است.
نمی توان برای سینما و قرآن، شباهت ظرف و مظروفی قائل شد و این گونه پنداشت که بی توجه به واقعیت مختصات و ویژگیهای هر یک از سینما و قرآن، می توان کلام وحی و مفاهیم و معارف آن را با هر شرایطی و به هر نحو دلخواه و مورد نظر، در ظرف سینما یا ادبیات یا تئاتر ریخت و از آن بهره جست و محصولاتی مفید به معنای درست کلمه ارائه کرد.
شاهد مثال این موقعیت انبوه محصولاتی است که تحت عنوان و ذیل تعبیر سینمای اسلامی و قرآنی ارائه می شوند، ولی در واقع چیزهایی مضحک و عبث هستند که نه تنها در رسانایی مفاهیم عظیم و عالیقدر قرآنی نقش ندارند، بلکه موجبات وهن این منبع لایزال الهی را نیز پدید می آورند.
در بحث ارتباط و تلاقی سینما و قرآن و نوع همپوشانی که در این حوزه می تواند وجود داشته باشد، مهمترین نکته، در نظر گرفتن همین امر مهم و حیاتی است که همانا فهم درست و اصیل مدیوم سینما باشد و آنگاه درک درست و هستی شناسانه و معرفتی تعاملی که می توان میان آن و مفاهیم قرآنی به وجود آورد و از آن در راه بازنمایی هنرمندانه و غیرشعاری و به دور از سطحی زدگی آن مفاهیم ارزشمند بهره جست.
آنچه حوزه سینما و بنا بر ساخت و ساختار آن حائز توجه و اهمیت است، نوع شکل گیری محصول نهایی است که بر اساس مؤلفه های از پیش پرداخته شده پدید می آید.
در این بحث، ارتباط میان مفاهیم قرآنی و ساخت سینمایی از یک موقعیت خواه و ناخواه و اجتناب ناپذیر تبعیت می کند و آن هم ساختار سینمایی است.
ساختار سینمایی از عناصری تشکیل شده است که فرم، دکوپاژ، میزانسن و جزئیات عناصری اینها یعنی فیلمنامه، بازیگری، لوکیشن، حرکت دوربین، قالب بندی و کادر گذاری ها و موسیقی و... آن را قوام می دهد و به منصه ظهور و بروز می رساند.
در عین حال، ذات سینما، علاوه بر اینها از مختصاتی فرهنگ»ی پیروی می کند که جزئی از ماهیت آن شده است که این ماهیت را نمی توان با شعار و سطحی نگری و ادا و اطوار حتی زور و ضرب و چنگ و خدنگ به تصرف خود در آورد و آنچه را خواست و دوست داشت در آن ریخت و به مصداق همان ظرف و مظروف و امثالش. اینکه تصرف در ذات سینما، امکان پذیر است یا نه و اینکه تا کجا می توان با تسلط بر امر سینما و تشرف در امر قدسی در این راه به جایی در خور و مطلوب رسید، محل طرح سوال، تمرین و ممارست، صبر و استقامت و تکاپو و پرتلاش است و البته فروتنی و طلبگی.
باید دانست که در اینجا در این حیطه یا درجه با ریسک بالا و خطیر و مخاطره آمیز، تسلط بر یکی از این دو سو صرفا کارگر نیست و نمی توان با سلاح تکنیک به محراب رسید یا بامناسک و ظواهر صرف به توفیق «خرق حجاب تکنیک» دست یافت.
در این موقعیت شناخت در هر دو میدان لازم است و آن هم به قدر کفایت در رسیدن به هرمرتبت بنابر مرتبتی که سازنده اثر بدان نائل آمده، اثر نیز از آن متاثر است و آیینه ای که به خوبی و بیرحمی(!) بطن و متن و درون و دماغ سازنده را روی نماید و باز می تاباند. رهیافتی که باید در امتداد این مسیر مدنظر سازنده باشد البته ماحصل یک سلوک است، یک آذوقه فکری و عملی.
سلوک سازنده سینما در مسیر شناخت و درک درست و استاندارد از فرم و توفیق او به لمس تجربه امر قدسی و برگزیدن راهی در خور و متناسب برای عبور از سنگلاخ حجاب های ظاهری و باطنی تکنیک و ظاهرپرستی و روی و ریا و آنک دست یابی به گوهر بی دلیل و جوهر اصیل و ژرف و اثرگذار هنر ناب و تصویر خالص.
