به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، استاد هادوی تهرانی امروز در در افتتاحیه همایش بین المللی «ظرفیت شناسی اصول فقه در حل مسائل نوپدید با رویکردی مقارن» که به همت پژوهشکده فقه و حقوق دفتر تبلیغات اسلامی در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد، گفت: برای یافتن ظرفیت های یک دانش نیازمند تغییر نگاه خود به آن دانش هستیم. تغییر زاویه دید ما به مسایل یک دانش می تواند راهگشای مسایل جدید در آن دانش باشد.
وی افزود: شیخ انصاری در ابتدای کتاب فوائدالاصول، این جمله را که همگان می دانستند ولی توجه نداشتند را مطرح کرد. ایشان بیان کردند که هر مکلفی به حکم شرعی، یا شک یا یقین و یا ظن دارد. بر اساس همین مسئله سه بخش کتاب فرائد را تدوین کرد.
استاد حوزه علمیه گفت: آنچه در تاریخ علم اصولی شیعی از زمان پیدایش تا شیخ تولید شده بود، ایشان یک تنه به اندازه تمام تاریخ علم اصول از زمان پیدایش تا زمان ایشان تولید اصولی کردند. کار ایشان به حدی بزرگ است که هنوز پس از چند سده شاید به عظمت کار ایشان پی نبرده باشیم.
وی اظهارکرد: آنچه آیت الله شبیری زنجانی بیان کردند که هنوز که دندان عقل مان در نیامده بود از شیخ ایراداتی می گرفتیم و بعدکه متوجه امور شدیم متوجه شدیم که عظمت شیخ چه بود است، سخن درستی است.
استاد سطح عالی حوزه بیان کرد: کار بزرگی که شیخ انصاری انجام داد، مرهون توجه به نکته ای بود که پیشنیان هم میدانستند ولی به آن توجه نکردند. فروعاتی که جناب شیخ در این مساله مطرح کرد کسی تا آن زمان توجه نکرده بود. اگر به آثار گذشتگان در مباحث مرتبط به ظنون یا اصول عملیه که ایشان مطرح کرده اس تمی بنییم که چه قدر فاصله بین آنچه شیخ طرح کرد و دیگران زیاد است و کاری که ایشان کرده است قابل مقایسه نیست.
وی افزود: به همین دلیل اگر اصول قبل از شیخ یک جلد (کفایه) بود پس از شیخ به دو جلد رسید. طلبه هایی که قصد شان نوآوری علمی نیست به دلیل اینکه نمی توانند عظمت کار شیخ را درک کنند به شیخ و کار ایشان اشکالات ضعیف می کنند. در مباحث اصول برای طرح یک بحث باید توجه کنیم که آیا آن بحث پیکره علم اصول مطرح می شود که در طبقه بندی سنتی به دو بخش مباحث الفاظ و اصول علمیه مطرح شود. تقسیم سه گانه ای چون حجت محرزه و غیر محرزه و تعارض حجج از تقسیم بندی هایی است که در این زمینه وجودارد.
استاد حوزه علمیه قم گفت: باید ببینیم که مسئله ای که مطرح می کنیم داخل پیکیره علم اصول است یا محصول نگاه بیرونی به علم اصول است. هر دانشی از دو منظر مورد مطالعه قرار می گیرد. یکی یانکه وارد خود آن دانش شویم و از بیرون به آن دانش بنگیریم و مجمعه سایلی که آن دانش را تشکیل می هد.
وی یادآورشد: فلسفه علم محصول مطالعه بیرونی یک علم است. وقتی یک علم را از نگاه بیرونی مطالعه می کنیم آنچه به دست می آید فلسفه علم است که در این زمینه چهار بخش اساسی به دست ما می آید. نخست تاریخ علم است. در این زمینه تاریخ علم مطرح است نه فقط تاریخ علما.
استاد هادوی تهرانی با بیان اینکه اسلام دین خاتم و کاملترین دین مُرسَل است گفت: از اینرو، در هر حوزه از حیات انسان، خواه فردی و خواه اجتماعی، توقع موضعگیری دین و ارائه رهنمود وجود دارد.
وی افزود: این رهنمودها که در واقع عناصر تشکیل دهنده دین هستند، به دو دسته قابل تقسیم هستند که دسته اول عناصر دینیای هستند که نُمُود جهانبینی اسلام در یک حوزهی خاص، مانند سیاست یا اقتصاد است و نسبت بین آنها و جهانبینی اسلامی، همان نسبت جزئی به کلی، یا صغرا به کبرا است.
استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم ادامه داد: اینگونه عناصر از قبیل قضایای «هست» میباشند و رنگ کلامی - فلسفی دارند، مانند سلطهی تکوینی خداوند در حوزهی مباحث سیاسی، یا رازقیّت او در زمینهی اقتصاد و ما از این عناصر به عنوان «فلسفه» یاد میکنیم.
وی بیان داشت: پس «فلسفهی سیاسی اسلام» مجموعه عناصری از اسلام در حوزهی سیاست است که نُمُود جهانبینی و از جزئیات آن محسوب میشود.
استاد هادوی تهرانی در تبیین دسته دوم گفت: دسته دوم عناصر دینی هستند که نتایج جهانبینی اسلامی، بویژه فلسفهی آن یعنی عناصر دسته اول هستند و این عناصر از قبیل قضایای «باید» میباشند و جنبه اعتباری دارند و به نوبه خود به دو گروه تقسیم میشوند.
وی بیان داشت: برخی از این عناصر جنبهی زیر بنا برای بقیه دارند، و به نحوی آنها را تبیین و تعیین میکنند و این عناصر یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه هستند که از آن به «مبانی» یاد میکنیم و یا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزهی مشخص مینماید که به آن «اهداف» میگوییم.
استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم ادامه داد: مجموعهی این مبانی و اهداف، «مکتب» را تشکیل میدهند، پس «مکتب سیاسی اسلام» همان مجموعهی مبانی و اهداف سیاسی اسلام میباشد.
وی در تبیین گوره دوم گفت: بر اساس مبانی موجود در یک زمینه، برای رسیدن به اهداف همان زمینه، مجموعه عناصری در دین ارائه شده است که از آن به عنوان «نظام» یاد میشود، که در واقع دستگاه نهادهای جهانشمول است و بنابراین، ما در هر ساحت از حیات بشر با سه گروه از عناصر جهانشمول فلسفه، مکتب و نظام، مواجه هستیم که بین آنها ارتباط مستحکم و منطقی وجود دارد.