رسیدن به مرتبتی که پشتوانه انسان هنرمند را در حوزه قرآن و ائمه اطهار (ع) به بازتابندگی هنری و سینما ورزی معرفتی و دینی نائل کند از جمله لطیف ترین آفرینندگی های بشری و شریف ترین ادراکات و خلاقیت های هستی است.
ساخت و ساختار در داستان های قرآنی در گذر از مضامین که اصلی ترین وجوه هستی شناسنامه آنهاست و به معرفت و اندیشه و حکمت و تنبه منتج می شود، منشا از ادبیت متن گرفته است. به تبع اعجاز قرآن، قصص قرآن نیز بر آیند فرآیند ادبیت متن است و شگرفی و سترگی و زیبایی و جمال و جلالی که در متن وحی، سرشاری کلمات را با زیبایی ادب و هنر بیان در برگرفته است و به بار نشانده.
داستان های قرآنی فراتر از قید و بندهای تصویرگری است و اساسا تجسم به عنوان نازل ترین وجه تصور و پایین ترین سطح تفکر، راهی به متن و بطن کلام وحی ندارد.
قرآن ساحت سطوت و مکنت و شوکت مضامین و بارگاه عظمت و جلال و تاثیر گذاری کلمات است و آهنگی که از متن کلام بر میآید و از دل خدا می افروزد و لاجرم بر دل می نشیند.
دوری از پیچش غریب و ثقیل هنر مدرن، منزه بودن از معایب داستان پردازی بشری، خلوص اهم رسانایی معرفتی و در عین حال شکوه آهنگین کلام و اعجاز با وقار متن و اندیشه و تفکر و تذکر و تنبه، همگی در قصص قرآنی جمع است.
و این همه از شالوده اصلی متن وحی منتزع می شود که همان «اعجاز» است.
رفعت کلام سرمدی و شوکت اعجاز محمدی در سایه کلمات فخیم و شریف و متین وحی جلوه ای جدا از ساخت و پرداخت های انسانی دارد و اساسا انسان را راهی برای رسیدن به آن نیست حتی اگر تماما جمع گردند و حتی اگر بخواهند سوره ای و آیه ای اتیان کنند.
تردیدی نیست که برای بازنمایی داستان های قرآنی و اساسا جلوه بخشی تصویری به آیات وحی و مضامین قرآن بایستی راهی دیگر و سلوکی دیگر یافت و پرداخت.
این سلوک گر چه بی تردید از دایره تجربیات بشر خارج نیست و با همین لوازم و ابزار تصویری بایستی به دنبال آن رفت و آن را جست و کشف نمود اما آنچه مسلم است این سلوک برای به تصویر در آوردن متن وحی ویژگی ها و شاخصه هایی را برای سازنده اثر به دنبال دارد و در پی که توجه به آن رمز عبور و رسیدن است.
نزدیک کردن دو حیطه محاط قرآن و سینما جز با «سلوک» دینی سازنده و استعانت از متن وحی و بطن ساختار اصیل هنر امکان پذیر نیست و الا صرف تمسک به اشتراکات هنری و لایه های ظاهری و متنی هر یک از قرآن و سینما و بی توجهی به عمق معانی و شناخت عمیق از مفاهیم و ساختار آن دو به تنهایی کارایی رساندن آن معنایی را در انتقال پیام و اثر گذاری را در استیفاء کامل و جامع و مانع مفاهیم معرفتی وحی البته در حوزه به تصویر کشاندن و بازنمایی هنری و نه خواندن و بهره گیری متنی از اصل کتاب ندارد مگر نه آنکه همان طور که خواننده قرآن باید در آن تدبر و تدقیق و تفکر نماید تا از آن سهمی از ادراک و فهم و رستگاری برد، سازنده اثر تصویری هم باید همین مواجه را هم با قرآن و هم با تصویر و ساخت و ساختار آن داشته باشد که: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم».
پی نوشت ها:
[i] - گروهی متشکل از نمایندگان مذهبی مسیحیت که با وظیفهی تبلیغ فعالیت میکنند.
[ii] - تولد یک ملت به کارگردانی دی. دابلیو. گریفیث پدر دستور زبان سینما در امریکا و جهان
[iii] - - به عنوان نمونه میتوان از دو فیلم سابرینا (۱۹۵۴) و تعطیلات رمی (۱۹۵۳) نام برد که در زمان خود (وحتی حال حاضر) از اعتبار شایانی برخوردار بودند).
[iv] - به کارگردانی سیسیل ب. دمیل
[v] - به کارگردانی ویلیام وایلر
[vi] - به کارگردانی مل گیبسون
[vii] - به کاگردانی ران هاوارد